آقای علی عینکیان
رده تشکیلاتی: M قدیم
مدت اسارت در فرقه رجوی: بیست و پنج 25 سال بخش سوم سلسله نوشته های علی عینکیان حتما تا الان بعد از نوشتن مقالاتی در رابطه با روابط و مناسبات درون تشکیلات فرقه مسعود رجوی مورد الطاف او قرار گرفته و القاب و عناوینی مانند بریده، مزدور و خائن به من داده شده است. ولی چه باک که بایستی حقایق را گفت و به فکر نفراتی که کماکان در اسارت تشکیلات و در زندان اشرف هستند و کسانی که ممکن است ندانسته فریب فرقه را خورده و به دام رجوی بیفتند بود و سعی در نجات آنان داشت. بنابراین این بهائی است که من می پردازم و باید بپردازم که در معرض توهین و افترای مسعود رجوی قرار بگیریم. رجوی اگر دستش برسد صد مرتبه بدتر از این را هم خواهد کرد. قبل از خارج شدن و رها گردیدن از زندان رجوی بیست و پنج سال از بهترین سالهای عمرم که برگشت ناپذیر است را به پای فریب های او تلف کردم. این تجربه باید جائی برای نجات دیگران بکار گرفته شود. در تعریف سراب چنین آمده است که در گرمای جانکاه بیابان و در اثر انعکاس نور خورشید بر روی سطح زمین، آب در افق دیده میشود و کسی که در بیابان مانده و از تشنگی در حال هلاک شدن است با خیال اینکه در دور دست ها آب وجود دارد با تمام توان به سمت سراب مربوطه حرکت میکند و حتی ممکن است مسافت های طولانی را برای رسیدن به آب طی کند ولی وقتی خسته و کوفته به سراب می رسد تازه متوجه میشود محلی که بعنوان چشمه به او نشان داده شده پوچ و تهی بوده و آبی در کار نبوده است و او سراب دیده است. این است داستان ما جدا شدگان و داستان نفراتی که کماکان در اسارت هستند. با نشان دادن سراب به کسی که از تشنگی در حال مرگ است، به امید زنده ماندن و به امید آینده بهتر او را به هر راهی میکشانند، ولی وقتی میفهمد که همه چیز سراب بوده است در فکر نجات و رهائی خود به هر طریق از این منجلاب می افتد اما راهی نمی یابد.
ممکن است هر فرد متناسب با وضعیت خود دیر یا زود متوجه این سراب بشود ولی یافتن راه برون رفت خود معضل دیگری است. این سراب همان تحلیل های مسعود رجوی است که از ایران و در رابطه با رژیم داشته و همیشه وعده های سرنگونی زودرس را به نیروهایش میداده است. به خاطر دارم که در ایران بعد از سال 1360 میگفتند رژیم ایران بزودی سرنگون میشود ولی خبری از سرنگونی نشد. نیروهائی که به سازمان وصل میشوند اکثرا با نیتی پاک و بی آلایش و صادقانه و دارای آرمان و هدف در این راه گام نهاده اند و اعتماد کامل و صد در صد به سازمان داشته اند و مانند مومی نرم در دست تشکیلات بوده اند که رجوی آنها را به هر صورت که خواسته در آورده است. بنابراین هر تحلیل و هر فرضیه ای که به آنها گفته میشود را قبول میکنند و در این رابطه تردیدی به خود راه نمیدهند و حتی اجازه فکر کردن در رابطه با موضوعات را هم ندارند. البته این مکانیزم تا نقطه ای برد دارد و بالاخره با طولانی شدن راه و به مرور زمان هنگام مواجه شدن با واقعیت های بیرون آدمی را به فکر وا می دارد و نسبت به آنچه گذشته و می گذرد تعمق میکند. این مکانیزمی که در بالا توضیح دادم کماکان در سازمان جریان و ادامه دارد و باصطلاح سرفصل هائی در سازمان از طرف مسعود گذاشته میشود و همه نفرات را به آن زمانبندی مقید و امیدوار می سازند. و بدین وسیله سعی میکند نیروها را حفظ کنند. آخرین سر فصل آن 15 مهر ماه 1389 بود که مسعود رجوی در نشست میگفت که تا این تاریخ دولت عراق مشخص میشود. رجوی دل به صدارت ایاد علاوی بسته بود و انتظار داشت که علاوی سر کار بیاید و تصور میکرد با روی