دو روز بعد از حادثه 11 سپتامبر، نشستی در سالن اجتماعات قرارگاه اشرف برگزار شد که مسعود رجوی و مریم هم در آن نشست حاضر شدند. مسعود با دیدن صحنه های فیلم برخورد هواپیماها به ساختمان های دوقلو، بسیار مسرور و شادمان می شد او به افراد گفت: این کار(عملیات تروریستی القاعده و فرو ریختن برج های تجارت جهانی) مربوط به اسلام ارتجاعی است و آنها (اشاره به امریکائیها) هنوز اسلام انقلابی ما را ندیده اند!
چند ساعتی که نشست ادامه داشت مسئولین سازمان فیلمبرداری کرده و عکس گرفتند. اما به محض اشغال امریکائیها از سوی عراق، سرنگونی رژیم صدام، خلع سلاح مجاهدین و استقرار ارتش امریکا در اشرف، فرماندهان مجاهدین تمامی فیلم های گرفته شده از نشست یازده سپتامبر که در کل قرارگاهها موجود بود را جمع آوری کرده و از بین بردند. حتی فیلم مربوط به نشست های انقلاب، طلاق ایدئولوژیک و بحث های پیرامون آن را نیز جمع آوری و مخفی کردند. شعارها، نوارها و سرودهایی که محتوای ضد امریکایی داشت یا تبلیغ مبارزه مسلحانه و اعمال تروریستی بود نیز جمع آوری شدند. در واقع سازمان سعی کرد از حالت نظامی گری خارج شده و به تدریج نفرات در زمینه ی کشاورزی، کارهای فنی، صنایع دستی و غیره به کار مشغول شدند تا نمایشی از کار سیاسی را نشان بدهند و اینکه مجاهدین در عین حال نقطه مخالف رژیم ایران هستند. در صورتی که در همان روزهای مصاحبه مامورین وزارت امورخارجه امریکا دراسفند ماه سال 1382 با نفرات سازمان، فرماندهان و مسئولین سازمان سعی داشتند سازمان را یک گروه سیاسی و مسالمت آمیز جلوه دهند. فرمانده دسته ما اکبر بیگدلی در آن روزها در رابطه با افراد معترض و خواهان خروج از اشرف که می خواستند به امریکائیها پناهنده بشوند و به تیف بروند، می گفت: " حیف که دستمان بسته است و نمی توانیم کاری بکنیم و گرنه می دانستیم که با این خائین چگونه برخورد کنیم؟ "
این جمله در واقع ریاکاری و فریبکاری سران سازمان را نشان می داد که آنها وقتی در حالت ضعف قرار دارند خود را به موش مردگی می زنند و گرنه، گرگ هایی هستند در هیئت گوسفند، که اگر دستشان به قول بیگدلی باز بود نفرات معترض و کسانی که سعی داشتند از سازمان جدا شده و به دنیای آزاد بروند را به راحتی آب خوردن می کشتند و آنان را به قتل می رساندند تا خودشان و تشکیلاتشان را با ریختن خون بی گناهان حفظ کنند.
در بیشتر نشست های عملیات جاری و نشست دیگ، نفرات که سوژه می شدند فرماندهان زن قرارگاه مثل رقیه عباسی FA و فرمانده قرارگاه 4 که روبروی دفتر مقر فرماندهی او محل نشست بود یا فرشته شجاع مسئول پذیرش در سال 80 و فرمانده قرارگاه 12 در سال 82، مکرر سوژه ها را تهدید به قتل می کردند اگر سوژه ها از قبول حرفهای افراد نشست که به آنها فشار می آوردند، خودداری می کردند و سلطه بی چون و چرای سازمان را نمی پذیرفتند به آنها می گفتند: تو را جر می دهیم! آن روی سگ مجاهدین را ندیده ای! کاری می کنیم که هر لحظه مرگ را آرزو کنی! چنین لفاظی ها و بی حرمتی های زنان عضو شورای رهبری مجاهدین نسبت به افراد در اشرف امری عادی و همیشگی بود تا نفرات را وادار کنند که تن به دستورات سازمان بدهند و مطیع بی چون و چرای آنان باشند و اگر سوژه ها مقاومت می کردند و از تهدید فرماندهان زن هراس به دل راه نمی دادند شبانه آنان را سر به نیست می کردند دیگر کسی ردی از آنان پیدا نمی کرد و هرگز معلوم نمی شد به کجا منتقل شدند؟ و چه بلایی به سرشان آورده اند؟
ادامه دارد… ناصر سید بابایی
عضو سابق مجاهدین و ارتش به اصطلاح آزادیبخش