دکتر مارگارت تالر سینگر پژوهشگر، روانشناس و مولف کتاب " فرقه ها در میان ما " بر این باور است:
" فرقه ها تمایل به خودکامگی، تمامیت خواهی، کنترل رفتار اعضاء، همچنین خودکامگی ایدئولوژیک، بروز علنی تعصبات و افراطی گری در جهان بینی دارند. فرقه ها تمایل دارند تا اعضایشان سیستم دو گانه ی اخلاقی داشته باشند و از اعضا خواسته میشود که در درون گروه باز و راستگو بوده و جزئی ترین و خصوصی ترین مسائل را در برابر رهبر اعتراف نمایند و در همان حال تشویق می شوند تا غیر عضوها را فریب داده و از آنها سوء استفاده کنند. بسیاری از فرقه ها فشار زیادی بر روی اعضای جدید برای ترک خانواده، دوستان و مشاغل خود برای حل شدن در اهداف اساسی گروه می آورند. این تاکتیک ایزوله کردن فرد یکی از مکانیزم های عام اغلب فرقه ها برای کنترل و ایجاد وابستگی اجباری در اعضا است "بررسی دیدگاه و نقطه نظرات کادرهای تشکیلاتی با سابقه ی مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی که در طی سالهای اخیر بنا به دلایل گوناگون از مجاهدین جدا شده و در خاطرات، مصاحبه ها و گفتگو با خبرنگاران رسانه های گروهی و شبکه های تلویزیونی کشورهای اروپای و امریکایی، دست به افشاگری گسترده زده و ماهیت روابط و مناسبات درونی تشکیلات مجاهدین را به شکلی همه جانبه نقد می کنند و دارودسته ی رجوی را همچون فرقه ای خشن و تبهکار معرفی می نمایند، در حقیقت اعتراض و انتقاد از تفکر بسته و منحطی ست که مقام و منزلت حقیقی انسانها را مورد بی احترامی و اهانت ضوابط و ارزش های تشکیلاتی و فرقه ای نموده است. چرا که در چنین روابط و مناسبات مبتنی بر ساختار فرقه گرایانه " انسانیت و ذات مستقل آدمی " مفهوم واقعی خود را از دست داده است. در واقع اسارت انسانها در تاروپود و لایه های پیچ در پیچ مناسبات درونی فرقه هایی چون مجاهدین و القاعده صرفا فیزیکی و جسمی نیست که مهمتر از آن ذهن و روان کادرهای تشکیلاتی در " روندی سیستماتیک و برنامه هماهنگ شده مجاب سازی " تحت سیطره ی نامحسوس قرار می گیرد. فاجعه زمانی روی می دهد که عناصر تشکیلاتی از بدو اسارت در مناسبات فرقه ای مجاهدین امکان ارتباط با دنیای خارج را از دست می دهند و شیوه ی بهره گیری از ذهن و روان آنان به " روش مجاب سازی کادربندی شده و تهاجم به خویشتن و فردیت شان " آغاز می گردد. در نهایت ذات مستقل آدمی متلاشی می شود به طوری که اراده ی آزاد عناصر تشکیلاتی و امکان تفکر و انتخاب آزادانه ی کادرهای مجاهدین از بین می رود.
در چنین شرایط تراژیکی عناصر و کادرهای تشکیلاتی در رده های مختلف مبدل به " وجود های " تو خالی می گردند که هرگز در ساختن ماهیت خویش به تعبیر ژان پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست و شهیر فرانسوی اراده ای ندارند. اندیشمندان مکتب فرانکفورت همچون هربرت مارکوز معتقدند " انسان تک ساحتی " محصول شرایط و روند پیچیده ای ست که آزادی فردی و استقلال انسان را نیروهای سرکوبنده و بازدارنده ای نابود و متلاشی می سازند. طریقه ی عملی در مبارزه با چنین سیطره ی بازدارنده از دیدگاه هربرت مارکوز کمک به " آگاهی فرد " تحت سیطره از چگونگی وضع موجود خود در مناسبات بازدارنده و سرکوبنده است. موضوعی که رهبر عقیدتی مجاهدین از آن بشدت واهمه و هراس دارد. به عقیده ی روانشناسان اجتماعی چون " شاین " یکی از موقعیت هایی که " فرد " را وادار به تسلیم در برابر خواسته ی مهمی از سوی گروه و رهبر آن می نماید این است که ابتدا یک خواسته ی کوچک و کم اهمیت را به فرد مورد نظر بقبولانند و بعدا از وی بخواهند که خواسته ی مهمتری را بپذیرد این روشی ست که در اصطلاح روان شناسی اجتماعی به " foot-in-the-door techinque" (جای پا باز کردن) موسوم است و به خوبی نشان داده است که قبول تقاضای کوچک اولیه احتمال پذیرش تقاضاهای بزرگتر بعدی را به نفع گروه و رهبر آن بسیار بالا می برد. فریب و اغوای افراد در کشورهای مختلف از سوی رابطین مجاهدین و سپس انتقال آنان به مکانی موسوم به " پذیرش " در اسارتگاه اشرف بهره گیری از تکنیک های شستشوی ذهنی برای مطیع کردن افراد و جلب اطاعت کامل آنان