کار آمدن او مسائلش حل میشود. لذا تمام فعالیت های سازمان در این راستا بوده است و سعی در جلب حمایت شخصیت های کشورهای مختلف از علاوی داشتند. اینکه تلاش رجوی برای جلب حمایت از ایاد علاوی چقدر به نفع یا ضرر او شد بحث جداگانه ای دارد. سرابی که مسعود رجوی در نشست به نفراتش نشان میداد این بود که علاوی به قدرت میرسد و درب اشرف برای ورود او باز میشود و بعد از آمدن او به اشرف برای بدست آوردن سلاح (شامل تانک و سلاحهای پیاده) اقدام میشود و دوباره عملیات علیه ایران را از سر میگیرند. این سراب و تحلیل برد زیادی در بین نیروها داشت و آنها را به آینده امیدوار کرده بود و مقدار زیادی از تنشهای تشکیلاتی را از بین برده بود. ولی طبق معمول و روال همیشگی این تحلیل و سراب او نیز باز واهی و خام خیالانه از آب در آمد و با انتخاب مجدد مالکی تمام نقشه ها و طرحهای او نقش بر آب شد. او حالا بایستی به فکر نشان دادن سرابی دیگر برای حفظ نیروهایش باشد. این واقعیتی است تلخ که در این سالیان بر من و بر مابقی نفرات ساکن در اشرف گذشته است. از آنجائیکه بحث سرنگونی هنوز جاذبه دارد همه بحث ها را با سس سرنگونی به خورد اعضا میدهند. حتی بحث طلاق و ازدواج مریم رجوی و بحث انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان و طلاق همگانی را با این سس به خورد اعضا دادند و یک عمر آنان را به اسارت در آورند. استراتژی مسعود رجوی دیگر جواب ندارد. ای رفقا از همین جا شما را مورد خطاب قرار میدهم که گول حرفهای او را نخورید و جسارت به خرج داده و حصارهای ذهنی که مسعود رجوی برای شما ایجاد کرده است را کنار بزنید و پا به دنیای آزاد بگذارید. از هیچ چیز نترسید. از توهین و افترای مسعود رجوی که به نفراتیکه خارج میشوند میزند نترسید. هر کار و اقدامی بهای خود را دارد بنابراین به خود آئید و پا به میدان بگذارید و از زندان تشکیلات خلاص شوید و خود را باز یابید. باور کنید که هر چه درباره دنیای خارج از اشرف میگویند دروغ است. نه آدم تبدیل به خوک میگردد، نه اسیر سربازان عراقی میشود، نه در دام مسائل جنسی می افتد و نه مأمور امنیت و اطلاعات رژیم میشود. در خارج از اشرف هر کس خودش تصمیم میگیرد که چه باشد و نه اینکه دیگری بگوید که چگونه باشد. باور کنید این را از ته قلبم میگویم. من از موقعی که به دنیای بیرون پا گذاشته ام تضادهائیکه در رابطه با مسائل جنسی میگفتند به مراتب کمتر از زمانی است که در تشکیلات بودم. چرا که در آنجا نفرات را مجبور به نوشتن گزارش غسل هفتگی و شنیدن گزارش دیگران میکنند و همین مسئله باعث میشود که ناخودآگاه به این مسائل فکر کنی و در دام آن بیفتی و بعد خودت را مقصر و گناهکار بدانی و صدایت در نیاید. مسائل جنسی و مجردی با برگزاری نشست های غسل هفتگی و شنیدن گزارش نفرات دیگر ضریب میخورد. از طرف دیگر محدودیتهای فوق العاده به هر شکلی اعمال میشود و همین مسئله باعث میگردد که نفرات بیشتر درگیر این موضوع شده و بیشتر در دام مسائل جنسی بیفتند و مسعود رجوی بهتر بتواند آنها را داخل قبر کرده و شستشوی مغزی داده و خط خودش را پیش ببرد. کسی که مدام با این گونه مسائل درگیر باشد قطعا دیگر نمیتواند به سیاست و استراتژی و غیره فکر کند و صرفا باید خودش را ملامت نماید که چه انسان بی مصرف و پستی است. بنابراین مجددا میگویم از هیچ چیز نترسید و به دنیای آزاد بیائید و خود حقایق را از نزدیک ببینید. آیا از خود پرسیده اید که چرا رجوی حتی برای یکساعت اجازه خروج از اشرف و دیدار با خانواده را نمیدهد؟ آیا هرگز به این مسئله فکر کرده اید؟