برادر عزیزم محمد مهدی ثابت رستمی سلام
برادر عزیز وقتی در سال 1361 به اسارت صدام در آمدی تا سال 1367 که اسیر عراق بودی نامه های زیادی می دادی و در آن نامه ها از امید به آزادی برای خانواده می نوشتی، مهدی جان یادت بیاور که چه روزهای سختی را در اسارت نیروهای صدام به سر بردی ولی از سال 1367 تا 1382 از شما هیچ خبری نداشتیم و خانواده از دیدن تو ناامید شدند تا اینکه در سال 82 از طریق دوستانی که از پیش شما فرار کردند از زنده بودن شما مطلع شده و بسیار خوشحال شدیم و در سال 83 توانستیم حضورا با شما ملاقات کنیم. از ساعت 7 صبح تا 3 بعداز ظهر آنجا جلوی درب اشرف ایستادیم تا بالاخره توانستیم وارد قرارگاه شده و شما را ملاقات کنیم اما مسئولین قرارگاه نگذاشتند بیشتر از نیم ساعت در کنار شما باشیم و کسانی دور و اطراف ما بعنوان مراقب و خبرچین بودند که نگذاشتند ما همدیگر را خوب ملاقات کنیم و راحت صحبت کنیم در سال 89 سه بار برای ملاقات به جلوی درب اشرف آمدم اما مسئولین قرارگاه اجازه ملاقات ندادند. ما می گفتیم ملاقات حق ماست، حق پدر و مادر است اما آنها اجازه نمی دادند.
اینها که دم از آزادی می زنند این آزادی است؟ دروغ می گویند الان 30 سال است که به شما دروغ گفتند و به شما گفتند شما خانواده ندارید، کسی را ندارید که برای آنها نامه و یا زنگ بزنید همه خانواده از بین رفتند.
برادر عزیزم برادر زاده ها و خواهرزاده ها خیلی خیلی سلام می رسانند.
همه از خدا می خواهیم که هر چه زودتر از اسارت آزاد شده و بر گردی به آغوش خانواده.
دیگر عرضی ندارم غیر از سلامتی شما، خدا حافظ
بهشهر- حسن ثابت