مادرعبداللهی:
من اینجا واقعا خیر مقدم میگم به تمام بچه هائی که چه آزاده از ایران آمدند چه از کشورهای اروپائی از جمله آقای صادقی، آقای سبحانی، آقای عزیزی، آقای قشقاوی که واقعا زحمت کشیدند به یاری خانواده ها آمدند می دونید که حالا ایران به هر صورت ما با هزار مشکلات می آئیم خودمان را می رسانیم حالا شما حساب کنید با این دقدقه های زندگی این بچه ها واقعا جان فشانی کردند زنشان و بچه شان را گذاشتند بخاطر بچه ها برای یاری خانواده ها آمدند واقعا جای تشکر و قدردانی داره یک منتی هست برای ما خانواده ها علی الخصوص برای من و یک افتخاری هست برای ما و واقعا من خواهش می کنم همین جا تا آنجا که می توانید به خانواده ها کمک کنید که به هر صورت من همیشه گفتم ما مدیون این بچه ها هستیم که ما را راهنمائی کردند ما را روشن کردند چه با مکتوبی چه شفاهی خانواده ها را روشن کردند و ما فهمیدیم چه جوری باید حرکت کنیم و به چه طریق بیان ما باشد که جنایاتش را آشکار وبه زبان ساده برای دنیا بفهمانیم تمام بشه هنوز شروع اش مانده این شروع نیست این یک راهی برای آزادی بچه های مان شروع اش مانده شروع جنایت هائی که در عرض 30 سال در حق جوانان ایران این ملعون انجام داده و این 30 سالی که جنایاتش در خفا بوده و در پنهانی بوده و انشااله این حرکت های برادرهائی که به اصطلاح چه در ایران هستند آزاده هستند چه در اروپا هستند اینها باید دنباله گیر این جریانات باشند و برای تمام دنیا جنایات شان را آشکار کنند. تشکر می کنم از تک تک بچه ها اینجا جا دارد از خانم زهرا حسینی که آمده بودند خانواده هاشون و خواهران شان خیلی اینجا ناله و زجه می زدند من شاهد ناله و زجه های حسینی ها بودم و تند تند زهرا را پشت بلندگو داد می زدند و می گفتند مهدی هنوز منتظره و این مدتی از ذهن من رفت بیرون تا اینکه دو ماه پیش از اینکه من برم ایران یک ناراحتی داشتم رفتم بیمارستان جلوی بیمارستان توی آمبولانس آقای شیخی هم تشریف داشتند اتفاقا با هم رفتیم جلوی آمبولانس ارتشی ها منو صدا کردند گفتند که دو تا خانم این تو هستند من رفتم دو تا خانم را دیدم نزدیک آمبولانس رفتم هر چند به اصطلاح ارتشی ها نمی گذاشتند و دو نفر آقایونی که با این آمبولانس بود با سازمان بود بدترین فحاشی ها را کردند ولی من یک خورده مقاومت کردم رفتم جلو و این دو تا خواهران را از نزدیک دیدم یکی شان که به اصطلاح خیلی راحت نشسته بود و نگاه می کرد یک نفر یک پوشه سبزی به این صورت جلوش گرفته بود چشمانش را من می دیدم آقای شیخی با من بودند به عنوان مترجم و این یک لحظه که پوشه را آوردند پائین من اینا احساس کردم که من اینا می شناسم و جائی دیدم به هر صورت داد زدم نترس خواهرم بیا بیرون خانواده ها شما را به خدا قسم چه در ایران و چه در کشورهای اروپائی بهترین دارو و درمان و بیمارستان با هزینه خودشان در اختیار شما می گذارند هیچ نگران نباش منم به عنوان یک خواهر کوچکتر تو قابل بدان و بیا بیرون بجان عزیز شما این همینجوری مات و مبهوت انگار که به مغزش چیزی بخوره پلک هم نمی زد و همینجوری منو مثلا داشت نگاه می کرد و آن خانمی که پیشش نشسته بود یه ذره صحبت کرد برو و صحبت نکن گمشو و اینا و این آمبولانس حرکت کرد این خانم از بالای آمبولانس با اینکه به اصطلاح نصف شیشه پشت آمبولانس را از این مشبک های مات کشیده بودند بالاش ایجوری باز بود از آن بالا باز منو داشت نگاه می کرد منم باز داشتم اونا نگاهش می کردم بای بای می کردم مثلا به هر صورت نگاههای مان داشت صحبت می کرد و آن واقعا دلش می خواست که بیاد بیرون ما دور زدیم که اومدیم من عکس زهرا حسینی را توی بنرهائی که جلوی در زدند دیدم و فهمیدم که این زهرا حسینی بود که بردند که بعد دکتر اینجا آشنا بود با من صداش کردم و گفتم ان چیش بود و بردیش گفت که ناراحتی قلبی داشت و باید فردا