بی شبهه، مفهوم مطلق انگاری وکیش شخصیت زائیده تفکر و ذهن انسان متعلق به دوران قرون وسطی و عصربربریت است. اینکه فرد و شخص ـ که در دنیای واقعی همانند همه انسانهاست همچون یک اسطوره در دنیای ذهن قلمداد گردد و مبدل به سوژه یا یک قدیس ماورایی وآسمانی در ذهنیت برخی ازانسانها درمقاطع گوناگون تاریخی شود یک امرناراست و بی شک یک بیماری فراگیر و پالس روشنی از تلاشی فردیت و هویت و ذات مستقل آدمهاست. انسان دردنیای معاصر با پایبندی به الزامات زیست جمعی و فردی از جمله دموکراسی، آزادی و برابری انسانها بسیاری از تابوها، افسانه ها واسطوره های ذهن تاریخی را به نقد و تحلیل منطقی کشیده است وسرانجام با حقیقت مفاهیم، رویدادها و واقعیت راستین خویش مواجه شده است. ولی همچنان بازتولید ذهن توسعه نیافته دردنیای مدرن ادامه دارد و در این میان مناسبات، ساختار و فضای فکری حاکم برفرقه مجاهدین یک نمونه عینی و مشخص است. اما چرا تابوها، ذهن بیمار، توسعه نیافته و متعلق به دوران بربریت ـ گاه خود را به شکلی آزاردهنده در دنیای مدرن، عصرتحولات دموکراتیک وعقلانیت انتقادی عیان و آشکار می کند؟ دکترعلی شریعتی اندیشمند و متفکر ایرانی معتقد است: عوامل انحطاط انسان سه چیز است: جهل، نفع و ترس … تیم مدیریت سایت نیم نگاه در این جلسات مریم رجوی دائما می گفت فکرمی کنید که بعد ازاین عقد چه چیزی برای شماست؟ یکی از خانمها گفت: این موضوع برایم واقعی نمیشود وبا همسرم مقایسه می کنم. بعد مریم گفت: که شما عاشق نیستید و قیمت عشق مسعود به شما یکجانبه است و من می فهمم وگرنه چرا شما تا حالا کاری نکردید وما نمیدانستیم که چکار باید بکنیم. ما که همه جور جسما و روحا دراختیار او هستیم دیگرچه کار باید کرد!!؟ تقریبا یک سال بعد دیدم که مریم در جلسه گفت: شما چگونه زنی هستید که مسعود را می بینید ولی خود را برایش هلاک نمی کنید که به اتاق خواب او بروید و با او یکی شوید!! من احساس کردم که آب شدم و پتکی توی سرم خورد. یعنی چه؟ امکان ندارد. برای کنجکاوی بیشتر خواستم خود را شیفته این موضوع بدانم. می خواستم بدانم که بالاخره آیا موضوع بیش ازاین هم جنسی میشود یا فقط ایدئولوژیک و آزمایش است تا این که اولین باربعد از برنامه رقص رهایی که تقریبا از ساعت ۱۰ شب تا یک صبح طول کشید و جلسه تمام شد به من گفتند که بعد از تمام شدن حوض به مقر نرفته بلکه خواهرمریم با من کار دارد و به دفتر مریم بروم. بعد از مراجعه به دفترمریم او با گفتن این جمله:” امشب شب زفاف تو و شب معراج توست و قدرشناس قیمتی باش که مسعود برایت داده تا همانند من و در سطح من و بیش از من بعد از این معراج با مسعود یکی شوی و بار مسوولیت به دوش بکشی و خودت را عاشق ترین بدانی یا اگر خوب نفهمی و ناسپاسی کنی از دور خارج می شوی وهمچون جسدی میشوی در تشکیلات و روی میز ما خواهی ماند، بنابر این سعی کن قیمتی که برایت داده شده است را درک کنی و در کار و مسوولیت کوشا باشی “!! بعد مرا با لبخندی به سمت مجموعه ای که اتاق خواب مسعود بود، راهنمایی کرد. من در حالی که شوکه شده بودم و سردرد عجیبی داشتم، باز فکرمیکردم که این آزمایش است اما آن شب تا صبح و شب های مشابه اورا یک مرد عادی و دیدار را یک ملاقات جنسی محض یافتم و از نظر من پلیدی ای بود که با این برنامه رنگ و لعاب ایدئولوژیک به آن زده می شد. من عمق یک فرقه واپسگرا را دیدم که اینگونه همه چیز افراد را درقید و بند خود نگاه میدارد. احساس می کنم همانجا هر چه که از سازمان و بنیانگذاران و مقاومت و راه سرخ حنیف ومبارزه بود در درونم تبدیل به مشتی خاکستر شد، اما سعی کردم خودم را نگهدارم و شاید تصمیم به فرار ازهمان جا در من قطعی شد. با خود فکر میکردم این همه شبانه روزبه دستور تشکیلاتی و نشست های موسوم به سرویس تشکیلاتی، توی سربرادرهای تحت مسوولمان می زنیم و خون