این شعار از زبان مادران و پدرانی در می آید که سالها فرزند خود را ندیده و چشم انتظارشان هستند. آیا به این مادران این اجازه را نمی دهید که فرزند خود را بعد از چندین سال به آغوش گرم خود بکشند؟ آیا احساس مادری در شماها وجود ندارد که رنج این مادران پیر را دریابید؟ آیا فرزندی که متوجه شده است پدرش در زندان رجوی است بخواهد بعد از 22 سال پدر خود را از نزدیک فقط ببیند گناه کرده است؟ بلی امروز صحنه هایی که در جلو درب اشرف با حضور این خانواده ها می بینیم خیلی دردناک می باشد.
بچه از دوری پدرش آنقدر گریه کرده است که چشم هایش اب مروارید آورده است. زنی که از سال 59 همسرش اسیر شده و بعد از 20 سال متوجه می شود همسرش زندانی رجوی است و به ملاقات همسرش می آید اما مسئولان سازمان به او می گویند همسرت به ملاقات نمی آید و او همچنان با خاطرات اول زندگی چشم به راه همسرش برای دیداری دوباره می نشیند. دختری که از پشت حصار پدرش را می بیند و او را صدا می کند. بابا من فرزند تو هستم ولی نفرات پدر او را احاطه می کنند تا صدای فرزندش به گوش او نرسد. نوه ای که برای دیدار پدربزرگش چشم انتظار جلوی درب اشرف نشسته است که شاید رهبران فرقه به رحم آیند و اجازه ملاقات بدهند تا او پدربزرگش را ببیند. آیا این صحنه ها، صحنه های دلخراشی نیست که آدم را در خود غرق کند و چرا؟ چرا؟ چرا؟ را با خود زمزمه می کند؟ اینها قربانی چه کسانی هستند و چه کسانی باعث قربانی شدن اینها شده اند. جواب این دو را باید فهمید. خانم رجوی و همسر فراریش به خاطر هوسبازی وکیش شخصیت در وهله اول و در مرحله بعدی شخصیت های سودجو و معامله گر سیاسی غرب که از اینها حمایت می کنند کسانی هستند که نفرات را قربانی کرده اند قربانی خودخواهی و زیاده خواهی خودشان.
سعید