شب عمل بشه تو بیمارستان دیگه سه چهار روز بعدش همان دکتر اومد و گفت ما او را عمل کردیم تا صبح هم حالش خوب بود ولی صبح یک دفعه رفتیم دیدیم خانم زهرا حسینی در اتاق تمام کرده و خانم زهرا حسینی همسر آقای مهدی خوشحال هستند همینجا تسلیت میگیم به آقای مهدی خوشحال و غم آخرشان باشد انشااله که روح آن مرحومه با خانم فاطمه زهرا مشهور باشد وما آن شب را به اصطلاح در نماز خانه کوچک پشت در رفتیم و دعا کردیم که ایشان اگر گناهی هم کرده باشد که نکرده به اجبار وادار شده که این اعمال را انجام بده مورد آمرزش خدا قرار بگیره و بقیه بچه های مان هم انشااله به سلامتی آزاد بشوند. قبل از هر چیز به خدمت شما عرض کنم آقای سبحانی خواهش می کنم اگر لازمه نکاتی را که خیلی ضروری هست و باید خانواده ها بدانند برای فردا برای حرکت شان و گفتار شان خواهش می کنم چند مطلبی را بفرمائید که خانواده ها بشنوند و منم در خدمت شما هستم. محمد حسین سبحانی:
دست شما درد نکنه خیلی ممنون والا من حقیقتش حالا قبل از اینکه در رابطه با برنامه فردا برنامه دیگری هست، بپردازیم. من و بچه ها و دوستانی که امدیم اینجا آقای علی قشقاوی آقای خوشحال آقای عباس صادقی آقای حسن آقای عزیزی ما در واقع به نمایندگی از سایر دوستان مان اومدیم از اروپا که در واقع به دلگرمی که خودمان پیدا بکنیم که شما ها را ببینیم خانوده ها و پدر و مادرانی که واقعا جز تحمل زجر و دوری فرزندان شان چیزی نداشتید الان خوب اومدید یک دو سالی به همت خودتان خلاصه این شرایط فراهم شده که از نزدیک بهتر بتوانید این سازمان را بشناسید ماها هر کدام ما این پنج نفری که اومدیم هر کدام واقعا این توضیح را می دهم در واقع می خواهم شرایط را متوجه بشوید در گذشته چی بوده و الان چیه در گذشته شرایط بسیار بسیار سخت تر بوده بخاطر اینکه خانواده هائی مثل شماها آنموقع وجود نداشتند آنموقع من و امثال من که توی زندان بودیم چه تو زندانهای انفرادی همین سازمان پشت همین چهار دیواری پشت همین خاکریز چه توی ابو غریب بودیم ما ها هیچ خبری نداشتیم یعنی هیچکس نمی دونست اینجا زندان وجود داره و کسی نمی دونست آدمی مثل من هست حتی افرادی که توی سازمان بودند مثلا آقای شعبانی و سایر دوستان آنها نمی دونستند که فرضا ایکس زندان هست و خوب خیلی سخت بودش آن شرایط، ولی الان تفاوتش اینه که شما خانواده ها اینجا هستید شما واقعا هر کدام تان که اینجا هستید شاید متوجه نشوید، ولی باعث می شوید یک لحظه یکی از این بچه ها بتواند نجات پیدا کند. من خودم وقتی که تو زندان همین سازمان بودم همه اش در این تصور بودم که اگر آزاد شوم بتوانم فرار کنم کجا برم؟ کی را دارم؟ ولی الان خدا را شکر خوشبختانه به کمک شما ها الان یک شرایطی فراهم شده که اینجا هستید خودتان زحمت کشیدید اینجا در هر صورت یک چیزهای حداقلی درست کردید حضور دارید، هر کدام بچه ها پدر و مادران نشان می دهند عکس های شان هستش و این خودش چیه نشان می دهند که شماها هستید حالا ان فرد که داخل زندان داخل آن زندان فرقه اسیر ذهنی هست یک لحظه که ذهنش تکان بخوره این امید را داره که پشت این دیوار یک آدمهایی هستند پدرش هست مادرش هست برادرش هست اینا باعث می شود یک دلگرمی داشته باشد این حرفها هم تاکیدی هست بر اینکه حضور شما البته شما هم مشخص هست که کار دارید و زندگی دارید خودتان بچه ها دارید. ولی درسته ما خطا کردیم و بچه هائی که الان داخل زندان هستند خطا کردند ولی در هر صورت فکر می کردیم که راهمان درسته ولی خوب اشتباه کردیم حالا جا داره که همه کمک بکنیم چه ما که زودتر نجات پیدا کردیم چه شما برادران و خواهران و پدران و مادران کمک بکنیم که اینها زودتر نجات پیدا بکنند. حالا این سئوال مطرح میشه که چه کمکی بکنیم من اعتقاد دارم همینکه شما اینجا باشید همدیگر را ببینید و هم فکری بکنید و آنکس که داخل