نابودگر، آن گونه که سینمای هالیوود در اواخر قرن بیستم آن را به تصویر کشیده است، جیمز کامرون و آرنولد نیز آن را کارگردانی و هنرپیشه گی کرده اند، این ها همه اش فیلم و هنر و خیال است. برای انحراف اذهان کره خاکی، که احتمالاً کسی از فضا برای نابود کردن و یا اصلاح زمین می آید. نابودگر واقعی، که در اواخر قرن بیستم و هم اکنون بخشی از کره خاکی را نابود و مورد تهدید قرار داده اند، صدام حسین و مسعود رجوی بوده اند. موسسین فرقه ای پر هزینه و پر سرو صدا در خاک عراق، که این فرقه می رود به سبک اکثر فرقه های دیگر و در ادامه نابودگری ها، تهدیدی دیگر برای خود و جوامع بشری باشند. بخشی از عملکرد این فرقه طی دو دهه اخیر، طلاق های اجباری، زندان، شکنجه، سر به نیست کردن، شستشوی مغزی، خودسوزی، خودکشی و انواع نابودگری ها در داخل بوده، در بیرون از خود نیز به همان اندازه کوشش و سعی فراوان داشته تا توسط گروگان هایی که در دست دارد، از مردم دنیا باجگیری کند. و به موازات آن جاسوسی، وطن فروشی و تحریک جنگ طلبان جهت دخالت در امور داخلی ایران، از شاهکارهای دیگر این فرقه می باشد. آخرین ترفندهای این فرقه در روزها و ماه های اخیر، اعلام جنگ به دولت عراق برای شهیدسازی، اعلام جنگ به خانواده های اعضاء، برای مظلوم نمایی نزد اربابانش است. شهید سازی و مظلوم نمایی، و نسبت دادن آن ها به دشمن، سیاستی است که رهبر این فرقه می تواند نزد اربابانش، و با تبلیغات دروغی که به راه می اندازد، از آنان کمک های انساندوستانه و سیاسی طلب کند و راه برون رفت بیابد. مضاف بر این ها، رهبر این فرقه که عمر اعضای نظامی خود در عراق را بعد از روی کار آمدن دولت نوری المالکی متزلزل می پندارد، با این وجود راضی به آزاد کردن و یا انتقال نیروهایش به مکان امن تری نیست، بلکه هم چنان آنان را سپر انسانی در راستای اختفاء و استتار خود می خواهد. رهبر به غایت گریزپای این فرقه گمان می برد، در ازای فقدان این سپر، خودش عریان و آشکار خواهد شد و در مظان اتهام و جستجوی قانون و عدالت قرار خواهد گرفت. رهبری که از آغاز تا انجام، در هر جنگی عقب دار و در هر گریزی جلودار غافله بوده است. شاید امروز ما نتوانیم آن روز را تحلیل کنیم و جای بغایت ناامن رهبر این فرقه نیستیم که او در اثر فقدان نیروهایش در عراق، در چه موقعیت و وضعیتی قرار خواهد گرفت. او طی سال های اخیر همیشه پشت نیروهای خود قایم شده، چیزی که در اشکال مختلف سابقه دیرینه داشته است.
با این وجود و با وجود این که ناامنی و خطر و درگیری در پایین، بخشی از نیازهای رهبر این گروه جهت مظلوم نمایی و تبلیغات و برون رفت از زمین گیرشدن است، ولی باز هم کسانی منجمله کشورهای غربی و اروپایی فریب تبلیغات آنان را خورده، و آن را مترادف با کمک های انسانی، یا حمایت از این گروه را در راستای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی، ارزیابی می کنند. در حالی که مجاهدین خلق طی سی سال اخیر که در مواقعی از ابزارها و امکانات فراوان مالی و سیاسی و نیرویی برخوردار بودند، به دلیل مدیریت بغایت خودکامه و فاسدشان، نتوانستند کاری جدی از پیش ببرند و به قدرت نزدیک شوند. مگر این که دوستان و دشمنان روزمره شان، نیات اصلی خود را پشت حمایت های انسانی و سیاسی از مجاهدین، مخفی کنند و به توجیه ظاهری آن بپردازند. نامگذاری تروریستی و یا حمایت های لفظی، هیچ تاثیری در محتوا و ماهیت قهقرایی این فرقه ندارد. آن ها در داخل و خارج از خودشان مرزها و حرمت هایی را شکسته اند که آن مرزها و حرمت ها، آن هم توسط سرویس های اروپایی، پنتاگون و اسراییل، قابل مرمت و دوباره سازی نیست. قلعه کهنه فرقه از بیخ و بن سست و پوسیده است. دوران ابزارسازی گروه های تروریستی به پایان رسیده است. مگر برای ترساندن حریف و تقویت روحیه داغان شده فرقه که مثلاً هنوز آنان قادرند به مثابه کارت بازی در دست کشورهای غربی، عمل کنند. غافل از این که صدام حسین هزینه های کمی و کیفی را برای این فرقه، نداده بود تا آنان هم چنان در غیاب صدام حسین نیز قابل استفاده و بازی باشند.