احمد و امین تلاوتی
-
مادری چشم انتظار: می خواهم دوباره حس بغل کردن و بوسیدن شما را تجربه کنم
مامان قربونتون بره. احمد جان قربون اون چشم های رنگی و موهای طلاییت برم. امین جان پاره تن من قربون اون قد وبالای رشید ابروهای کمونیت برم. ناامیدم نکنید. بیایید تا من دوباره حس بغل کردن و بوسیدن شما رو تجربه کنم. اینو بدونین که…
-
اعضای پادگان اشرف را چونان رباط های بی اراده و بی اختیار یافتم
زمانی که به خاک عراق رسیدیم با خود فکرمی کردیم که چگونه باید این دیداررا توصیف کنیم. ساعتها دربیابان های عراق در پی گمشده های خویش می گشتیم بدون آنکه ازفرجام کار با خبر باشیم. درمقابل خود در پادگان اشرف افراد بی اراده را دیدیم…
-
درد دل خون چکان خانم هاجر امدادی به فرزاندان دربندش
چندی پیش من وپدرت سفری که به اشرف داشتیم (آخرین سفر) بازهم مثل دفعات قبل اجازه ملاقات به ما ندادند ومی گفتند فرزندانتان دراینجا نیستند وبه ما وصله مزدور را چسباندند. آیا ما مزدوریم!؟من مادری که آرزوی دیدن فرزندانم را دارم مزدورم. شما پیش خود…
-
سلامی به گرمی قلب شکسته دل یک مادر
احمد و امین عزیزم ای کاش می توانستید دردی که قلب و دل یک مادر را احاطه کرده ببینید. مادری که از غم دوری شما از بس که گریه کرده پلکهای چشمش سفید گشته و پیله بسته. ای کاش پیله ها با نوازش دستهای شما…
-
قلم چقدر در نوشتن عاجز است
سلامی به گرمی نفس های پدر و مادر برای شما دو برادر عزیز که ترک دیار و خانواده کرده اید. احمد و امین عزیزم امیدوارم در هر کجا که هستید در زیر سایه لطف خداوند باشید. برای تو احمدم صحبت ها و درد دلهای بسیاری…