بررسی اعمال، روحیات، رفتار و کردار مسعود رجوی رهبر عقیدتی مجاهدین از منظر تحلیل روانکاوانه، شخصیت "خودشیفته یا نارسیستیک" را برای ما تداعی می کند. خودشیفتگی بیماری اختلال شخصیت است که به خصوصیات و ویژگی های خاصی در فرد بیمار منجر می گردد.
نگرش و دیدگاه روانکاوان درباره ی "اختلال شخصیت خود شیفته" چنین است:
افراد مبتلا به اختلال شخصیت خود شیفته یا نارسیستیک درک غیر واقع بینانه، کاذب و مضحکی ازاهمیت خود دارند، گویی که در غروری غیر طبیعی غرق اند، صفتی که به خود بزرگ بینی معروف است. نام این اختلال از افسانه یونانی نارسیسوس، جوانی که عاشق انعکاس تصویرخودش در برکه شد، گرفته شده است. گر چه افراد مبتلا به این اختلال از دیگران توقع دارند آن ها را تحسین نموده و همه آرزوها و در خواست های آن ها را برآورده کنند، ولی به نیازهای دیگران اعتنایی ندارند. این عده فکر می کنند شخصیت منحصر به فردی هستند و باید دیگران به طرز خاصی با آن ها تا کنند. از آنجا که خود را خیلی استثنایی می دانند، احساس می کنند که فقط افراد عالی مقام، متشخص و منحصر به فرد قادر به درک آن ها و مشکلا تشان هستند. خود شیفته ها که احساس استحقاق و برتری آنها چشمگیر است، تاب تحمل انتقاد را ندارند چرا که آن را عاملی خطرناک برای تزلزل حس برتری خود قلمداد می کنند. خودشیفته ها به خاطر اهداف خود خواهانه خودشان، تظاهر به همدردی می کنند. روابط با دیگران، خواه اجتماعی، شغلی یا رمانتیک باشد، با نگریستن به دیگران به عنوان وسایلی برای ارضای شخصی تعریف می شوند. افراد خود شیفته نمیتوانند پیری را تاب بیاورند، چون زیبایی، قدرت و مزایای جوانی برایشان مهم است وآنها دو دستی به این قبیل امور چسبیده اند. به همین دلیل در برابر بحران های میانسالی به ویژه ابتلا به افسردگی آسیب پذیرتر از دیگران اند." تعداد بیشماری از کادرهای تشکیلاتی جدا شده ی مجاهدین در خاطرات و مصاحبه های خویش به ویژگی خودشیفتگی مسعود رجوی اشاره و تاکید بسیار دارند. آقای حجت سید اسماعیلی از کادرهای تشکیلاتی مجاهدین معتقد است: "… در حال حاضر نیز مسعود رجوی به مانند یک قدیسه در جمع عناصر مجاهدین مورد تجلیل و تکریم است، گویی هیچ کس صاحب اراده نیست و همه برده اویند… به دلیل همین ایده و تصور که مسعود رجوی رهبر عقیدتی است و با دنیای ماورالطبیعه (منظور امام زمان است) در ارتباط است (مشابه شفاهایی که رجوی در زمان انقلاب ایدئولوژیک میداد)، آنها خیال می کنند او هرگز اشتباه نمی کند…" امید پویا عضو جدا شده ی مجاهدین تاکید دارد: " تصویری که میثمی در خلال این خاطره نگاری ها از رجوی ارائه می دهد تلفیقی است از خودشیفتگی، استبداد رای، خودکامگی و غرور، حسادت، تمامیت طلبی، رفاه طلبی، و سایر خصلت های منفی که در آن فضا هر کسی می کوشد آنها را تصحیح کند، چون این خصلت ها فی النفسه در تقابل ماهوی با آن وضعیت است. این تناقض در آن فرهنگ خودبخود دلالت بر عدم شایستگی فرد می کند. اما با این حال رجوی هیچ اهمیتی برای این مسائل قائل نیست." همچنان که آقای امید پویا اشاره داشتند آقای لطف الله میثمی از اعضای مرکزیت مجاهدین در دهه پنجاه شمسی در مقاله ی افول اخلاقی یک مجاهد به برخی از خصوصیات بارز و مخرب مسعود رجوی اشاره می کند: " حنیف نژاد گفته بود که غرور مسعود بالاخره ضربه خواهد زد و این را اعضای شورای مرکزی شنیده بودند… تحلیل حنیف نژاد از غرور رجوی این بود که کتاب زیاد خوانده و در کنار ما بوده است و به لحاظ تئوریک قوی شده. بعد فهمیدیم برای بالا رفتن موضعش در تشکیلات بوده است… یک وجه شخصیت او غرور بود ولی وجه دیگر آن خودکم بینی بود. وقتی او مجبور می شد غرورش را بشکند و به دنده ی دیگر می افتاد گریه مظلومیت و خودکم بینی از حربه های او بود… ”در این رأی گیری (داخل زندان دهه پنجاه شمسی) موسی خیابانی و سه نفر دیگر رأی آوردند. رجوی اصلاً رأی نیاورد. او خیلی ناراحت شد تا حدی که به گریه افتاد و می گفت چرا بچه ها این جور برخورد کردند… غرور او در ابتدا در جریان رفتن به لبنان و پایگاههای فلسطینی نمود پیدا کرد و مسعود گفته بود که در صلاحیت من است که به فلسطینی ها