برخی تصوٌر می کنند که وقتی عقرب در محاصره آتش قرار می گیرد، برای پایان دادن به غم و اندوه وارده، خودش را نیش میزند. اما واقعیت این است که عقرب با اقتضاء به طبیعتش تلاش میکند تا به جای پیدا نمودن راه نجات، به آتش هم نیش بزند و این دگم اندیشی باعث سوختن او می گردد. اخبار واصله از خبرگزاری های مختلف – از جمله صدای آمریکا – حاکی از آن است که دولت عراق از تصمیمش در رابطه با اخراج مجاهدین خلق ایران تا آخر سال میلادی از آن کشور کوتاه نیآمده است. و با نزدیک شدن به پایان آخرین مهلت شاهد تشدید تشنج ها، تهدید ها و عکس العمل های مکرر و هیستریک رهبران این سازمان در جهت اقدام به یک "خود کشی جمعی و فرقه گرایانه" هستیم. و این نه تنها روش عاقلانه ای برای پیدا نمودن راه نجات انسان های در بند نیست، بلکه نوعی تقلید از دگماتیسم عقرب معابانه است. تجربه نشان داده است که گرایش و پایبندی به استفاده از سلاح، تنفر از دگراندیشان، در به کار گیری خشونت، در روابط درونی و بیرونی مجاهدین سمبلیزه شده و نقض حقوق انسانی را تشدید نموده است. این نقض میتواند از ایجاد تنفر و اعمال خشونت به مخالفین سیاسی،عقیدتی و یا نیش زدن به خویش شروع گردد. گویا که اتکاء به اسلحه و زندگی در انزوا، گوش آنها را برای برقراری گفتمان سالم و شنیدن هر نوع راه حل منطقی کر و چشمشانشان را برای دیدن و پیدا نمودن راه حل های دیپلماتیک کور کرده است. پیشرفت و تلاش برای چنگ انداختن به تمدن بشری، انسان ها را بسوی عشق ورزیدن به همنوعان خود و تلاش در حفظ طبیعت، وانزجار از خشونت رهنمود می دهد. لذا: "عشق به زندگی، خلاقیت، امید به حیات،تلاش و پشتکار از ارکان اصلی رسیدن به موفقیت، و نافی اقدام به خشونت و خود کشی هستند." اگرچه مجاهدین بطور مداوم دم از عشق به خلق، رعایت حقوق انسانی و برقراری دموکراسی در جامعه را سر میدهند؛ اما در عمل نشان داده اند که اکثر این بیانات در قالب تئوری بوده است و شعاری بیش نیستند، زیرا که تا کنون رفتار مجاهد خلق، در عمل، بر خلاف شعار هایی که سر داده است بوده. مجاهدین در قرارگاهشان شعر می گویند و سرود هم میخوانند. جشن می گیرند و مسابقات ورزشی ترتیب می دهند. واضح است که تمامی اشعار، سرودهایشان و شعارهای رقابتی آنها نه در جهت شادی روح و روان انسان بلکه در قالب خشونت گرائی وجنگ طلبی است، و دارای رنگ و لعاب انتقام جوئی و آدم کشی هستند. آنها از تساوی حقوق و برابری حقوق انسانی نیز بسیار میگویند، در صورتی که طبق عدله های غیر قابل انکار در قرارگاه اشرف هیچ گونه برابری حقوق بین زن و مرد، مسئول و تحت مسئول برقرار نیست. بدون اغراق میتوان گفت که نه تنها در روابط سازمانی مجاهدین اثری از دموکراسی مشهود نیست، بلکه آنچه که در آنجا جریان دارد به یک روابط قبیله ای و فرقه گرایانه بی شباهت نیست. علاوه بر دوری جستن عنصر مجاهد خلق از عشق و عاطفه، به نظر می رسد که آنها از پیوستن به جامعه بشری و پیروی از تغییرات، در جهت پیشبرد فرهنگ و تمدن بشری نیز گریزانند. قراین دال بر این مدعا است که این عدم تغییر در پیشرفت و ترقی را میشود درهمان ساختار و نماد هایی که در قرارگاه و یا کمپ اشرف – که آنها آن را شهر می نامند – ساخته شده است، بوضوح دید. چنانچه به این نمادها، فرهنگ، ادبیات، اعتقادات مجاهدین توجه نمائیم،همگی حاکی از تعلقات آنها به گذشته و آداب و رسوم واپسگرایانه را دارد و کمتر اثری از نوآوری متعلق به زمان حال و آینده در آن محل مشهود است. دست رد زدن این رهبران به سینه افراد و سازمان های جهانی مدافع حقوق بشر – از جمله صلیب سرخ و عفو بین الملل – و تهدید به خودکشی جمعی در برابر خواست دولت عراق مبنی بر خروج مجاهدین از آن کشور، مصداق این پند و اندرز فارسی است که می گوید: "هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند..
هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد؛ اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند!
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد؛ اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند.
مردی در آن نزدیکی به او گفت: چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی؟!
هندو گفت: عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند، طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن..
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم." توصیه به مجاهدین این است که عشق و امید به آینده را نه در قالب سلاح، نیش زدن، منافع فردی و گروهی، بلکه به عنوان یک نیاز انسانی ببینند و سعی در صیقل دادن زنگار های خشونت طلبانه خویش نمایند. لذا به جای ترسیم آینده ای تاریک از وضعیت موجود، به پیروی از گفتمان سازنده با سازمان ها و حکومت های درگیر این مسئله بپردازند. بهتر است که رهبران مجاهدین خود را اولین مسئولین حل این بحران بدانند، و تمامی تلاش خودشان را در جهت حل آن به بهترین روش انسانی و بدور از درگیری و خشونت بنمایند، و بطور صادقانه با صلیب سرخ، عفو بین الملل، دول اروپایی و دیگر مجامع جهانی برای پیدا نمودن محلی امن برای پناهندگی افراد اقدام نمایند. بهتر است که دست از سخت سری بردارند و بطور رسمی اعلان نفی استراتژی جنگ مسلحانه گروهی بنمایند. به اشراف برسند که جامعه ایران در حال حاضر با جنگ مسلحانه گروهی مخالف است و نسبت به گروه های جنگ طلب و وابسته به بیگانگان تنفر دارد. این رهبران بپذیرند که تنها راه اقدام در مورد قبول شدن پناهندگی، درخواست به صورت فردی و نه در قالب گروهی و تشکیلاتی است. و درک کنند که هیچ کشوری درخواست پناهندگی مجاهدین را که در لیست سیاه آنها به داشتن سوابق تروریستی به ثبت رسیده است را در یک مجموعه پذیرا نخواهد بود. و از طرف دیگرایجاب میکند تا ما ایرانی ها و دیگر انسانها با هر نوع گرایشات عقیدتی و سیاسی به اعضای مجاهدین و آینده اشان نیز به مانند دیگر انسانهای بی گناه و دربند عشق بورزیم، و به تعهداتمان در قبال انجام مسئولیت های بشر دوستانه و انسانی، بدور از هرگونه تعصب فردی و گروهی پایبند باشیم، و به رهبران مجاهدین تفهیم کنیم که عواقب ایجاد هرگونه خشونت و کشتار جمعی در کمپ اشرف در مرحله اول به عهده و تحت مسئولیت آنها انجام گردیده و خواهد گردید؛ لذا بهتر است که به خوبی به عواقب ناگوار آن و سرنوشت اسفبار خودشان بیاندیشند. رضا اسدی