چندین سال است زندگی در پادگان اشرف و آن مناسبات خشک و بی روح و تلخ را پشت سر گذاشتم. پادگان باصطلاح آزادی و با ضوابط خاص خودش توسط سران آن کنترل می شد در پادگان اشرف هیچ گونه آزادی وجود ندارد فقط کار است و بیگاری و تمام ذهن ها بایستی به سمت رهبری فرقه باشد غیر از این باشد جهنم در انتظار است. در پادگان اشرف صبح تا غروب کار می کردیم و بعد از اتمام کار بایستی در نشست های شستشوی مغزی شرکت می کردیم. رهبری فرقه بارها گفته بود این نشست ها جهاد اکبر است هر فردی در نشست ها شرکت نکند با آن فرد برخورد فیزیکی صورت می گیرد. داستان عجیبی در پادگان اشرف داشتیم تبدیل شده بودیم به یک سری آدمهای کوکی، رهبران فرقه و سرانشان هیچ ارزشی برای ما قائل نبودند فقط از طریق ما می خواستند خط و خطوط خودشان را پیش ببرند. رهبران فرقه ای که ادعای آزادی می کنند این ظاهر قضیه است در باطن دارای یک ایدئولوژی عقب مانده و قرون وسطایی هستند چه کسی باور می کند که در پادگان اشرف رادیو فردی داشتن جرم محسوب می شود چه کسی باور می کند در پادگان اشرف از کمترین آزادی بهره مند نبودیم و… باور کردن این موارد سخت است ولی واقعیتی است که وجود دارد. اُردوگاه اشرف در بیگاری کشیدن بی نظیر است روزهایی بود شب تا صبح از ما کار می کشیدن و تازه طلبکار ما هم بودند که کار نکرده زیاد دارید و یا در نشست های من در آوردی رهبر فرقه زیر ضرب می رفتیم. مثل برده از ما کار می کشیدند. روزگار سخت و خاطرات بدی از پادگان اشرف در درونمان ثبت شده است زمان می برد که به تدریج از درونمان کنده شود.