آقای اسدالله مجرد چنقرالو: آقای دشتستانی من یک پدر پیر و سالخورده هستم چه کاری از دست من برای نجات فرزندم اکبر ساخته است؟
آقای محمود دشتستانی: آقای مجرد همانطور که توضیح دادم بهترین راه اقدام توسط انجمن نجات است یعنی رفتن به درب ورودی اشرف. حتی اگر موفق نشوید فرزندتان را ببینید. به نظر من حضور فیزیکی شما در درب اشرف و رساندن پیام از طریق بلندگوها بسیار موثر است. این بهترین کار است. آقای آرش رضایی گفتند سران مجاهدین حتی اجازه ندادند تا مقامات صلیب سرخ نامه های خانواده ها را به بچه ها در اشرف بدهند پس حضور خانواده ها در اشرف و رساندن صدای فریادشان مهمترین کار است. از طریق عفو بین الملل و سایر ارگان های بین المللی هم می توانید شکایت کنید و رهبران سازمان را به دلیل اینکه اجازه تماس به خانواده ها نمی دهند حتی به دادگاه بکشانید. اما مهمترین کار همین حضور شما خانواده ها در درب اشرف است این کار باعث شده است که خیلی از بچه ها مثل من اعتماد به نفس پیدا کرده و از اشرف فرار کنند. الان نگاه کنید خبر حضور خانواده ها در جلوی درب اشرف در شبکه های مختلف تلویزیونی امریکا یا اروپا مثل سی ان ان یا بی بی سی و در خبرگزاری های معتبر دنیا مثل فرانسه پخش می شود. این موضوع اهمیت بسیاری دارد.
آرش رضایی: معمولا وقتی خانواده ها به نهادهای بین المللی مراجعه کرده و یا درباره ی وضعیت فرزندانشان مکاتبه می کنند و خواسته های مشروع خودشان را انعکاس می دهند رهبران سازمان بچه ها را وادار می کنند تا طی تماس، خانواده ها را از اقداماتی که انجام می دهند منصرف کنند. و سعی دارند از بچه ها در اشرف همچون عامل فشاری بر خانواده ها بهره ببرند که بی شک امری غیر اخلاقی ست.
آقای محمود دشتستانی: سازمان همیشه سعی دارد رابطه ها را بحرانی کند نفرات مستقر در اشرف را به مقابله با خانواده ها بکشاند. اما خانواده ها باید بدانند که اگر بچه ها هنگام تماس از اشرف به شما خانواده ها فحش یا دشنام هم بدهند شما ناراحت نشوید چون آنها بر خلاف میل باطنی خودشان حرف میزنند و هنگام تماس چند نفر بالای سر آنان هستند و دقیقا به آنها دیکته می کنند که به خانواده چه بگویند.
آقای حکمعلی عبادیان: حتی فحش هم بدهند برای ما خانواده ها مهم نیست. همینکه صدای همدیگر را بشنویم تاثیر گذار است.
آقای محمود دشتستانی: درست است. مهم شنیدن صدای همدیگر است. اینکه بچه ها می فهمند که خانواده ها پیگیر نجات آنها از اشرف هستند.
خانم فاطمه امیری: دقیقا این طور است همینکه آنها بدانند خانواده ها پیگیر نجات آنها هستند این خیلی مهم است و تاثیر دارد.
آقای محمود دشتستانی: آره حتما تاثیر دارد. حتی در لحظه نیز تاثیر دارد. ببینید پدر من وقتی به اشرف برای ملاقات آمد مسئولین سازمان قبل از ملاقات نشست توجیهی برای من گذاشتند. شاید باور نکنید چهار ساعت نشست سیاسی و تشکیلاتی بود. من هم که نمی دانستم پدرم برای ملاقات من به اشرف آمده است چون به من نگفته بودند در همان ده دقیقه ی آخر و بعد از نشست توجیهی به من گفتند که پدرت برای ملاقات آمده است؟!! گفتم پدرم کجاست؟ گفتند: فلان جا. گفتم: خب الان چه برخوردی باید با پدرم بکنم؟ چکار کنم؟ الان بیست و چهار سال است که او را ندیدم؟ گفتند: وقتی به ملاقات پدرت رفتی باید مثل مجاهد غیرت تو جوش بیاید، و خودت را مثل یک مجاهد خلق نشان بدهی. در ملاقات چند تا از مسئولین و فرماندهان بالای سر ما بودند. وقتی من و پدر روبرو شدیم جرات نکردیم روبوسی کنیم فقط سلام و علیک کردیم. در همان ابتدای ملاقات طبق دستور فرماندهان به پدرم توپیدم و گفتم: چرا با اینها (انجمن نجات) به اینجا آمدی؟ بعد دقایقی حرف زدیم. می خواهم تاکید کنم که به این راحتی نیست که سازمان فکر می کند می تواند تاثیر رابطه ها را از بین ببرد. در لحظه تلنگری که به ذهن میخورد این است که خانواده به فکر ماست و نسبت به سرنوشت ما احساس مسئولیت می کند این خیلی خوب است. بعد که فرزندتان تلفن میزند و صدای اعضای خانواده را می شنود با اینکه بالاجبار فحش هم می دهد ولی شب که سرش را بر بالش گذاشت به خانواده فکر می کند مثل خود من. وقتی که من با خواهرم صحبت کردم شاید باور نکنید با خواهرم بیست و چهار سال صحبت نکرده بودم وقتی صدایش را شنیدم اصلاً سیستم ذهنی من زیر و رو شد.
ادامه دارد…