روز چهارشنبه ۲۱مارس۲۰۱۲ آقای مارتین کوبلر در جلسه پارلمان اروپا در بروکسل شرکت کرد و گزارشی از آخرین وضعیت سازمان مجاهدین در کمپ موقت ترانزیت را به نمایندگان عضو کمیسیون خارجی این پارلمان ارائه داد. آقای مارتین کوبلر ضمن گزارش در موضوعات مختلف به موضوع پزشکی که به دعوایی بین مجاهدین و مدیریت کمپ موقت ترانزیت تبدیل شده است اشاره کرد. وی گفت: «به لحاظ پزشکی نیز دو پزشک و شش پرستار در اختیار هستند. انتقال فوری بیماران به بیمارستانی خارج از لیبرتی نیز در نظرگرفته شده است. احداث کلینیکی در کمپ لیبرتی از طرف مجاهدین رد شده است از یک طرف سازمان دکترهای عراقی را قبول ندارد و می خواهد از دکترهای خودش استفاده بکند از طرف دیگر دکترهای مجاهدین را دولت عراق قبول ندارد و خواستار بررسی مدارکشان هست.» موضوع خدمات پزشکی در تشکیلات مجاهدین داستانی طولانی دارد و کار درمان نیز همانند هر موضوع دیگری در تشکیلات مجاهدین تحت تاثیر قوانین فرقه بوده و روند خاصی در مداوای بیماران طی میشود که با دنیای بیرون تفاوتهای ماهوی دارد. خیلی خوب میدانیم کسانی که در تشکیلات مجاهدین تحت نام پزشک خدمت میکنند اغلبشان هرگز درس و دانشگاهشان را تمام نکردند و صرفاً دانشجویان رشته پزشکی بودند که در اثر فریبکاریهای مجاهدین در مقطع عملیات فروغ جاویدان در سال ۱۳۶۷ درس و تحصیل را در خارج رها کرده و و تنها برای مقطع کوتاهی وارد تشکیلات مجاهدین شدند ولی هیچگاه موفق نشدند مجدداً بر سر درس و تحصیلشان در کشورهای مبدأ برگردند و باید گفت آنها بهطور مضاعف قربانی تشکیلات فرقهای مجاهدین هستند. بنابراین کسانی که مجاهدین از آنها تحت عنوان پزشک نام میبرند کسانی هستند که حتی علم و علومشان در حد یک پرستار ساده هم نیست؛ چه رسد به اینکه آنها در رشته خاصی تخصص هم داشته باشند. در ثانی پزشکان نیز همانند سایر اعضای مجاهدین بهمدت سیسال است که با دنیای بیرون هیچ ارتباطی ندارند و همان مقدار علم و علومی هم که دارند کهنه و قدیمی شده است. از سوی دیگر کسانی که مجاهدین آنها را پزشک مینامند چرا هیچ مدرک پزشکی ندارند و اگر دارند چرا مجاهدین آنها را رو نمیکنند تا ضمن استعلام مدارک از دانشگاههای مربوطه و تائید رشته تخصصی آنها توسط مراجع ذیصلاح عراقی و بینالمللی، آنها بتوانند بیماران را در کمپ مداوا کنند. اگر مجاهدین هیچ ریگی به کفش ندارند چرا در انجام این مراحل پیشقدم نمیشوند. پس چه مشکلی وجود دارد؟ و حال سؤال از مجاهدین این است: اینکه دولت عراق خواسته است مدارک تحصیلی کسانی را که مجاهدین ادعا دارند آنها پزشک هستند و میتوانند خودشان کلینیک احداث کرده و بیماران را مداوا کنند را بررسی کند، حرف غیر منطقی است؟ و واقعاً چرا مجاهدین از این حرف و پیشنهاد استقبال نمیکنند؟ آنها چه درد و مرضی دارند که هر کار انسانی را پس میزنند؟ اگر رهبری مجاهدین کوچکترین ارزشی به سلامتی ساکنان کمپ قائل بود منطقاً و باید از پزشکان عراقی در مداوای بیماران استقبال میکرد.
