همه قرائن و نشانه ها و علائم حیاتی نشان می دهد که رجوی این روزها اصلاً حال و روز خوشی ندارد. نه اینکه تا قبل از این داشته، نه، اما به یک معنی رجوی را تا این اندازه عصبانی، هتاک، پرخاشگر، هرزه دهان، دستپاچه، و متراکم از عقده های تلنبار شده ندیده بودیم. آن هم در مواجه با شرایطی که بطور معمول نباید تا این اندازه رجوی را به لحاظ روحی، روانی اینگونه درهم بریزد. منظورم شرایط یک سال گذشته قرارگاه اشرف و حضور خانواده ها در اطراف آن است. بیشتر این آشفتگی دلیل اش می تواند همین اتفاق غیرمنتظره باشد. مزید بر علت اینکه تا این زمان هیچگاه فاصله پیام های رجوی را این اندازه کم و متصل به هم ندیده بودیم. حتی در سخت تر و حساس تر از این شرایط رجوی همیشه ولو بر خلاف میل باطنی و برای حفظ پرنسیب خود هم بود، سعی می کرد با رعایت فاصله بین پیام ها و حتی الامکان طولانی شدن، آن نگاه عاقل اندر سفیه خود را حفظ و غیر مستقیم به رخ بکشد.
برخی شاید از ناآگاهی و ساده انگاری تراکم این پیام ها را به سوار بودن رجوی بر اوضاع و نهایتاً مدیریت او بر شرایط و اوضاع تعبیر کنند. اما لحن و ادبیات فحاشانه و کینه توزانه و البته خالی بودن آنها از محتوا و تکرار مکررات این توهم را نیز منتفی می کند. نگاهی اجمالی به خیل پیام های چند ماه اخیر رجوی چیزی جز تکرار و تکرار فحش و فضیحت و اهانت و… به همراه ندارد. در واقع احساس بیهودگی رجوی از تکرار این پیام ها و همچنین آمار و ارقام حمایت های ادعایی و نشست ها و سمینارها و کنفرانس ها و جنگ روانی رسانه ای خسته کننده او را به شدت دچار فرسایش و خستگی و عصبانیت کرده است. اینکه هر وقت تلویزیون مجاهدین را روشن می کنی مشغول نقل قول از فلان روزنامه و شبکه و رسانه و… در خصوص حمایت از مجاهدین، خارج کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی، حمایت از حقوق ساکنین اشرف، موضع گیری بر علیه دولت مالکی و به محکوم کردن کمیته نظارت بر اشرف و ضرورت اتخاذ فشارهای تعیین کننده جامعه بین الملل بر ایران و نقل خطرات ایران اتمی از زبان گروهی سیاستمدار بازنشسته و از کارافتاده و هراس افکنی از پروژه اتمی و… است، و علیرغم این همه سروصدا همه چیز هم سرجای خودش است، این فضای مجازی و توهم آلود بالاخره ظرفیتی دارد. بیهودگی این وضعیت را کسی مثل رجوی بهتر از هرکس درک و فهم می کند. بطور طبیعی این وضعیت روی رجوی هم تأثیرات خاص خود را می گذارد. هر چند بخواهد برای جلوگیری از تسری این وضعیت به تشکیلات اش مدام و پشت سر هم پیام بدهد، اما بالاخره این وضعیت در پیام های او نیز خود را نشان می دهد. برای همین هم اعتقاد داریم این حال و روز رجوی بیشتر از سر بی حوصلگی و ناشی از استیصال و درماندگی است. درست مثل وضعیت کسی که دارد همه چیزش را می بازد، با این حال تصور می کند اگر هیاهو و قیل و قال بکند، شرایط را به نفع خود تغییر خواهد داد.
رجوی سالها است پشت شعار اگر اشرف بایستد جهانی خواهد ایستاد، گیر کرده است. گیر او هم این است که نمی داند با این اشرف روی دست مانده می خواهد چه بکند. این اشرف با این همه کبکبه و دبدبه ادعایی رجوی در مقابل حضور چند خانواده، مستأصل و درمانده شده و تن به هر اقدامی برای دور کردن آنها از اطراف اشرف می دهد. رجوی برای حل این معضل ساده به هر وسیله ممکنی متوسل شده است. از طرفی رجوی بطور شبانه روزی دم از حمایت میلیونی از اشرف می زند، اما حتی با فرض اینکه مجاهدین در عراق هم بمانند، بالاخره این ارتش خلع سلاح شده و مستأصل و درمانده و خسته قرار است چه گلی به سر رجوی بزند. رجوی تصور می کند می تواند با سر دادن دروغ ها و ادعاهایی اینچنین: " اشرف می ایستد و دنیایی را به ایستادگی بر می انگیزد. اکثریتها و نمایندگان منتخب بیش از یک میلیارد مردم دنیا به حمایت می آیند. (و یا این ادعای گزافه که) رئیس جمهور برگزیده مقاومت در گام های شگفت و نامتصور، فضای سیاسی جهانی را در هم می شکند و به سود مردم ایران و پیشتازان آن تغییر می دهد." قادر به تغییر کیفی وضع موجود است. یا تصور می کند با نقل قول مشتی سیاست باز ورشکسته درباره اشرف می تواند ترک های اشرف را ترمیم کند. واقعیت این است که اگر رجوی همین بازی های رسانه ای و تبلیغاتی را نیز فاکتور بگیرد، دکان اش بکلی تخته می شود. تخته شدن دکان اشرف یعنی همه چیز کشک.
رجوی درست در میانه استیصال و ناچاری از حفظ اشرف مدام آسمان و ریسمان می بافد. در حالی که تا دیروز مصری ها را از خطر بنیادگرایی می ترساند و تلویحاً مبارک را در مقابل جمهوری اسلامی علم می کرد، یکباره بانگ بر می آورد که: " آرایش سیاسی در خاور میانه بزرگ در حال تغییر است. عطش آزادی همه جا را فراگرفته است. خلق ها دیگر دیکتاتوری را نمی خواهند و دیگر تحمل نمی کنند." و حتی فراموش می کند این فریاد آزادی خواهی در واقع علیه کسی است که خود آمریکایی ها می گویند حافظ منافع شان و دمکراسی در مصر است. و فراموش می کند اگر چنانچه آمریکا مدعی است مبارک حافظ دمکراسی و منافع آمریکا در مصر است، لاجرم اگر آمریکا تن به مجاهدین بدهد، رجوی هم لاجرم باید کپی مبارک باشد. در این صورت معادله آزادیخواهی و تغییر آرایش منطقه چه صیغه ای خواهد بود. پیام 9 بهمن رجوی را بجای خواندن چندبار دوره کنید تا ببینید چه اندازه از سر تعمق و ضرورت و نیاز و تا چه اندازه از سر بی حوصلگی و ناچاری به اینکه باید در آستانه بهمن ماه برای خالی نبودن عریضه چیزی گفته شود است.