به مناسبت سالگرد انتقال رجوی و فرقه اش از فرانسه به عراق تا سالهای اخیر همه ساله در روز 17 خرداد رسانه های فرقۀ رجوی به مناسبت سالگرد انتقال رجوی و عیال ثالث و اعضای باندشان گفتاری و برنامه ای با آب و تاب با عنوان «پرواز تاریخساز صلح و آزادی از پاریس به بغداد» پخش می کردند که تا قبل از سقوط رژیم صدام حسین این برنامه در سیمای مغازلت آمریکایی این فرقه همراه با فیلمهای پیام مسعود رجوی مبنی بر قصدش برای «بر افروختن آتشها در کوهستانها» وبعد هم پیاده شدن مسعود رجوی از هواپیما در فرودگاه بغداد و استقبال رسمی از او توسط نفر سوم رژیم عراق در آن روز یعنی طه یاسین رمضان و هیأت مستقبلین شامل تعدادی از وزرا و مسئولین نظامی و اطلاعاتی دولت صدام حسین از جمله وزیر دفاع او پخش می شد و بعد از زیارت آنها زیارت «رهبری» از نجف و کربلا پخش می گردید تا خیانت ورود به عراق و زیارت جنایتکاران جنگی در حق مردم ایران و در حال جنگ علیه این مردم با زرورق زیارت عتبات عالیات ساندویچ شده و به خورد اعضا و هواداران در خارج کشور و نیروهای آواره آن موقع در به اصطلاح «منطقه مرزی» داده شود. نیروهایی که در همان روز و همان سال (65 شمسی) از این خبر پخش شده بعد از ساعتها تبلیغ و مقدمه چینی و انتظار برای «شنیدن یک خبر بسیار مهم» به تعبیر خود مسعود رجوی ساعتها و روزها «هاج و واج و گیج و منگ» و منتظر تحلیل و پاسخ به «لحظات تناقض» خود بودند که چرا عراق در حال جنگ با ایران به عنوان «پایگاه مقاومت ایران»! انتخاب شده است؟!… اما بعد از سقوط صدام حسین و همزمان با خلع سلاح نیروهای رجوی و اسم بی مسمی شدن «ارتش آزادیبخش ملی» و در حقیقت سقوط آن، دیگر در تبلیغات فرقۀ رجوی در این مناسبت فیلم استقبال و مستقبلین به هیچ وجه پخش نمی شد چرا که همۀ آن مستقبلین یا کشته شده و یا دستگیر و زندانی و اعدام شده و یا فرار کرده بودند و اگر در این موقعیت پخش شود اعترافی در برابر دولت کنونی و مردم عراق به همکاری با نظام صدام خواهد بود!، بلکه فقط به نشان دادن فرود هواپیمای رجوی و زیارت او از عتبات عالیات اکتفا می شد… ولی حالا که حتی خود «رهبری» هم به دنبال قبول رسمی برچیدن اشرف و حتی اعلام بیرونی طرحهای متعددش برای آمادگی جهت خروج از عراق رسما به شکست استراتژی «جنگ آزادیبخش» فرقۀ خود بر پایۀ آمدن به عراق و از خاک عراق اعتراف نموده و در حقیقت انحلال سازمان و ارتش به اصطلاح آزادیبخش خود را اعلام کرده است دیگر در رسانه های «مقاومت»! درِ این برنامه را گِل گرفته و هیچ اشاره ای به این مناسبت دیده نمی شود! حتی از سایت فارسی مجاهدین خلق نیز این مناسبت که تا پارسال ولی بدون عکسهای استقبال از رجوی وجود داشت اکنون برداشته شده و حذف شده است، در سایت عربی شان که من خودم تا ماههای اخیر مسئول ترجمه و تدوین آن بودم و بعد از سقوط صدام دایر شد از همان اول دستور دادند که این مناسبت «پرواز تاریخساز»! به عراق در قسمت مناسبتها درج نشود چون «در شرایط فعلی عراق مصلحت نیست!