سازمان مجاهدین خلق با رویکردی مسلحانه در قبل از انقلاب شروع به فعالیت سیاسی و نظامی علیه حکومت پهلوی نمود. بسان گروه چریک های فدایی با مشی مسلحانه در جهت پیشرو شدن برای خلقی که هیچ موقع نتوانستند در کنارشان باشند اقدامات نظامی محدود و پرهزینه ای را بنمایش گذاشتند. تعدادی اندک، سرهنگ و سپهبد ارتش شاه ترور شدند در این میان 4 نفر مستشار نظامی امریکایی نیز بدست مجاهدین به قتل رسیدند تا به اصطلاح از مبارزه ضدامپریالیستی هم عقب نمانند. یادم رفت از منازعات درونی سازمان برای مارکسیست شدن هر 8 نفر در قبال 10 نفر در سالهای 1354 بگویم که رهبری وقت سازمان مجید شریف واقفی و یک تن دیگر را به سبب عدم پذیرش عقاید سازمان ترور انقلابی کرد. دستاورد این استراتژی انشعاب پرمعنای چریک های فدایی با بیش از پنج انشعاب از ابتدای انقلاب و جدایی و حذف فیزیکی تعدادی از عناصر رده بالای مجاهدین از سال 1360 و شروع فاز نظامی شان علیه جمهوری اسلامی بوده است. پرویز یعقوبی جانشین فرماندهی مجاهدین در داخل کشور که بعد از کشته شدن موسی خیابانی به این مقام رسیده بود در اعتراض به وهمیات سیاسی رهبری مسعود رجوی به همراه همسرش و در سطحی بالا سازمان را به سخره گرفت و با انتشار بیانیه ای اعلام جدایی نمود. علیرغم اینکه سازمان برایش دادگاهی تشکیل داده و سعی کرد آبروی ریخته خود را به حداقل برساند. یا جدایی سعید شاهسوندی عضو کمیته مرکزی سازمان و مسئول صدای مجاهد بعد از عملیات فروغ جاویدان و یا دسیسه سازمان در ترور فیزیکی علی زرکش در صحنه عملیات فروغ جاویدان به واسطه مسئله دار بودن ایشان و زیر سوال بردن اهداف رجوی در جمع مسئولین و قبل از عملیات فروغ، مصادیق بارز مبارزه با مخالفین آنهم به شکل حذف فیزیکی یا ترور از سوی مجاهدین علیه حکومت های پهلوی و جمهوری اسلامی و مخالفین خود در زمان شاه و یا بعد از انقلاب بوده است. یادمان نرفته که شهید شریف واقفی با همان طریقی ترور و سپس در بیابانهای اطراف تهران جسدش به آتش کشیده شد که چهار مامور جوان و کم سن و سال کمیته مرکزی انقلاب در سال 1360 بعد از شکنجه و اتو کشیده شدن و مثله شدن عینا در بیابانهای تهران به آتش کشیده میشوند. پس می بینیم وقتی مجاهدین برچسب فرقه شدن را به تن وماهیت تشکیلاتی خود می خرند بی دلیل نیست چرا که مجبورند برای این اقدامات ددمنشانه عضو سازمان را به لحاظ فکری و فرقه ای آماده نمایند که حتی خودش نیز از فریب خوردنش مطلع نباشد. سازمان مجاهدین علی الخصوص بعد از استقرارش در اردوگاه اشرف چنین رویکردی را با شرایطی کیفی تر دنبال کرد. او از طریق مراحل قابل تامل در جذب اعضای جدید و حفظ نفرات خود و هکذا کنترل ذهن آنان یا همان شستشوی مغزی مسیر فریب کاری و خدایگان نمودن مسعود رجوی و مریم قجر را تحقق داد. با فریب و دغل هزاران انسان دنبال کار و شغل را از نژاد های آذری و بلوچ و تهرانی از کشورهای ترکیه و امارات و کویت و پاکستان به بهانه تحصیل و آموزش زبان در قرارگاه اشرف برای دوماه و سپس اعزام شان به کشورهای اروپایی برای پناهنده شدن با لس پاس یا همان پاسپورت یک طرفه به عراق کشاند تا بقول رضا مرادی ویا مهناز شهنازی و فهیمه اروانی آدم بشوند!! سازمان می گفت ما درسته که با زور اینها را به عراق آوردیم ولی از لجن زندگی نجات شان دادیم!!!!. و یا در حفظ اینها در تشکیلات، سازمان با انجام نشست های عملیات جاری بطور روزانه که درآن نفر می بایست موضوعات رسوخ یافته در فکرش را در دفتری کوچک یادداشت و شب با جمعبندی آنان، تبعات به اصطلاحات ضایعاتی اش را در تشکیلات تحلیل و با شرمندگی در جمع خوانده و علیه خودش بقول مجاهدین تیغ میکشید وخودش را اساسی ذلیل میکرد تا رشد یابد!!!. یا افکار ذهن اش در خصوص فشارهای جنسی و یا همسر و فرزندش اش را عینا مثل مورد قبلی عمل می نمود بطوریکه مردان تشکیلات، همسرانشان را در فاکت های نشست با عنوان عفریته مخاطب قرار می دادند و زنان همسران شان را نرینه وحشی. تا رهبری بواسطه موفقیت در اجرای این تکنیک ها برای کنترل ذهن اعضا، چند صباحی بر عمر پر خفت اش بیفزاید. چنین نفری جدید و یا حتی قدیمی در این چنین فضای پررنگ کنترل ذهن گاها در مسیری قرار می گرفت که به جهت همین تاثیرات ضداجتماعی ودر اعزام برای انجام ترورهای کور در سالهای 1376 الی 1381، براحتی نارنجک را در پیاده روی خیابانهای تهران برای فرارش از دست مامورین محاصره کننده در میان همان خلق قهرمان!!منفجر می نمود و در حین این اقدام بواسطه القائات انجام شده در مراکز آموزش تروریستی در اشرف و به فرماندهی افرادی مخوف همچون صدیقه حسینی کپسول سیانور را در دهان قورت می داد تا سازمان همه جانبه سوءاستفاده هایش را کرده باشد. ولی همین انسان اگر دستگیر می شد در عرض کمتر از یک دقیقه اظهار ندامت می نمود و بعد از 6 ماه در هر نوشتاری و یا مصاحبه اعمال گذشته اش را دیوانه وار تشبیه می نمود.
فرید