راستش بعضی مواقع آدم از میزان بلاهت و استیصال و عجز و حقارت مجاهدین هم خنده اش می گیرد، هم متعجب و هم متأسف می شود. از اینکه یک سازمان مدعی پیشتازی در حوزه اندیشه و عمل سیاسی تا این اندازه درگل مانده باشد که بی کمترین آینده نگری و ملاحظه و… دست به کارهایی بزند که کمترین بازتاب اش مضحکه شدن نزد عام و خاص است. برای طرح این موضوع هر چه تلاش کردم راه و چاره ای جز ارجاع مستقیم خوانندگان به منبع و مرجع این همه بلاهت و درماندگی پیدا نکردم. بنابراین بدون هیچ توضیح ابتدا به ساکن توجه شما را به خبری که در سایت سازمان مجاهدین به تاریخ 22 دی ماه 1389 درج شده جلب می کنم تا ببینید وقتی کسی دچار یأس و استیصال و حقارت می شود ممکن است کارش به کجاها که نکشد. عجالتاً خبر مورد نظر را بخوانید تا ببینید این ادعا چقدر قریب به واقع است و چقدر می تواند باعث انبساط خاطر شود: "حمله و توهین روزنامه حکومتی جمهوری به وزیر خارجه آمریکا
روزنامه حکومتی جمهوری در سرمقاله این روزنامه، هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا را مورد حمله و توهین قرار داد و نوشت: هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا در یک دورهگردی سیاسی، بار دیگر برای دیدار و مذاکره با مقامات امارات، یمن، قطر و عمان عازم منطقه شده است… دوره گردی هیلاری کلینتون ثابت میکند که وی حتی با وجود آگاهی نسبت به ناکامیها و نامرادی های دیپلوماسی رسوای آمریکا هنوز هم امیدوار است بلکه همسایگان ایران را اغفال کند و آنها را به همراهی با آمریکا وادار نماید… اما وزیر خارجه آمریکا، ضعیفتر از هر زمان ممکن دست به این دورهگردی سیاسی زده است." خوب به گمانم گوشی دست شما هم آمده باشد که این مدعیان بی بدیل حوزه اندیشه انقلابی و مبارزه که اتفاقاً خود را در نوک پیکان تکامل می بینند، چه کشف بزرگ و محیرالعقولی در مطبوعات داخل ایران کرده اند. تا بعد خود به خود متوجه بشوید در کشوری که از بالاترین مقام رسمی اش تا پائین ترین مدیران سیاسی و تا مردم کوچه و بازار و حتی در و دیوارش به شعار مرگ بر آمریکا مزین شده، کشف این خبر که یک روزنامه ایرانی سفر دوره ای وزیرخارجه آمریکا به منطقه را به دوره گردی تشبیه کرده چقدر خنده آور است. اما جنبه کمیک و خنده دار خبر فقط این نیست که روزنامه جمهوری اسلامی وزیرخارجه آمریکا را به دوره گرد تشبیه کرده، سوای اینکه هرکس هم این خبر را کشف کرده باشد، فی النفسه اسباب خنده و مضحکه مخاطبان خود را فراهم آورده زیرا به مصداق آنچه عیان است چه حاجت به بیان است، چنین مقوله ای از اساس نه خبر است، نه در حوزه رسانه و سیاست و… هیچ چیز دیگر! اما با این حال وقتی کاشف این خبر سازمان مجاهدین خلق باشد قضیه از پایه و اساس شکل و شمائل دیگری به خودش می گیرد در آن صورت می شود بر پایه آن به مراتب بیش از اهمیت هر اتفاق سیاسی و از جمله اهداف ریز و درشت سفر هیلاری کلینتون به منطقه چیزها نوشت. اما عجالتاً این را یادآور شوم که کشف مجاهدین بیش از هر چیز تداعی کننده غریق و بوته خشاش است.