در 15 شهریور سال 1344 تعدادی از جوانان اخراج شده از حزب توده تصمیم به این گرفتند تا تشکلی با حضور جوانان دانشجو و غیر دانشجو ایجاد نمایند که هدف آنها اقدام مسلحانه برعلیه منافع امپریالیسم (امریکا) در داخل کشور بود. متعاقب آن تعدادی دانشجو نیز با افکار ضعیف مذهبی گردهم آمدند که آنها نیز با گرایش نزدیک به علماء و رجال مذهبی می خواستند به اهداف پوچ خود برسند.
در این بین مسعود رجوی نیز با استفاده از افکار و ایدئولوژی مارکسیستی خود در بین افراد نفوذ کرده و با نیرنگ و حیله توانست خود را جا داده و سپس با استفاده از نفوذ برادر خود در دربار (رژیم پهلوی) توانست 12 نفر از این جوانان را به ساواک لو دهد که باعث اعدام شدن ان افراد شد.
سپس تا سال 1357 توانسته تعداد زیادی از عناصر به اصطلاح هوادار سازمان مجاهدین خلق را به گرد خویش در آورد و بعد از آن هر یک را به ساواک معرفی نموده که اسناد و مدارک زیادی تا به حال افشاء گردیده که ما در این نگارش به آن بسنده داشته ایم و هم زمان با پیروزی انقلاب و با مظلوم نمایی خود تعدادی از جوانان را فریب داده و منجر به فلاکت تعدادی از آنان گردیده و در این هنگام نتوانسته به خواهشهای نفسانی خود برسد اقدام به حرکت تروریستی نموده و تعدادی از مردم بی گناه و مسئولین نظام جمهوری اسلامی را به شهادت رسانده است و خود با تعدادی از عناصر سرکرده از کشور گریخته و به دامان بزرگترین تروریست جهانی و جانی مانند صدام پناه گرفت و در طول هشت سال جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران او یکی از بازوان دشمن بوده و جنایات زیادی را مرتکب شده است و بعد از سرنگونی صدام به دریوزگی افتاده و تامین امنیت خود را از کشورهای حامی تروریست خواستار شده و اما چون پاسخی نگرفته مانند موش در لانه خزیده است.
سرنوشت نامعلوم تعداد زیادی از افراد که فریب خورده این جرثومه هستند در مقر نظامی صحرای کویری کشورعراق حیران و سرگردان مانده اند و سرنوشت نامعلومی را برای خودشان رقم زده اند و خانواده های خود را اسیر خواهشهای نفسانی و قدرت خود نموده اند و اکثریت آنان مورد لعن و نفرین خانواده های خود می باشند و خانواده ها حاضر نیستند که پیگیری نجات انها شوند و می گویند به اسفل سافلین برسند.