پس چرا آنها حاضرند مجاهدین از درد و بیماری بمیرند ولی توسط پزشکان خارج از تشکیلات مجاهدین مداوا نشوند؟! بنابراین میتوان گفت درد مجاهدین از درمان بیماران توسط پزشکان عراقی ترس از ارتباطی است که بدین وسیله بین ساکنان کمپ و آدمهای دنیای بیرون از تشکیلات مجاهدین ایجاد میشود. پس این رابطه ایجاد شده است که سراپای رهبری مجاهدین را به لرزه در میآورد و نه موضوع درمان بیماران. حال رهبری مجاهدین را ببینید که در دنائت و بیشرمی تا کجا پیش رفته است که حاضر است ساکنان در کمپ موقت ترانزیت از درد و بیماری بمیرند ولی به پزشکِ خارج از تشکیلات مجاهدین مراجعه نکنند. پس این خیلی وحشتناک خواهد بود که بخواهیم مداوای بیماران را بهدست چنین افرادی که تنها ادعای پزشکی دارند بسپاریم. بنابراین نه صلیب سرخ جهانی و نه سازمان ملل نباید چنین اجازهای را به تشکیلات مجاهدین بدهند که با جان انسانها تنها بهخاطر حفظ حصارهای تشکیلاتی و منافع فرقهای رهبران مجاهدین بازی کنند و این نهایت بیشرمی و گستاخی خواهد بود. ضمن اینکه باید یادآوری کرد همین تعداد اندک کسانی را هم که مجاهدین آنها را پزشک مینامند طی سیسال اخیر هرگز روی بیمارستانی را در عراق ندیدهاند حال چطور میتوانند ادعای پزشکی با علم روز را بکنند. طبابت در مجاهدین یک حرفه مستقل نیست و بر اساس رأی و نظر مسئولین فرقه در هر ارتش و بخش و قسمت است. تنها تشخیص آنها این است که کسانی مشکلات تشکیلاتی دارند و بهعنوان بیمار به پزشک مراجعه میکنند بیماران واقعی نبوده و کسانی هستند که دارند تمارض میکنند.
در تشکیلات مجاهدین همانند سایر فرقهها پزشکی یک حرفه مستقل نیست و مداوای بیماران هم تماماً یک موضوع تشکیلاتی است و تنها کسانی مداوای جدی میشوند که از نظر تشکیلات آدمهای مطیع و گوش بهفرمانی باشند تا حرف آنها در مورد مریضیشان را مسئولین باور کنند. صِرف داشتن تخصص پزشکی شرط درمان بیماریها در تشکیلات مجاهدین نیست. کسانی میتوانستند در تشکیلات مجاهدین طبابت کنند که خودسرسپرده و مطیع تشکیلات بوده و مطابق خط و خطوط داده شده در رابطه مداوای بیماران عمل میکردند و کسانیکه صرفاً با تخصص پزشکی میخواستند بیماران را درمان کنند از امر درمان و طبابت کنار گذاشته میشدند. بهعنوان مثال در فاز اول انقلاب ایدئولوژیک در سال۱۳۶۴ اغلب بیماریها باید در سایه انقلاب درمان میشدند و اگر نشریات آن موقع مجاهد را نگاه کنید گزارشات گوناگونی از اعضای سازمان را خواهید دید که به درمان بیماریهایشان در سایه انقلاب اقرار کردهاند و بر این پایه بود اغلب کسانی که دارای بیماریهای مزمن مثل سردردهای میگرنی، کمردرد و… بودند یا باید اذعان میکردند که بیماریشان در سایه انقلاب ایدئولوژیک خوب شده و دیگر دارو مصرف نمیکنند و یا متهم به این میشدند که آنها هنوز انقلاب نکردهاند. رهبری مجاهدین با شیادی تمام از پزشکان هم در راستای پیشبرد اهداف فرقهای تشکیلات نهایت سوءاستفاده را میکرد. آنها مجبور میشدند در نشستهای انقلاب اعتراف کنند خیلی از بیماریهایشان در اثر انقلاب خوب شدند و دیگر دارو مصرف نمیکنند پس بنابراین بیشترین فشارها روی کسانی بود که هنوز طبق خواسته رهبری تشکیلات نمیتوانستند به دروغ اقرار کنند که بیماریشان بهخاطر انقلاب خوب شده است. نتیجه اینکه امر طبابت در مجاهدین هم آلوده به موضوعات فرقهای و قوانین فرقه است و طبابتِ مستقل از دستورات فرقهای وجود ندارد. مداوای هر بیمار و تشخیص هر پزشک در تشکیلات مجاهدین بسته به وضعیت تشکیلاتی فرد و خواسته مسئولین داشت.
