در این مقالۀ مختصر قصد شرح مفصل تمامی علل و سیری که تاکنون طی شده را ندارم، چرا که به این موضوع تاکنون بارها پرداخته شده است. آنچه شگفتی آفرین و سوال برانگیز است، تلاشهای مریم رجوی می باشد که در طی دو سه سال اخیر مستمراً این را به همگان القا می نماید که گویا نگرانی ایشان صرفاً برای اشرف و اشرفیان می باشد… برای روشن شدن این موضوع می خواهم به افشای علت اصلی این همه اصرار و تبع آن به کشتن دادن اعضای دربند اشرف بپردازم. رجوی کجاست؟ ساکنان اشرف: حصار انسانی مسعود رجوی مدت 8 سال است که دولت عراق در مجامع مختلف و در تمام موضعگیری های رسمی از سازمان مجاهدین درخواست نموده که خاک عراق را ترک و از این کشور برود… همانطور که در زمان صدام حسین و بر اساس جنگ بین ایران و عراق سازمان مجاهدین می توانست در کشور عراق حضور یابد و هیچ پایۀ حقوقی و قانونی نداشت، بعد از سقوط دولت صدام و روی کار آمدن دولت جدید، خواستۀ دولت عراق طبق حق حاکمیت ملی اش این بوده و هست که سازمان مجاهدین از کشور عراق خارج شود… و اما در این 8 سال بیش از هرکسی سران سازمان این اعلام و هشدارها را نادیده گرفته و به انواع و اقسام شیوه های غیرقانونی و خارج از عرف و… متوسل شدند تا همچنان در عراق بمانند. اینک پس از به کشتن دادن نزدیک به 50 تن از اعضای بیگناه سازمان به دلیل عدم پایبندی به قوانین و مقررات کشور میزبان، و حال آن که موضوع اخراج آنان جدی شده است، بازهم مریم رجوی از کش دادن این ماجرا و اجرای نقشه های شوم دیگر برای به اصطلاح مقاومت و ماندن نفرات در عراق دست برنمی دارد. چرا و به چه دلیل؟
در این مقالۀ مختصر قصد شرح مفصل تمامی علل و سیری که تاکنون طی شده را ندارم، چرا که به این موضوع تاکنون بارها پرداخته شده است. آنچه شگفتی آفرین و سوال برانگیز است، تلاشهای مریم رجوی می باشد که در طی دو سه سال اخیر مستمراً این را به همگان القا می نماید که گویا نگرانی ایشان صرفاً برای اشرف و اشرفیان می باشد… برای روشن شدن این موضوع می خواهم به افشای علت اصلی این همه اصرار و تبع آن به کشتن دادن اعضای دربند اشرف بپردازم. بدین سبب، در همین جا خطاب به مریم رجوی و مسئولین حقیر مدار نخست تشکیلات فرقه اعلام می کنم اینقدر فریبکارانه سنگ حفاظت از اعضای اشرف را به سینه نزنید، زیرا در 6 مرداد 1388 و 19 فروردین 1390 میزان غمخواری، دل نگرانی و علت سوز و آه شما برای اشرفیان، برهمگان آشکار گشت. همان زمان که در 6 مرداد به همه ما دستور دادید: «در خیابان 100 و در جلوی مقر 49 به صف شویم و گفتید که بایستی عراقی ها از روی جسد تک تک شما بگذرند تا به مقر 49 و فرماندهی برسند».