برای اقدام های بعدی و بکارگیری شان در عملیات خونبار تروریستی و انتحاری ست. روانشناسان اجتماعی چون " فریدمن " و همکاران وی معتقدند که روش دیگر برای افزایش احتمال اطاعت کورکورانه و فرمانبرداری در یک فرد ایجاد " احساس گناه " در او است. وجود این احساس و اعتراف به آن زمینه ی پذیرش تقاضا از سوی فرد و عناصر تشکیلاتی را به نفع اهداف گروه یا فرقه و امیال رهبری آن افزایش می دهد. نشست های روزانه ی موسوم به عملیات جاری یا غسل هفتگی برای وادار نمودن افراد به اعتراف به گناه در اسارتگاه اشرف در حقیقت زمینه سازی برای استثمار و بردگی کادرهای تشکیلاتی مجاهدین و نابودی آزادی راستین آنهاست. آقای محمود دشتستانی عضو با سابقه ی مجاهدین که زمستان سال 1388 به شکلی جسورانه از اسارتگاه اشرف فرار کرد و به میهن عزیزمان ایران بازگشت به دعوت انجمن نجات استان آذربایجانغربی در نشست صمیمانه با خانواده های استان آذربایجانغربی طی دو روز و به مدت دوازده ساعت به طرح دیدگاهها و نقطه نظرات خویش در باره ی روند سیستماتیک شستشوی ذهنی و شیوه های مخرب و ویرانگر قربانی نمودن افراد مستقر در اسارتگاه اشرف و مناسبات تشکیلاتی مجاهدین پرداخت، که حکایت تلخ و درخوری ست از دگرگونی مفاهیم انسانی و حاکمیت نگرش ایدئولوژیک و تمامیت خواهانه ی فرقه ای که جز به تقدیس خشونت و قربانی شدن عناصر تشکیلاتی در راه امیال بیمارگونه و قدرت طلبانه رهبر عقیدتی آن نمی انجامد.
آرش رضایی نشست خانواده های آذربایجانغربی و آقای محمود دشتستانی عضو جدا شده ی مجاهدین ـ قسمت اول آرش رضایی: آقای محمود دشتستانی بیش از دو دهه در اسارتگاه اشرف تحت سیطره ی مجاهدین بسر برده است. ایشان زمستان سال 1388 در یک اقدام متهورانه از فرصت پدید آمده استفاده و شبانه از اشرف فرار کرد و به ایران بازگشت. حال آقای دشتستانی در میان ماست و از اینکه دعوت انجمن نجات دفتر آذربایجانغربی را پذیرفته و برای تشریح دیدگاهها و نظرات و نیز گفتگو با خانواده های استان ما به ارومیه تشریف آوردند نهایت تشکر را می نمایم. یقین دارم که چنین نشست هایی امید بخش، روشنگر و آگاهی بخش خواهد بود.آقای محمود دشتستانی: با عرض ادب خدمت دوستان و خانواده های محترم که از شهرستانهای مختلف استان تشریف آوردند و در این نشست صمیمانه حضور دارند. من هم خیلی خوشحالم که در جمع شما دوستان خوب و صمیمی هستم. ابتدا به نکته ای اشاره می کنم یکی از خانواده های محترم از من پرسید چرا بچه های حاضر در اشرف فرار نمی کنند و به کانون خانواده هایشان باز نمی گردند در حالی که آنجا سالهاست تحت فشار سران مجاهدین هستند این سوالی است که ممکن است در ذهن خیلی از شما خانواده های محترم باشد. پس ابتدا در این رابطه توضیح می دهم. ببینید آن خانم محترم گفتند یک روزنه باید پیدا کنیم برای نجات بچه هایی که در اشرف گرفتار هستند قبل از هرچیز باید عرض کنم در اشرف یک دیوار بلند بتون آرمه ای بوجود آورده اند به اسم تبلیغات که اجازه نمیدهد اخبار و یا اطلاعاتی از بیرون به اشرف نفوذ کند. هر چی هست فقط تبلیغات خودشان است منظورم تبلیغات و تلقینات رهبران و فرماندهان مجاهدین. مثلاً ما در یک ماه حدود صد و هشتاد و پنج ساعت نشست داشتیم صد و هشتاد و پنج ساعت نشست، نشست تشکیلاتی بود، نشست سیاسی بود مسئولین اشرف به اعتراف خودشان نشست سیاسی را میگذاشتند که تشکیلات را محکم کنند. علنا می گفتند: نشست سیاسی را برای شما میگذاریم کسی سوال سیاسی خارج از اراده ی رهبر عقیدتی (مسعود رجوی) نکند!! آنها از طرفی تشکیلات را با این نشست ها محکم می کنند و نشست تشکیلاتی میگذارند صد و هشتاد ساعت نشست تعجب آور است. اینقدر روی ذهن افراد کار میکنند و کار میکنند و کار میکنند که اولا احساس کنی یکی از سربازانی هستی که به سمت جامعه ی بی طبقه ی توحیدی در حرکت هستی. دوماً که احساس کنی تنها نقطه ی امید ملت هفتاد میلیونی ایران تو هستی؟ سوماً احساس میکنی که تمام ایران در اشرف نهفته است اینطوری باهات کار میکنند. بنابراین یکسری وابستگی های درونی را به وجود افراد تزریق می کنند. این نوعی مغزشویی وحشتناک است. ادامه دارد…
↑