زندان فرقه هست پشت این دیوار هست بداند که چند نفر آن پشت هستند که منتظرش هستند این حداقلی هست که همیشه پس وجود داره، می توانید شما این را هم فراهم کنید حالا در رابطه با خوب بلندگو و شعار دادن در هر صورت منتهی تمام اقداماتی که به نظر من البته به اصطلاح کوچکتر از آن هستم که چیزی بگم همه کارهای ما در راستای یک روشنگری هست، حرف هست یعنی هر کاری که سازمان یعنی منجر به یک بد گفتن بد کردن بشه نا خود آگاه شما حق دارید عصبانی هستید ناراحت هستید از دوری فرزندان تان زندانی بودن فرزندان تان ولی باید در واقع توی یک شرایط خوب با صحبت با آرامش شرایط را فراهم بکنیم که چیه هر گونه به اصطلاح شائبه ای ایجاد بکنند سازمان دنبال اینه که آره این خانواده ها فلان می کنند این خانواده ها نمی دونم مزدور هستند خانواده ها جاسوس هستند خانواده ها سنگ می اندازند چون ما ها و شما ها اومدیم پشت این دیوار در واقع ما می خواهیم پنج دقیقه بچه های مان را ببینیم چیز زیادی نمی خواهیم پنج دقیقه می خواهیم بچه های مان را ببینیم اینکاری هست که فکر می کنم شما ها باید وظیفه دارید اینجا انجام بدهید البته وظیفه تان نیست ولی در هر صورت کمکی هست که این بچه ها نیاز دارند ما هم در واقع به سهم خودمان توی اروپا که هستیم در هر صورت تو هر کشوری که زندگی می کنیم به اتفاق سایر دوستان مان تلاش می کنیم که با این نهادهای بین المللی تماس بگیریم، بگیم سرنوشت هر کدام از این بچه ها را شما هم در واقع اگر عکس و چیزی دارید که به اصطلاح می تواند کمک بکند اگر همراه با یادداشتی باشه که بتونه ضمیمه ان بشه ما می توانیم با خودمان ببریم در هر صورت تا جائیکه می تونیم این موضوع را آنجا پی گیری می کنیم و بگیم که خانواده هائی که پشت این درب ها تحصن کردند در واقع توی سرما و گرما دارند ناراحتی می بینند در هر صورت خواستار فقط ملاقات بچه ها شان هستند نکته بعدی هم می خواستیم واقعا تشکر کنم البته قبلا به سرکار خانم عبدالهی خانم میرزائی سایر مادران و پدرانی که در دسترس بودند گفتیم ما که در واقع واقعا ما شرمنده این تلاش و فداکاری شما هستیم این تلاش و فداکاری شما باعث میشه این بچه ها دونه دونه انشااله از این به بعد فوج فوج فرار بکنند و نجات پیدا بکنند ما هم پشتیبان شما هستیم و ما هم در واقع در واقع صداتون هستیم بتونیم تو اروپا چه در نهادهای بین المللی چه در تو رسانه ها در هر صورت صدای تان را برسانیم کاری هم که شما تو این دو سال کردید کاری هست کارستان یعنی از عکس العمل خود این آقای رجوی و خانم به اصطلاح مریم رجوی شما می توانید متوجه بشوید که چه کار بزرگی صورت گرفته بدلیل اینکه در هیچ جای دنیا و در هیچ قاموسی نمی گنجد که شما حق نداشته باشید زن تو ببینی شوهر تو ببینی پدر تو ببینی مادر تو ببینی فرزند تو ببینی این موضوع را اصلا نمی توانند علنی بکنند و همین چیزهای حاشیه ای که درست می کنند تا از این موضوع فرار کنند که اساسا پس چرا نمی گذاری بچه ها را ببینند ملاقات کنند خانواده ها شان را بنا بر این ضمن اینکه من آرزوی موفقیت می کنم برای تان و آرزوی پایداری می کنم تو این کاری که دارید انجام می دهید ما هم به شما قول می دهیم که توی هر کشوری که هستیم تلاش بکنیم که صدای شما را در هر صورت درد مظلومیت شما را به گوش آنها برسانیم از همه دوستانم تشکر می کنم از خانم عبدالهی که میزبان ما بودند و شما مادران و پدران و همه تان که پذیرای ما بودید ما هم دو سه روزی اینجا مهمان هستیم می خواهیم که به هر صورت با همدیگر صحبت کنیم و مشورت کنیم یک راه حل هائی را پیدا کنیم اگر اینجا فرصت باشد با جاهای مختلف بریم صحبت بکنیم که یک راه نجاتی برای بچه ها بصورت بهتر و سریعتر پیدا بشه انشااله
ادامه دارد… سخنان آقایان قشقاوی، صادقی نژاد، مهدی خوشحال و حسن عزیزی در قسمت های بعدی خواهد آمد.