… در شهریور سال 79 که رجوی آخرین دیدارش را با صدام حسین در یکی از کاخهای ریاست جمهوری وی در بیرون بغداد انجام داد و او و همۀ اعضای هیأتش را با چشم بسته به آنجا بردند من به عنوان مترجم ارشد بخش روابط خارجی سازمان (بخش روابط با دولت عراق) از افراد دست اندر کار این پروژه (دیدار با صدام حسین) بودم. صدام حسین در این دیدار سهمیه رجوی از فروش نفت را به روزی 100 هزار بشکه افزایش داد (ماهی 3 میلیون بشکه). رجوی که مسئولش در سیستم دولت عراق رئیس سازمان اطلاعات صدام بود و خود فریق طاهر رئیس اطلاعات صدام در آن دیدار حضور داشت رو به فریق طاهر کرد و با اشاره به طارق عزیز که او هم آنجا بود گفت: "همانطور که آقای طارق عزیز دست مرا گرفت و از پاریس به بغداد آورد، امیدوارم روزی هم فریق طاهر دست مرا بگیرد و مرا از بغداد به تهران ببرد!!" و این جمله را دوبار تکرار کرد بطوریکه حتی طارق عزیز و فریق طاهر هم از اینهمه ذلت و خواری او رو ترش کردند و پاسخی ندادند چون حداقل به این ایمان داشتند که یک رهبر مردمی را ملت و مردمش به قدرت و حکومت می رسانند نه رئیس اطلاعات یک کشور دیگر، آنهم کشوری که دولتش سالها در جنگ با آن ملت بوده است. قبح رفتن به عراق نزد ملت ایران حتی برای خود رجوی و دستگاهش به قدری روشن و واضح بود که به آن «جزام عراق» می گفتند و خود رجوی می گفت: «شاه و شیخ برای سوزاندن انقلابیون و مبارزان آنها را همیشه به عراق نسبت می دادند» و سازمان رجوی هیچوقت در تبلیغات خود خاک و مقر نیروهای مسلح و ارتش به اصطلاح آزایبخش خود را عراق یا خاک عراق نمی گفت بلکه «جوار خاک میهن» یا «منطقۀ مرزی» می نامید در حالیکه قرارگاه اشرف 150 کیلومتر با مرز ایران فاصله دارد و در عمق خاک عراق می باشد. مهدی ابریشمچی در همان اول آمدن به عراق گفته بود اگر در عرض یک سال نتوانیم با آمدن به عراق رژیم را سرنگون کنیم خواهیم سوخت زیرا عراق جزام است و پایگاه مردمی ما را از بین می برد که چنین هم شد و بدینگونه سازمان مجاهدین باقی ماندۀ پایگاه خود در میان مردم ایران را از دست داد. خود رجوی هم در بدو ورود به عراق گفته بود در اینجا نمیتوانیم مثل فرانسه 5 سال بمانیم چون در این صورت ما را ترشی خواهند انداخت. اکنون به رجوی باید گفت در حالیکه دست تو را گرفته و از پاریس به بغداد برده بودند پس چرا رو به بیرون می گفتی: «می روم تا برفروزم آتشها در کوهستانها»؟! حال نتیجۀ آن آتش افروزیها و به کشتن دادن هزاران نفر از بهترین جوانان و نیروهای ملت ایران چه شد؟ تو که در سال 61 یک جمع بندی تحلیلی در مورد علل شکست و اشتباهات «مقاومت مسلحانۀ یکساله» ارائه دادی چرا یک تحلیل در تمام این سالیان و نیز در حال حاضر در مورد علل شکست استراتژیک و اشتباهات 31 ساله ارائه ندادی و نمی دهی؟ و برای همین هم به یک تجربۀ بسیار عبرت انگیزی برای تاریخ همۀ ملتها تبدیل شدی تا بیش از پیش دریابند و ثابت شود که هیچ مبارزه ای خارج از صفوف مردم و با همدستی با دشمن خارجی به پیروزی نرسیده بلکه محکوم به شکست است و همۀ انقلابها و مبارزات پیروز از داخل مردم نشأت گرفته و در همانجا در پیوند با خواسته ها و عواطف مردم پیروز شده اند نه در خارجه و با اتحاد با دشمن خاک این ملت، مانند پیروزی پیغمبر اسلام (ص) و انقلاب ایران و انقلاب چین و انقلاب روسیه و انقلابهای آمریکای لاتین و… پیغمبر اسلام (ص) و یاران مهاجرش از مکه به مدینه هجرت کردند نه از مکه به روم یا ایران تا از آنجا مکه را فتح کنند! پایگاهش در داخل کشورو مردم خودش بود ولی رجوی این «دست دادن به دست عراق و آوردنش به عراق» را در تبلیغات بیرونی خود با هجرت پیغمبر از مکه به مدینه مقایسه می کرد واستراتژی شکست خورده اش برای فتح تهران را با فتح مکه!!… مائو و یارانش در داخل چین راهپیمایی کرده و جنگیدند و پیروز شدند نه در خارج چین و از خاک دشمنشان ژاپن بلکه وقتی ژاپن همانموقع به چین حملۀ نظامی کرد مائو موقتا با رژیم چیانکایچک اعلام آتش بس و صلح کرد تا همکار و همدست ژاپن در میان مردم خود جلوه نکند اما رجوی در اوج جنگ ایران و عراق نه تنها جنگ داخلی را متوقف نکرد بلکه رفت جزء نیروی دشمن خارجی شد. رجوی این روزها با شکست قبول انتقال به عراق کاملا این شکست استراتژیک خود را حس و لمس می کند و به همین علت با انواع بهانه ها علیرغم تبلیغات بیرونیش مبنی بر رفتن به کشور ثالث در پیشرفت پروسۀ انتقال ساکنان اشرف و لیبرتی به خارج کارشکنی می کند تا از یک طرف ضمن جلوگیری موقت از فروپاشی کامل فرقۀ خود، سازمانش با حسابرسی ایرانیان بویژه خانواده های کشته شدگان ماجراجوییهای رجوی طی این سالیان روبرو نشود که بگویند اگر می خواستی برگردی پس چرا رفتی آنهم با آنهمه تبلیغات کر کننده و ناسزاها و دشنامهای زشت به مخالفان رفتنت به عراق!!… و از طرف دیگر با کش دادن قضیه به امیدهای واهی تغییرات در عراق و سوریه و آمریکا!! خود و دستیارانش را به قیمت به کشتن دادن ساکنان دو کمپ اشرف و لیبرتی به عنوان دیوار انسانی بر گرد خود یا به تعبیر خودش بر گرد «مرکز لشکر» موقتا هم که شده از خطر دستگیری توسط دولت عراق حفظ کند. بنابراین اینک برای همگان و در درجۀ اول برای خود مسعود رجوی و «رئیسه جمهور»! آرزو به دلش ثابت شده که عراق برایش نه «کانون نبرد استراتژیک» بلکه باتلاق غرق استراتژیک بوده و راهی شدنش به عراق نه «پرواز تاریخساز» بلکه «سقوط تاریخسوز» بوده که تاریخ و دفتر بوق و کرناهای ادعائی رجوی از «مقاومت سازمان یافته» تا «شورای ملی مقاومت» و «ارتش آزایبخش ملی» و «آلترناتیو انقلابی» و تا بساط پلید و مزخرف «انقلاب ایدئولوژیک مریم»! برای سرکوب و شکنجۀ روحی و فکری و جنسی افراد و اسرای فرقۀ ضد بشری اش و… همه و همه را یک جا سوزاند و خاکستر کرد. علی (غلام) حسین نژاد – بغداد