با درود به روان آخرین قربانی تشکیلات رجوی احمد رازانی که واقعه اش بسیار مرا متأثر کرد، چرا که شناخت نزدیکی با وی داشتم و در مصاحبه با انجمن ایران قلم به آن پرداخته ام، و امید به پیشگیری و بیدار شدن و به خود آمدن سایر اعضای گرفتار این فرقه، و این نکته که درحالیکه همه سایت های این سازمان پر است از بهره برداری سیاسی از مردن مرضیه و خبر در مورد وی، اما سازمان در مورد این قربانی سکوت کرده است. با سلام دوباره به خانواده های محترم و عزیزی که چندین ماه است در گرما و سرما جلوی درب زندان اشرف چشم انتظار جگر گوشه هایشان نشسته اند. امید که با همت شما عزیزان و همه ماها به زودی عزیزانتان را در آغوش خود بگیرید و از چنگال تشکیلات رجوی خلاص شوند. سلامی دوباره به اسیران دربند رجوی، خواهران نازنینم و برادران گرامی ام. چه کنیم که تشکیلات رجوی تحمل این را ندارد و اجازه نمی دهد در فضای آزاد با شماها صحبت و ملاقات کنیم. چرا که خوب می داند در چنین شرایطی، نفری برایش باقی نمی ماند و با ترفندها و حقه ها و کلک، شماها را اسیر نگهداشته و مجبورم هر طور شده صدایم را به شما برسانم، هر چند که رجوی با بلند کردن موزیک ها و مناسبت های دروغین فرقه اش می خواهد جلوی صدای ما را بگیرد، اما منتظر باشید که سحر نزدیک است و تمامی حقه ها و گروگانگیری هایش به پایان خواهد رسید. تشکیلات دروغین رجوی که برای هر کارش توجیهی آماده می کند و تحمل یک انتقاد کوچک را ندارد. اما جالب اینجاست که نشست های پی در پی که در تشکیلاتش می گذارد برای مغز شوئی شماها و برای برگردان پرژکتور به طرف شماها و نه به طرف سازمان، تا سوال نکنید که چرا همه سختی ها و مرارتها در فرقه برای نفرات است. تا سوال نکنید که چرا احمد رازانی کشته شد؟ و چرا برای رجوی همه چیز مجاز است حتی حلقه به دست کردن و داشتن همسر. چرا مریم رجوی در رفاه کامل در فرانسه است و اعضای گرفتار باید در گرما و سرما و شرایط طاقت فرسای زندگی در پادگان برای دهه های متوالی بمانند. چرا تحمل این را نداری که خانواده ها با بستگانشان دیدار کنند؟ چرا نفرات را از کشورهای مختلف به بهانه کار و رفتن به اروپا و زندگی بهتر و دیدار با خانواده و هزار فریب دیگر گول زدی و به زندان اشرف کشاندی و نفرات ر ا در مخمصه قرار می دادی و اگر نفر نمی خواست بماند باید دو سال می ماند و محبوس می شد تا اطلاعاتش می سوخت و بعد هم می دادی به صدام حسین و بعد ابوغریب و مصیبتهای بعدی. فکر این را نمی کردی که یک روز اربابت می رود یک روز دیگر نفر شورای رهبری ات و این ادامه دارد تا باز شدن همه تارعنکبوتی که طی این سالیان تنیده ای، و مطمئن باش که دستگاه ریا و دروغ تو هم نابود می شود و ظلم بهر شکلی که باشد، حتی اگر لباس عدالتخواهی به تن خود کند پایدار نمی ماند. خطاب مستقیم امروزم به افسانه طاهریان است. افسانه جان یادم هست که تو چقدر متین و نجیب بودی و سازمان از همین متانت و نجابت تو نهایت سوء استفاده را کرد. زمانی تو را مخیمه و سربار در لیست های پرسنلی ثبت می کرد و من خودم این لیست را دیده ام. اما بعد از اعتراض همسرت محمد حسین سبحانی یادم هست که بعد از آن برای اینکه از همسرت فاصله بگیری تو عزیز شدی و همیشه شخص رجوی بطور ویژه با تو رابطه می زد و تو را سوق می داد و به اصطلاح سازمانی شیر می کرد که بر علیه همسرت موضعگیری کنی. و یادم هست که چند نفر دیگر هم مثل تو بودند از جمله نسرین یونسی – راضیه خبازان – لیلا قنبری – مهین نظری – زهرا حسینی – فهیمه اروانی – نسترن رستگار – پری بخشائی – حسن نایب آقا و خیلی های دیگر که همسرانشان اعلام جدائی کرده بودند سناریوهای مشابه برای آنها همچون تو به اجرا در آورد. یکی از خبرهائی که به هردلیل موجب بیدار شدن وجدان انسانی و مادر و پدر باشد را سازمان از ما دریغ می کرد. تو می دانی که دختر هشت ساله ات چه شرایط سخت روحی را طی کرد. اما خوشبختانه شنیده ام که وی عروسی کرده است و زندگی خوشبخت و آرامی دارد. امیدوارم که رهبری فرقه اجازه بدهد این پیام به گوش تو برسد و بدانی که دخترت ازدواج کرده و خوشبخت است و خدا را شکر که وی مانند دیگر دختران و پسرانی که هنوز آنجا گرفتارند، حداقل وی آزاد است. اما تنها نگرانی دختر تو مانند سایر فرزندان قربانیان اسارتگاه اشرف دیدن مادران و پدرانشان است. افسانه جان اینجا همه منتظر تو هستند و تو هر لحظه که بیائی آغوش همه به رویت باز خواهد بود از همسرت و دخترت گرفته تا پدر و مادرت و همه دوستانت. همه ما در اروپا منتظر تو و سایر عزیزان هستیم. افسانه جان اراده کن و تنها خودت را به درب قلعه اشرف برسان و از نیروهای عراقی کمک بخواه و درخواست دیدار با صلیب سرخ کن و آزادی تو حتما تضمین خواهد شد. سازمان هدفش از سانسور و ایزوله کردن و غیر واقعی جلوه دادن و دروغ گفتن، همه اینها برای این است که محیط زندان اشرف در بی اطلاعی و بی خبری بماند و همچنان افراد اسیر بمانند تا برای خود تشکیلات و برای رجوی قربانی شوند. یادم هست در گزارش تشکیلاتی مژگان و بیماری تو چه چیزهائی به مریم رجوی گزارش شده بود، در سال 1385. در حالیکه بیماری کمر تو و بستری بودنت نیاز به استراحت و مراقبت و رسیدگی و درمان ویژه داشت. برای تو و همه اسیران در بند آرزوی رهائی و بازگشت به جامعه آزاد می کنم. خدا نگهدارتان
بتول سلطانی