نامه بنویسم… مسئله دیگری که در مورد رجوی وجود داشت به قول معروف کبکبه و دبدبه ای بود که به همراه داشت. وقتی می خواست در زندان مثلاً از بند خودش به بند چهار بیاید قبلاً چند نفر جلوتر از او می آمدند و خبر می دادند،که رجوی می خواهد بیاید تا به قول معروف بچه ها آماده شوند و خود را جمع و جور کنند. این حالتی بود که می خواست برای او شخصیت سازی کنند و یا یک جلال و جبروتی برای او به وجود بیاورند. از این قبیل کارها زیاد داشت… رجوی در برخورد با این کادر مرکزی که انتخاب شده بود، کارشکنی می کرد که آنها نتوانند کار را انجام بدهند و همواره می گفت که فلانی نمی تواند کار انجام دهد و من می توانم این کارهارا انجام بدهم…
(افول اخلاقی یک مجاهد، نشریه راه مجاهد، شماره 32)" خودکامگی despotism شکلی از سلطه ی سیاسی و انسانی ست که قدرت سیاسی و سیطره بر افراد را در اختیار یک فرد قرار میدهد. ریشه ی خودکامگی به مثابه ی خصوصیت و رفتار سیاسی مخرب و ویرانگر را بایستی در ساختار روانی و ذهنی فرد خودکامه مورد مداقه و بررسی قرار داد. به عبارتی می توان اذعان نمود که افراد خودکامه همانند مسعود رجوی رهبر عقیدتی مجاهدین از بیماری اختلال شخصیتی خودشیفتگی رنج میبرند. به احتمال زیاد و با توجه به قرائن و شواهد و مستنداتی که کادرها و اعضای مجاهدین در سطوح متفاوت تشکیلاتی درباره ی خصوصیات و ویژگی های مسعود رجوی طرح می کنند ایشان از همان ابتدای پیوستن به مجاهدین خلق در دهه چهل شمسی از بیماری خودشیفتگی رنج میبرده است. به باورم در چنین حالتی شرایط خاصی همانند محدودیت زندان و سرکوب امیال درونی و غریزی در شدت بخشیدن به بیماری خودشیفتگی نقش بنیادین ایفاء خواهد نمود. چرا که فرد خودشیفته در شرایط محدود کننده از تامین نیازهای عاطفی، احساسی و جنسی محروم و به حاشیه رانده شده است. در نتیجه برای جبران آن به کنش هایی دست خواهد زد تا میل و کشش درونی سرکوب شده را ارضاء کند. آبراهام مزلو روانشناس انسانگرا و شهیر امریکایی در تئوری و نظریه مشهور خویش تحت عنوان " طبقه بندی نیازها یا سلسله مراتب نیازهای انسانی " که به هرم هفتگانه نیز موسوم است بر این باور است که عنصر انسانی یا اجتماعی اگر در تامین نیازهای سه گانه ی بنیادین، نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای امنیتی و نیازهای عاطفی عاجز و ناتوان یا محروم و ناگزیر بماند نخواهد توانست سیر طبیعی رشد شخصیتی را بپیماید و به سطوح بالاتری از تکامل شخصیتی همچون موفقیت اجتماعی، عزت نفس و خودشکوفایی برسد. مراحل سه گانه و بنیادین اولیه ی تامین نیازها (فیزیولوژیک، امنیتی و عاطفی) برای فرد و جامعه بسیارحائز اهمیت است در غیر این صورتبندی، فرد و جامعه دچار اختلال در روند رشد انسانی و اجتماعی خواهند شد. مطالعه و تامل در خاطرات و مشاهدات کادرهای تشکیلاتی مجاهدین در رابطه با خصوصیات رفتاری و روحیات مسعود رجوی ویژگی های افراد خودشیفته را به شکلی شگفت انگیز در ذهن تداعی میکند، افراد خود شیفته در پژوهش های روانکاوانه چنین علائم و پالس های رفتاری را از خود به نمایش میگذارند: " احساس خود بزرگ بینی، به صورت مهم پنداشتن خود(مثلا اغراق کردن در موفقیت ها و استعدادها و انتظار تحسین و توجه دایم از جانب دیگران بی آنکه فرد به موفقیت شایسته ای دست یافته باشد
مشغولیت ذهنی و «خیالپردازی های بی پایان» پیرامون موفقیت، قدرت، ذکاوت، زیبایی و…،
احساس محق بودن(entitlement) به این معنی که به گونه ای نامعقول انتظارداشته باشد برخوردی رضایت بخش و اختصاصی با او صورت بگیرد یا افراد خود بخود تسلیم خواسته هایش شوند.، فاقد حس همدلی واقعی بودن (empathy) بودن، یعنی تمایلی به درک یا شناخت احساسات و نیازهای دیگران نداشته باشد.اما در ظاهر خود را فداکار وهمدل با دیگران نشان می دهد.
اغلب به دیگران حسودی کند یا معتقد باشد که دیگران به او حسادت می کنند.
استثمارگری درروابط بین فردی و رفتارها و نگرشهای تکبرآمیز و پرافاده. " و رهبر عقیدتی مجاهدین مسعود رجوی براستی یک نمونه ی عینی و مثال زدنی در رابطه با اختلال شخصیت خودشیفته بشمار می آید. ادامه دارد… آرش رضایی