(الغریق یتشبث من کل الخشاش) راست این است که وقتی قرار باشد خودمان را به کوچه علی چپ بزنیم، نمی دانیم هزینه آن را باید با فرومایگی و حقارت و بدتر با به رخ کشیدن خریت خودمان بپردازیم. نمی کنیم حداقل راه را طوری برویم که این میزان هزینه بردار نباشد و این مقدار توی چشم نزنیم و خودمان را از بیخ و بن به تاراج نگذاریم. مثلا اگر می خواهیم واژه دوره گردی را به اهانت تعبیر و نتیجه گیری مورد نظرمان را بکنیم، یادمان باشد که پیشتر خودمان هیلاری کلینتون که سهل است رئیس جمهوری آمریکا را به سگ زنجیری تشبیه می کردیم. یا مثلا اگر واژه اغفال را توهین آمیز تلقی می کنیم، بخاطر داشته باشیم پیشتر خودمان بجای اغفال امثال هیلاری را اعدام می کردیم. آن وقت ما از سر حماقت، حقارت، خودشیرینی، استیصال، افتضاح یا هر چی که می خواهیم اسمش را بگذاریم، کاسه داغ تر از آش و مدعی می شویم در کشوری که ذکر روزانه شان شعار مرگ بر آمریکا است و خودمان هم تا حدود زیادی این تخم لق را در دهان شان گذاشته ایم، یک روزنامه با دوره گرد خطاب کردن وزیر خارجه آمریکا به او توهین کرده و این را به زعم خودمان تیتر یک خبر دست اول می کنیم، که چی/ که اولاً به امثال کلینتون و اوباما و بوش و… بگوییم ما چقدر آدم های مبادی آداب و اتو کشیده و متمدنی هستیم که تاب تحمل این بددهنی ها را نداریم و در نقطه مقابل این روزنامه نویس های ایرانی چقدر آدم های بی نزاکت و بی تربیتی هستند که به خانم هیلاری می گویند دوره گرد. و تازه علیرغم سه دهه پرسه زنی و دوره گردی در آمریکا و اروپا، هنوز ندانیم که واژه دوره گردی بر خلاف تصور ما در ادبیات و مناسبات آن طرف چندان هم توهین و بددهنی محسوب نمی شود. اما واقع امر این است که ما وقتی می خواهیم شعورمان را هزینه ی کینه ها، عقده گشایی ها، ضعف و زبونی ها، قدرت طلبی ها، دورویی ها و نفاق ها، خیانت ها و جنایت ها، شکست ها و… کنیم، چاره ای نداریم که تا ته خط برویم و به هیچ چیز هم فکر نکنیم. حتی به اینکه ممکن است علیرغم این همه خوش رقصی و فضاحت و فرومایگی و پذیرش این همه حقارت و آبروریزی و شرمساری و انگشت نما شدن و الخ، النهایه نیز دست از پا درازتر نه تنها هیچ طرفی نبندیم که اصلاً آمریکایی ها به روی مباراک شان نیاورند که سر ما چقدر خم شده و تا کجا عقب رفته و خودمان را مفتضح کرده ایم و همه کرده ها و گفته هایمان را در بدترین شکل ممکن بالا آورده ایم. القصه می شود در این خصوص ادامه داد، اما به مصداق اگر در خانه کس است… از بقیه اش فاکتور گرفته و فقط به این حقیقت تلخ بسنده می کنم که یادتان باشد به تجربه و عینه ثابت شده قدرتمندان بزرگ تاریخ هرچه بوده اند، چه در قالب مصلحان و ناجیان و چه در هیبت دیکتاتورها و قلدران قصی القلب، قدرتشان را یا از اراده و اعتماد مردم عاریه گرفته اند، یا به زور از هم مسلکان شان تصاحب کرده اند. اما هر چه بوده نان بازوی خودشان را خورده اند. شما دراین حالت حتی اگر هم صاحب قدرت شوید، کماکان همین آدم های حقیر و زبون باقی خواهید ماند. برای همین به شما توصیه می شود اگر هنوز فکر کنید، کورسوی امیدی به بیرون آمدن از این وضعیت فلاکت بار می بینید، به همان کورسو اگر دخیل و امید ببندید هزار بار ارجح تر و شرافتمندانه تر از امید بستن به وضع موجود است.