جای بسی تاسف است برای انسانی که درب قلب خود را بر روی محبت های خانواده اش بسته است. خانواده ای که با هزاران زحمت و به جان خریدن صدها خطر جانی راهی یک کشور غریب می شود تا بلکه کمترین اطلاعی و یا کوچکترین دیداری با جگر گوشه خود داشته باشد.آنهم در این آخر الزمان که نسبت های خانوادگی کمرنگ شده و برادر سراغ برادر را نمیگیرد! روی صحبت من با حسن رضایی است! کسی که چشم هایش با دجال بازی های سران فرقه رجوی کور شده و دلش سنگ! که نمیبیند و نمی گذارند که ببیند این همه زجری را که یک برادر دلسوخته برای دیدار برادرش تحمل می کند.ای حسن رضایی! با تو هستم! تویی که با وقاحت هرچه تمام حاضر شدی در مقابل دوربین های سیمای باصطلاح آزادی! حاضر شوی و خانواده ات را به لجن بکشی! آخرکدام خانواده را وزرات اطلاعات فرستاده؟ این هم یکی از شیاد بازی های آن مسعود و مریم لجن پراکن است.این را بدان همانطور که هر آدم عاقلی میداند،این عواطف خانوادگی است که باعث می شود خانواده ها آواره آن اسارتگاه بزرگ بشوند! این حس مهر و محبت است که برادری زندگی خود را رها کرده و برای دیدن تو راهی عراق می شود. من خوب میدانم که شما چطور تحت مغزشویی های قرون وسطایی رهبران باصطلاح عقیدتی آن خراب شده قرار گرفته اید چون خودم تجربه کرده ام! با این همه پیشنهاد میکنم این زنجیرهای مسخره ایدئولوژی و تشکیلاتی و فرقه ای را از دست و پای عقل تان وا کنی و مانند یک پرنده آزاد پرواز کنی! پروازی که در آن خوشبختی، کانون گرم خانواده، آزادی و سعادت در آن است.امیدوارم من و خانواده ات روزی شاهد این ماجرا باشیم.
فواد بصری – آزاد شده از چنگال فرقه رجوی