اگر بخواهم کمی بیشتر در رابطه با ماهیت امر طبابت در مجاهدین و اینکه چگونه این حرفه هم تحت تاثیر قوانین فرقه بهجای مداوای بیماران عاملی برای گرفتن جان انسانهای بیگناه شده و میشود مجبورم کمی به عقب برگردم. پزشکانی که در حال حاضر در تشکیلات مجاهدین حضور دارند اغلب پزشکان عمومی با تحصیلات ناقص به شمار میروند. بهنحویکه به دلیل محیط بسته و ایزوله قرارگاه اشرف و از آنجائی که آنها به هیچ منبع پزشکی چه از طریق اینترنت و یا مراجعه حضوری به متخصصین و پزشکان در بیمارستانهای عراق دسترسی نداشتند، تقریباً همان علوم اندکی که هم داشتند کهنه و قدیمی میشود. البته آنها خودشان هم از این بابت و در محفلهای خصوصیشان احساس ناراحتی میکردند. تمامی پزشکان در تشکیلات مجاهدین در خدمت امیال و اهداف فرقه عمل میکنند. در همین رابطه میتوان از خانم دکتر نفیسه بادامچیلار از اعضای شورای رهبری مجاهدین و به عنوان تنها پزشک زن که در تشکیلات مجاهدین تماماً از تخصصش در راستای خواستههای رهبری مجاهدین سوءاستفاده میشود، نام برد. وی در تشکیلات مجاهدین مسئول درآوردن رحم زنانی بود که به شورای رهبری سازمان راه یافته و توسط مریم رجوی تائید میشدند. هرچند خود وی در شروع انقلاب ایدئولوژیک اساساً با انقلاب همراه نبود و زاویههای جدّی داشت ولی جبر و اجبار تشکیلاتی و فشارهای طاقت فرسایی که روی زنان در تشکیلات آورده میشد وی نیز به تدریج وارد جریاناتی شد که هرگز فکر نمیکرد روزی برسد که از تخصصش در مسیر نابودی انسانها سوءاستفاده شده و خودش هم با این عمل ضد انسانی همراه شود.
خانم دکتر نفیسه بادامچیلار در این مسیر تا آنجا پیش رفت که هرچه میتوانست بر تعداد آمار زنانی که رحم آنها را در میآورده اضافه کند شخصاً از رجوی جایزه میگرفت. در رابطه با وضعیت عقب ماندگی تخصصی پزشکان هم در تشکیلات مجاهدین ذکر یک نمونه خالی از لطف نیست. یادم میآید در سال ۱۳۶۸، زمانیکه من در کشور ترکیه در ماموریت بودم بر اثر یک حرکت ناگهانی مینیکس (رباط) پایم پاره شد که مجبور شدم برای مداوا به یک پزشک متخصص در ترکیه مراجعه کنم که پس از انجام معاینات لازم و عکسبرداری سیتی اسکن، پارگی مینیکس پایم را تائید کرد و قرار شد من برای ادامه درمان و به طور مشخص عمل جراحی به بغداد بازگردم و همین کار را هم کردم و به بغداد برگشتم. در آن مقطع ستاد اطلاعات در قرارگاه اشرف مستقر بود و من هم در نوبت عمل جراحی بودم. یک روز به دلیل اینکه پایم به شدت درد میکرد به بیمارستان در قرارگاه اشرف و به یکی از پزشکان مراجعه کردم. وضعیت پایم و کارهایی را که در ترکیه انجام داده بودم را برای دکتر مربوطه توضیح دادم. به او گفتم که دکتر متخصص در ترکیه پایم را سیتی اسکن کرده و عکس های آن هم موجود است. وقتی عکسها را به او نشان دادم او با تعجب تمام آنها را نگاه کرد و گفت: «… اینها را در ترکیه گرفتهاند؟ خدای من نگاه کن چقدر پیشرفت در دنیای پزشکی… باورم نمیشود… یک لحظه بگذار اینها را به بقیه پزشکان هم نشان بدهم…» او در حالیکه عکسها را در دست داشت به سایر پزشکان در بیمارستان مراجعه کرده و به آنها میگفت بیایید و ببینید که چه چیزهایی اتفاق افتاده و پزشک مربوطه با هیجان تمام عکسهای سیتی اسکن شده پای مرا به آنها نشان میداد. در حالیکه این کار در دنیای بیرون یک کار معمول پزشکی بود ولی به دلیل اینکه در تشکیلات فرقه تمامی اعضا از دنیای بیرون از خودشان در قطع ارتباط کامل بودند بنابراین تمامی معلومات آنها نه تنها به روز نمیشد حتی کهنهتر هم میشد. این وضعیت یعنی بیسوادی پزشکان بدجوری در تشکیلات توی چشم میزد بهنحویکه مریم رجوی در مقطعی مجبور شد تمامی پزشکان را برای به روز شدن اطلاعاتشان به برخی از بیمارستانهای عراقی در بغداد بفرستد. ولی باز به دلیل ماهیت فرقهای مجاهدین و اینکه ممکن است وضعیت دنیای بیرون تعادل درونی آنها را به هم بریزد (مسائل جنسی و فضای دنیای آزاد و…) این وضعیت زیاد دوام نیاورد و بعد از یکی دو روز تشکیلات مجبور شد کلاسهایی را در قرارگاه اشرف تشکیل داده و از متخصصین عراقی بخواهند تا در اشرف برای آنها تدریس کنند که آن هم بعد از مدت کمی برچیده شد. بنابراین پزشکان نیز در تشکیلات مجاهدین تماماً تحت کنترل شدید تشکیلاتی بودند و با بقیه هیچ فرقی نداشتند و تنها تفاوت در این بود که از حرفه آنها در راستای اهداف فرقه سوءاستفاده کامل میشد. تشدید فشار بر بیماران و وادار کردن آنها به کارهای سنگین و متهم کردن اینگونه افراد به تمارض، به مرور در مناسبات فرقه و مشخصا بعد از سال۱۳۷۴ و بحثهای حوض شکل گرفت. متأسفانه برخوردها با بیماران به شکلی تغییر کرده بود که میتوان آن را تنها با عمل شکنجه مقایسه کرد. بنابراین اولین مسئولیت پزشکان در تشکیلات مجاهدین درمان نبود بلکه آنها هم وسیلهای برای توجیه اهداف رهبری فرقه بودند و در راستای تمایلات وی به کار گرفته میشدند. این پزشکان بسته به وضعیت بحثهای ایدئولوژیک که رجوی آن را در تشکیلات پیش میبرد و در راستای اهداف رهبری فرقه در نشستهای ایدئولوژیک – تشکیلاتی بلند شده و به نحوی تلاش میکردند انقلاب ایدئولوژیک رجوی را بهترین درمان برای دردهای انسانها قلمداد کرده و کاملاً زیر آب حرفه پزشکی خودشان را هم بزنند. آنها در خیلی جاها مجبور بودند بدون اینکه خواست درونی و قلبیشان باشد مطابق سناریوهای از پیش تعیین شده رهبری گام بردارند در غیر اینصورت خودشان تبدیل به سوژه بحث میشدند. نتیجه اینکه حرفه پزشکی هم از جمله موضوعات دیگری است که در تشکیلات مجاهدین از تعدّی و تجاوزات وحشیانه رهبری مجاهدین در امان نمانده و رجوی در این زمینه هم مثل هر جُرم و جنایت دیگرش تاکنون پاسخگوی اعمالش نبوده و هنوز حساب آن را پس نداده است. سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی و ستاد اطلاعات مجاهدین