کاش به جای قلبش؛ این رسم شوم از طپش ایستاده بود
پیش تر از این و آن زمانی که من در سازمان مجاهدین خلق و در عراق بودم ؛ بیشتر مرگ و میرها در درون مناسبات فرقه ای مربوط به رده های پایین تشکیلاتی در سازمان بود و به ندرت مرگ به سراغ مسئولان و فرماندهان و آمران و عاملان خشونت و ترور در فرقه میآمد. مرگ پایینی ها یا از سر فشارهای عصبی بود که گاه به صورت سکته و گاه به صورت خودکشی بروز میکرد و یا از سر توطئه بود که فرد ناراضی ماهرانه به سوی قتلگاه هدایت میشد، این قتلگاه یا زندان سازمان بود و یا صحنه های درگیری با جمهوری اسلامی و یایک تصادف و حادثه واز این قبیل. اما هرچه که بود هربارکه ما خبرمرگی را میشنیدیم میدانستیم که یک ناراضی و معترض؛ دیگردر بین ما نیست. آنوقت ها همه فشارهای روحی و عصبی و تشکیلاتی روی همین پایینی ها بود ؛ اما امروز گویا درروی پاشنه دیگری میچرخد ؛ سازمان گرچه سعی کرده که همه ابزارهای فشار را حفظ کند تا بتواند تسلط خودش بر نیروها را از دست ندهد اما بعضی چیزها مثل سقوط صدام و انتخابات در عراق وتشکیل دولت و خروج آمریکایی ها از اشرف، خارج از توان سازمان بوده است. حالا دیگر امروز مرگ به سراغ مسئولین سازمان هم می آید.کهولت سن مسئولین که روزگاری از نظر مسعود رجوی یک نقطه مثبت در انتخاب آن مسئول قلمداد میشد امروزه سازمان را به مرگ فیزیکی نزدیک کرده است. آنموقع ها مسعود رجوی فکر میکرد که فرد مسن توان و جسارت خودش را برای خروج از سازمان و بقول خودش بریدن از دست میدهد و مجبور است همچنان در سازمان بماند واز رهبری آن دفاع کند ؛ چرا که فکر میکرد توان ادامه زندگی در خارج از سازمان را ندارد. اما امروزه همین افراد مسن در مواجهه با مشکلات تشکیلاتی و نافرمانی های افراد پایینی و وضعیت بغرنج سازمان؛ به همان اندازه دچار کمبود جسارت و توان و تحمل هستند ؛ بیماری ناشی از قوانین فرقه ای و نیز بی آیندگی را هم باید به آن افزود و همین ها باعث میشود که کسانی که تا بن استخوان معتقد به ترور و خشونت بوده اند. امروز قلبشان از طپش بایستاد ؛ رضا شیر محمدی نه اولین و نه آخرین نفر است ؛ او که روزگاری افراد را برای انفجار در معابر عمومی از عراق به اهواز و آبادان گسیل میداشت و از رادیو برای آنها پیام میداد تا خشونت و ترور را در شهرهای ایران گسترش دهد ؛امروز درحضیض ذلت قلبش از طپش ایستاد، کاش زنده میماند و سرنوشت آنهمه خشونت و بدرفتاری با اعضا را روی سازمانش میدید؛ کاش بجای قلبش رسم شوم ترور و خشونت باز ایستاده بود.