در ادامه همایش پس از صحبتهای صادق خاوری که حول آدم ربایی بتوسط فرقه رجوی بطور مبسوط برای حضار توضیح دادند و حیرت و تعجب همگان را برانگیختند آقای داریوش بال افکنده شروع به صحبت کردند و ضمن سلام و خوش آمد گویی به خانواده های اعضای گرفتار درکمپین اشرف و لیبرتی گفتند: داستان ربودن خودم و دوستانم صادق خاوری و حسین فرح بخش بتوسط عوامل رجوی مشترک است و حرف جدیدی ندارم ضمن اینکه میخواهم به سوال یکی ازشمایان حول درگیریهای سال 88 و فروردین 90 و کم و کیف آن در اشرف که خودم از نزدیک شاهدش بودم اندکی توضیح بدهم و رفع زحمت بکنیم. خبرهایش را کم وبیش ازجانب آقای احمدی لابد شنیدید. خداوکیلی بعد از اینکه نیروهای عراقی حفاظت اشرف را از نیروهای امریکایی تحویل گرفتند خیلی به ما محبت کردند واحساس آرامش میکردیم و قول مساعد گرفته بودیم که بتوانیم خانواده هایمان را که سه سال مداوم با تحمل گرمای طاقت فرسای عراق در مقابل اسارتگاه اشرف به تحصن نشسته بودند، ملاقات بکنیم که متاسفانه با کارشکنیهای سران تشکیلات رجوی هیچگاه میسر نشد و خانواده هایمان سنگ و چماق میخوردند و فحش و ناسزا و ما هم که در درون پادگان بودیم دائما مغزشویی میشدیم که نه پدر و مادرمان و سایر اعضای خانواده مان بلکه عوامل اطلاعات جلوی اشرف هستند و میخواهند شما را به ایران ببرند وشکنجه واعدام کنند!!. مدام هم به ما القاء میکردند نیروهای عراقی از دولت ایران پول میگیرند و مزدورهستند و به آنان نزدیک نشوید وهرکس هم به آنان بپیوندد خائن است و بایستی در جلسات مغزشویی وسرکوب حساب پس بدهد.خواهشا بچه هایتان را درک کنید بی خبراز دنیا وغافل از واقعیات جامعه ایران معلوم است درتصمیم گیری برای فرار و جدایی از فرقه رجوی دچار شک و تردید میشوند و من و صادق هم تحت تاثیر مزخرفات فرقه قرار گرفته بودیم و گرنه سالیان پیشتر از آن جهنم کنده میشدیم.
همچنانکه میدانید زمین اشرف که سابقا پادگان ارتش صدام بود متعلق به مردمان آن منطقه بوده که در ازای مزدوری رجوی به صدام هدیه گرفته است لذا متعاقب سرنگونی رژیم دیکتاتوری صدام حسین طبیعی است که مردمان دیاله دنبال زمینهای غصب شده خود باشند ودولت عراق نیز یک وظیفه انسانی و مردمی احساس میکرد که به مطالبات به حق مردم خودش پاسخ مثبت بدهد و زمینهایشان را به آنان پس بدهد. ضمن اینکه بابا هنوز هم انگاری رجوی باور ندارد که اربابش صدام سرنگون شده است و دوران عوض شده است پا را در یک کفشک کرده الا بالله میخواهد کماکان درعراق آنهم در زمین غصب شده مردم جاخوش کند! ضمن اینکه در دوران صدام تو درهمکاری با صدام به مردمان عراق ظلم و اجحاف کردی. اکراد را خصوصا در دهه 90 و91 کشتار کردی و ایضا مردمان شیعه جنوب این کشور را و مانع سرنگونی صدام در آن دهه ها بتوسط معارضین عراقی شدی و دهها همکاری دیگردرقتل و کشتار مردمان خوب و شریف عراقی با صدام حسین. حالا دولت عراق و نیروهای محافظ اشرف در منتهای خویشتنداری میخواهند که ما را ازطریق کمیساریای عالی پناهندگان به خارجه بفرستد و آنهایی هم که میخواهند به وطنشان بازگردند واصلا میخواهند درقدم اول ماها بتوانیم با دنیای آزاد ارتباط برقرار بکنیم و درهمان پله اول بتوانیم با خانواده هایمان که هزار و یک مشکل خود را به مقابل کمپ اشرف رسانده اند دیداری داشته باشیم. آیا این خلاف عرف و انسانیت است!؟ خلاف شرع است وبا یک ایده انسانی و حقوق بشری منافات دارد؟ البته که ندارد وحق مسلم هر زندانی است که بتواند با خانواده اش ملاقات داشته باشد ولیکن سازمان مثلا مجاهدین خلق! ازاین بیم دارد که نکند کمافی السابق چنانچه ملاقاتی فی مابین عضو اسیر اشرف و خانواده اش صورت بگیرد و این ارتباطات استمرار داشته باشد دیگر نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک نشان و اشرف و تشکیلات مافیایی و درحقیقت عنکبوتیش فرومی پاشد و دفتر اعمال رجوی بسته و مختومه خواهد شد لذا دنبال راه چاره است. راه چاره نیز بهره برداری از خون اعضای ناراضی و به تنگ آ مده است و بدینگونه پی اجرای توطئه میرود و با نیروهای عراقی بنای درگیری میگذارد و ما را هم تحریک میکند که خط مقدم جنگ و درگیری همین جا است و مقابله کنید وسنگ وچماق تیروکمان و… آماده میکند تا مثلا درمقابل نیروهای عراقی بایستیم! نتیجه همان شد که تعدادی از طرفین کشته و مجروح شوند و خود خوراک تبلیغاتی فرقه شود و باهزینه کلان دنبال حمایت مشتی ورشکسته امریکایی جنگ طلب و ایضا لابی های صهیونیستی برود که واویلا که بیایید ازما حمایت کنید از اشرف حمایت کنید که مثلا چه بشود!؟ بله ما دراشرف بمانیم و این ظرف سرکوب نیروهایمان را حفظ بکنیم و سایر ماجرا که کم و بیش درجریان هستید. سرتان را به درد آوردم واقعا اگر ما بخواهیم داستان اجحاف فرقه رجوی علیه خود و سایرین را باز بکنیم در این فرصت اندک نمی گنجد باشد تا فرصتی دیگر.
درپایان همایش خانواده های اعضای نگون بخت اشرف و لیبرتی ضمن دیدار و گفتگوی نزدیک با اعضای جداشده و تماشای میز کتاب و پلاکاردها، با امضای طوماری خواستار اعزام به عراق ناامن بمنظور ملاقات با عزیزانشان شدند و از دولت عراق و سایرمجامع حقوق بشری استمداد طلبیدند.
پایان
با سلام، وضعیت برادر بنده به نام تیمور بابایی دقیقا مشابه سرنوشتی و جریانی بوده است که به آقای حسن شرقی گذشته است با این تفاوت که آقای حسن شرقی خوشبختانه توانسته اند از چنگال این فرقه منحوس رهایی یابند ولی برادر بنده کماکان به نظر میرسد که دربند هستند با توجه به اینکه ما از 7 مهر 59 تا به حال تماس و اطلاع مستقیمی از برادرم نداریم ( فقط غیر مستقیم مطلع شده ایم که به اسارت عراقیان در آمده و بعد به سازمان منحوس مجاهدین داده شده است )فلذا عاجزانه تقاضا دارم امکان تماس و صحبت با آقای حسن شرقی را به ما و مادر چشم انتظارم بدهید تا اینکه در صورت امکان از آخرین وضعیت برادرم اطلاعی کسب نماییم.
با تشکر منوچهر بابایی