و پس از آن در همۀ طرح و مانورها اعلام می کردید:
«بایستی چهار طرف مقر 49 تمام نفرات دیوار گوشتی ایجاد کنید و عراقی ها بایستی از روی جسد تک تک نفرات عبور کنند تا به فرماندهی برسند». همان زمان که در 19 فرودین 1390 اینقدر نگران حفاظت نفرات بودید که به همه دستور می دادید:
«جلوی تانک ها و نفربرها بروند و بخوابند و آنها را جلوی گلوله می فرستادید و می گفتید گلوله ها مشقی یا پلاستیکی است بروید»، در حالیکه فرماندهان، خودشان را در پشت خاکریزها قایم کرده و یا عقب نشینی می کردند. خانم رجوی! مگر بارها اعلام نکردی که: «اگر فقط مسعود باقی و زنده بماند کافی است»؟ و مسعود رجوی مگر بارها در جلسات عمومی اعلام نکرد که «اگر 1000 نفر هم کشته شوند باکی نیست و مهم نیست»؟
و مگر در همین نشست های ماه رمضان اخیر، مسعود رجوی باز بر طبل خونریزی و کشتار نکوبید و نگفت که: «قبول کمیساریای عالی پناهندگان بهانه برای خرید زمان است». و مگر شعار: «می کشم، می کشم» سر نداد؟ و مگر دستور این نیست که تا آخرین نفر در اشرف بمانند و مقاومت کنند؟
آیا این حفاظت از جان ساکنان اشرف است؟ آیا برگرداندن مجروحان از بیمارستان بعقوبه و بازی سیاسی با آنان حفاظت از ساکنان اشرف است؟ نگه داشتن مجروحان و بیماران در اشرف و مانع شدن از رفتن آنان به بیمارستان تحت مسئولیت عراقی ها… آیا عین حفاظت و دل نگرانی های شماست؟ بارها و بارها منع کردن بیماران برای رفتن بر سر قرار به بهانه های واهی و اینکه نگذاشتند مترجم هم برود، آیا این دلسوزی های زیاد شما برای بیماران خطرناک است؟ و آیا آن مرز سرخ های نرفتن به بیمارستان عراقی که به قیمت لاعلاج شدن بیماران سرطانی و انواع بیماری ها ختم می شد، بیانگر عمق دل نگرانی شما می باشد؟ خانم رجوی!
در حالیکه خودت در بهترین شرایط در کنار رودخانه اورسوراواز زندگی می کنی، عکس قربانیان را در رودخانه می اندازی و برای زنان بیچاره در اشرف پیام می دهی که: «صورت های خاک آلود و سنگ خورده شما زیباست!»… این همان دل نگرانی از وضعیت آنان است؟ هر روز و هر شب، در تایید راه حل سوم و دمکراتیک (!!!) تو، مسعود رجوی پیام جنگ مسلحانه را تکرار می کند و رویای سرنگونی دولت عراق و فتح سیاسی عراق و بازپس گیری سلاح ها و همراهی در جنگ احتمالی امریکا بر علیه ایران را بشارت می دهد…!!! پس نیازی نیست اینقدر شعار اشرف، اشرف و اظهار نگرانی برای اعضای اشرف را تکرار کنی… چون ما می دانیم مشکل تو چیست… همانطور که خودت گفتی نگرانی اصلی تو از یک تا هزار برای مسعود رجوی باقیمانده در مخفیگاه اشرف است. همانطور که در سال 1382 حدود 200 نفر را به خارج فرستادید و همانطور که در طی این سالها نفراتی که لازم داشتید را می توانستید به کشورهای خارجی و یا بالعکس به اشرف بفرستید، پس فرستادن یکسری نفرات اشرف به خارج کاری مشکل نبود، و همگان می دانند که به جای هزینه های چند ده میلیون دلاری خرید و اجیر کردن مقامات سابق امریکائی و اروپایی برای سخنرانی های چند دقیقه ای، شما می توانستید با کمی هزینه و تلاش برای تمامی نفرات در اشرف پاسپورت و ویزا تهیه کند تا امروز در چنین بحران و تنگنایی نباشند… اما شما چنین نکردید و به جای آن تلاش کردید اشرف را حفظ کنید. آنچه اینقدر تو را به تلاطم انداخته شخص مسعود است که با توهمات «قذافی گونۀ» خودش با یکسری محدودیت ها در اشرف گیر کرده است… به شهادت دیدار حضوری که با وی داشته ایم… رجوی سال 1384 اولین حضور فیزیکی خودش را در نشست شورای رهبری در اشرف اعلام کرد و در طی چند ماه چندین جلسۀ حضوری با شورای رهبری برگزار نمود… تا اینکه بعد از فرار شجاعانه یکی از خواهران شورای رهبری، یک الی دو سال این جلسات تعطیل شد و سپس مجدداً در سال های 1386 تا 1387 باز هم جلسات حضوری با شورای رهبری را شروع کرد که در یکسری از این جلسات شخصاً حضور داشتم و مجدداً بعلت پیوستن یکی دیگر از خانم های شورای رهبری و مصاحبه با نیروهایی از دولت عراق در سال 1387، این جلسات برای مدتی دیگر تعطیل شد. ولی تا سال 1388 جلسات شورای رهبری با وی که بصورت تلفنی صحبت می کرد ادامه داشت و در همین جلسات براحتی از محل وی که در همان اشرف بود نیز صحبت می شد. و پس از آن نیز تا اواخر 1389 که من در اشرف بودم همواره اعضای حفاظت و کادر دفتر شخصی و مرکزی وی و همچنین خانم گیتی گیوه چینیان زاده (مسئول حفاظت مسعود در اشرف) حضور داشتند. و خانم گیتی گیوه چینیان زاده در جلسات خصوصی شورای رهبری از حضور مسعود رجوی در اشرف صحبت کرده و سلام و پیام های او را می رساند…
ضمن اینکه همواره تنها و برترین سفارش به ما (اعضای شورای رهبری)، در رابطه با حفاظت اطلاعات و حفظ وی در اشرف بود که گفته می شد این بزرگترین مسئولیت شورای رهبری است و سر این موضوع که ما در رابطه با حفاظت از مسعود تلاش جدی نمی کنیم!، همیشه تحقیر شده و زیر ضرب می رفتیم. خانم عضدانلو! بهتر است به جای این همه نگرانی های کاذب که مستمر در کنفرانس های بروکسل و… مطرح می کنید، شجاعتی هم از خود نشان داده (و مثل همیشه که از مسعود دفاع می کردید)، بگوید مهمترین نگرانی ام «مسعود رجوی» است و حاضر هستم 3400 نفر را یکشبه قربانی وی کنم تا او جان سالم بدر ببرد… چرا که خود شما همیشه به ما می گفتید: «فاصله شما با مسعود سال های نوری است و اگر فقط او زنده بماند برای سازمان کافی است و می تواند سازمان دیگری را در هر کجا تشکیل بدهد!»…
خانم عضدانلو، این چه حفاظت از ساکنان اشرف است که همواره پیام می دهید بایستید و مقاومت کنید و اشرف (بخوانید مسعود) را حفظ کنید… و حتا حاضر نیستید پروسۀ مصاحبه های خصوصی و انفرادی اعضای فرقۀ خود را که شرط پناهندگی کمیساریای عالی پناهندگان اعلام شده را پذیرفته و اجرا نمایید؟ آیا بهتر نیست به جای اینهمه عوام فریبی به این نکته هم بپردازید که اگر شما نگران جان ساکنان اشرف بودید هرگز آنها را زیر شدیدترین بمبارانها رها نمی کردید که به خارج بیایید و زمینه سیاسی را برای نجات جان همسر و رهبر عقیدتی خودتان مسعود فراهم کنید؟ آیا به جای اینهمه نیرنگ و ریا برای نشان دادن عشق و علاقۀ خود به «جگرگوشه های» اشرف نشین، بهتر نیست اجازه دهید که آنها بدون واسطه با سازمانهای بین المللی و حقوق بشری و با خانواده های خود تماس داشته باشند؟ بترسید از روزی که دربهای اشرف برای همیشه گشوده شود و جنایتها و خیانتهای آشکار و پنهان شما بیش از گذشته رو شود. آنروز برای توبه هم دیر خواهد بود. مریم سنجابی