جشن یلدا، طولانی ترین شب سال، همواره نمادی از دور هم جمع شدن خانواده ها و شادی ها بوده است. در سفره های ایرانی، انار، هندوانه، خشکبار و اشعار گرما و امید می آورد و در تاریکی زمستان دلیرانه است.
اما برای برخی از مادران، یلدا به خاطره ای دردناک تبدیل شده است، شبی که خلأ سال ها را در آنها تقویت می کند. برای آنها نبود فرزندان منزوی در کمپ اشرف 3 در آلبانی، زخمی است که هرگز التیام نخواهد یافت.
میزها چیده شده، اما قلب ها خالی است
مادران جلوی میزهای شلوغ می ایستند اما نگاهشان تسخیر شده است. آنها به جای شنیدن خنده های فرزندانشان که معمولاً در این شب اتاق را پر می کرد، با سکوت مواجه می شوند. هر بشقاب یادگاری از عشق و مراقبتی است که زمانی با فرزندان خود داشتند که اکنون در پشت دیوارهای کمپ اشرف 3 محصور شده اند و نه تنها از نظر جسمی بلکه از نظر روحی نیز از خانواده خود جدا افتاده اند.
یلدا برای این مادران دیگر شب شادی نیست، شب درد و دلتنگی است. آنها در سکوت نشسته اند و به انارهایی نگاه می کنند که نماد زندگی و خوشبختی است، در حالی که قلب هایشان از جدایی خشونت آمیز و تحمیل شده توسط سازمانی که آزادی و محبت خانواده را از فرزندانشان سلب کرده است، از هم می پاشد.
تاریکی اشرف 3
کمپ اشرف 3 (اردوگاه مجاهدین خلق در مانز) یک دنیای بسته است که در آن دسترسی به دنیای بیرون محدود می باشد و روابط خانوادگی عمداً قطع شده است. این مادران فرصت ندارند با فرزندان خود صحبت کنند، گرمای آغوش آنها را احساس نمایند یا یک کلمه ساده “یلدا مبارک” را با آنها در میان بگذارند. در عوض، آنها در ترس و بلاتکلیفی پیچیده شده اند و دعا می کنند که روزی بتوانند دوباره آنها را ببینند.
مادران یلدای غمگین
حرف ها تلخ است شعری که روزی منبع الهام و امید بود، اکنون یادآور چیزهایی است که از دست داده اند. به عکس های فرزندانشان نگاه می کنند، شب های یلدا را به یاد می آورند که کوچولوهایشان می دویدند و سعی می کنند امیدشان را حفظ کنند. اما اشکهایی که به آرامی روی گونههایشان جاری میشوند، داستان متفاوتی را روایت میکنند – داستانی از جدایی و درد که با کلمات قابل توصیف نیست.
به امید دیدار مجدد
با این حال، در دل هر مادری بارقه ای از امید وجود دارد. یلدا نماد این است که طولانی ترین تاریکی همیشه با روشنایی صبح به پایان می رسد. برای این مادران، این نور روزی است که می توانند فرزندان خود را آزاد ببینند، زمانی که اشرف 3 دیگر دیوار جداکننده نیست، بلکه تنها خاطره ای دور از زمانه ای تاریک خواهد بود.
تا آن زمان یلدا برای این زنان شب تامل و مقاومت باقی خواهد ماند. وقتی دستشان را به سمت میز دراز می کنند، نه طعم مهمانی، بلکه قدرت رویارویی با یک شب طولانی دیگر را احساس می کنند. در قلب آنها دعای خاموش می ماند، رویایی برای روزی که یلدا دوباره همان چیزی شود که بود: جشن عشق و پیوند خانوادگی.
بریکلا سولولاری (زینعلی)