وقتی که در یک ظرف دربسته مایعی را نگهداری میکنید و آنرا داغ میکنید اگر درب آن باز باشد که بخار از درب خارج می شود اگر بسته باشد این بخار راه فراری برای خود از این محیط بسته پیدا میکند در برخی مواقع هم اگر هیچ راه گریزی نباشد منفجر می شود، مثل دیگ زودپز که اگر سوپاپهای تخلیه را کاملا مسدود کنید لاجرم بر اثر نبودن راه خروج و تراکم بخارهای آب، دیگ منفجر می شود.
حکایت ما الان شبیه همین موضوع بالاست. در فرقه رجوی که افراد آن ازتمام دنیا از هر لحاظ قطع هستند و هیچ راه و منفذی برای ارتباط آنها با دنیای بیرون وجود ندارد لاجرم پدیده فشار شکل می گیرد. پدیده هایی که از سال 74 برای خروج افراد از مناسبات سازمان شکل گرفت. من شخصا شاهد این موضوع بارها و بارها بوده ام. البته قبل از سقوط صدام سیستم استخبارات نیز در خدمت آنها برای دستگیری افراد فراری بود. پس از سقوط صدام حیطه حفاظت و جلوگیری از فرار افراد فقط در درون چهاردیواری اشرف برای تشکیلات امکانپذیر بود.
اما چرا فرار؟
در سازمانی که بقول خودشان مبارزه، انتخابی است که افراد با میل و رغبت خودشان انجام می دهند و حاضر هستند از هفت خوان رستم عبور کنند تا بتوانند برای شروع مبارزه به سازمان مجاهدین بپیوندند، شاید برخی از آنها حتی برخی از افراد خانواده شان هم اعدام شده اند یا حتی خودشان هم سالهایی را زندان بوده اند. تا اینجای این موضوع حرفی نیست ولی داستان از وقتی شروع می شود که فرد بعد از این همه مشکل وارد سازمان می شود. پس از یکی دو روز یا یکی دو ماه متوجه میشوند «مجاهدین خلق» آن چیزی نیست که قبل از دیدن آنها از نزدیک می شناخته است. بله سازمان مجاهدین واقعا آن چیزی نیست که قبلا درباره آنها شنیده یا خارج از مناسبات با آنها رابطه داشته است. یا حتی کسانی که سالها در مناسبات آنها بوده و با آنها همراه بوده اند ولی مجموعه کردارها و رفتارهای آنها را نمی پسندند و بر خلاف اصولی می دانند که هر انسانی برای خود دارد… و اینجاست که خط افراد از خط سازمان فاصله می گیرد ولی متاسفانه دیگر راهی برای برگشت نیست.
بخاطر دارم که سال 1385 تعداد زیادی از کادرهای بالای سازمان از تشکیلات جدا شدند و اغلب آنها هم بصورت فرار از مناسبات خود را به کمپ پناهندگی آمریکاییها که جنب اشرف برپا شده بود رساندند. از جمله آن افراد می توان از عماد باقری، پرویز فرهمند، نصرالله آذری، البرز سالمی، حمید محبی و تعدادی دیگر نام برد. که سازمان در درون مناسبات برای توجیه این واقعه برای اعضای خود بحثی پیرامون «اپورتونیسم» را راه انداخت که حدود یک سال طول کشید تا همه لایه های تشکیلاتی را در این باره توجیه کرد.
اما آنچه که جدیدا رخ می دهد فرار از بدنه رهبری سازمان یعنی شورای رهبری است. ابتدا خانم بتول سلطانی حدود دو سال پیش و طی یکی دو ماه اخیر دو تن دیگر مریم سنجابی و زهرا میرباقری نیز از مناسبات فرار کرده و خود را به دنیای آزاد رساندند. این البته خیلی میمون و مبارک است و امیدوارم که سرعت بیشتری بگیرد. چون ظلم و فشاری که روی زنان درون مناسبات است چندین برابر آن فشاری است که روی مردان است. ولی آنچه که برای رجوی و دارو دسته اش می ماند روسیاهی است که بجا می ماند. از بدنه رهبری سازمان کنده شدن آنهم از جایی که اصلا رجوی فکرش را نمی کرد کما اینکه اعترافات و افشاگریهایی که در مورد شورای رهبری می کنند بسیار تکاندهنده است چیزی که قطعا هیچ یک از اعضای داخل مناسبات هنوز نمی دانند و نمی دانند که چگونه رجوی برای خودش حرمسرا درست کرده است.