آنها را درشیشه میکنیم که چرا نگاه چپ به کسی کردی و طلاق و فشار و به قول مسعود که همیشه سفارش میکرد ودستور می داد که سلاحت را بایستی دائما این مردها بالای سر خود احساس کنند. تیغ انتقاد و کار کشیدن از جسم آنها، تبر و تپانچه و میگفت: دلسوزی برای برادرهای تحت مسوول یعنی همخوابگی با آنها ” و اینها عین جملات مسعود است که به ما درس شقاوت وسنگدلی میداد، اما درجلسات بعدی حوض شورای رهبری، به محض اینکه آن را اعلام میکردند با خود فکر و به دیگران نگاه می کردم، این بار نوبت کیست که توسط مریم به صورت خصوصی به اتاق خواب مسعود دعوت شود و دعا میکردم که من نباشم واین جلسات با شکل و صورت های متفاوت ولی یک محتوای جریان وار ادامه داشت و بعدها فهمیدم استثماری در شکلی بسا پیچیده تر و کامل تر از زن بود. پس از آن، نشست های متوالی که با مریم داشتیم که باید لحظه به لحظه درباره واکنشهای درونیمان صحبت می کردیم و مینوشتیم و مریم عبورهرکس را از حوض شورای رهبری تایید میکرد و بعد ازآن حتما ارتقای درجه و مسوولیت داشت. همیشه قبل از این جلسات و هر بار توسط گیتی گیوه چی توضیحات امنیتی داده می شد که این موضوع باید کاملا محرمانه بماند و با هیچ کس صحبتی نشود. البته همه مراسم رقص رهایی کاملا سری بود و حتی ۲ عضو شورای رهبری همسطح هم حق نداشتند در این گونه موارد با هم صحبت کنند. تمامی حفاظت مسعود را هم از زنان شورای رهبری در همین سطح میگذاشتند. البته اساسا همه زن هایی که در حفاظت بودند، رده شورای رهبری داشتند ولی به هیچ عنوان حتی برای حفاظت ورودی مقر هم از برادران با بالاترین رده استفاده نمی شد. من با ۳ نفر از اعضای شورای رهبری به نام های حول این جلسات « ب ر » و « ز ش »،« ش ح » بخصوص بعد از سقوط صدام و مدتی که این جلسات تعطیل شده بود، حرف می زدیم و یکی ازاینها که سطح مسوولیت بالایی هم داشت، میگفت که خودش غیر ازموارد تکی، چند نفری با برخی نفرات هم ستاد ی اش همخوابگی با مسعود داشته ومیگفت که مریم رجوی به این نوع ملاقات با مسعود ” معراج جمعی میگفته است “!! من به او گفتم که چرا مرا درچنین ترکیبی صدا نکرده اند که او گفت: تو حتما کمتر با کسی اصطلاحا گیس و گیس کشی داشتید و وقتی این کینه ها وحسودی ها بین ۲ زن یا چند زن شورای رهبری بالا می گرفت، همگی آنها به اتاق خواب مسعود دعوت می شدند و او با همگی شان میخوابید، اما من به شخصه هیچ گاه شاهد چنین صحنه هایی نبودم. اودر ادامه میگفت: توجیه مریم سر این به اصطلاح معراج جمعی این بود که بین یک یا چند زن شورای رهبری که اصطلاحا گیس و گیس کشی به معنی دعوا و حسادت اوج می گرفت، انجام می شده و مریم میگفت: این ملاقات با این شکل و شیوه، مساله حل کن است!! رقص رهایی هر ماه انجام می شد و بعد ازهرکدام باید در حضور مریم همه لحظات و واکنشهای ذهنی و احساسی مطرح می شد و در کاغذ مینوشتیم وبه مریم می دادیم. بعد از هر ملاقات با مسعود باید ورودیه میدادیم و در یک برگ هرتناقض یا حرف نگفته ای داشتیم، می نوشتیم و می دادیم، اما بعضا بین چند تا حوض شورای رهبری یا چند رقص رهایی یک بار به اتاق خواب مسعود دعوت می شدم. توجیه مریم درتکرار این جلسات این بود، اینها نیاز است وبایستی تکرارشود. حول فلسفه این حوض ها و ملاقات ها، ساعت ها کار توجیهی و نشست انجام می شد که بخشی از آن شامل حفاظت اطلاعات اینگونه جلسات بود و حتی یادم هست که در همین مجموعه نشست ها، رجوی میگفت: که نابودی ما فقط در صورت ضربه زدن ایدئولوژیک است و ضربه یعنی ربوده شدن شورای رهبری و فاش شدن اسرار سازمان، چرا که هیچ اندیشه عادی گرایانه ای نمی تواند ذوب ایدئولوژیک شما زنان را بفهمد!! و خلاصه ازاین بحث ها زیاد می کرد و یک بارهم می گفت: که اگر کسی از شورای رهبری ببرد و برود به دیگران بگوید، هیچ کس باورنخواهد کرد و به او می خندند و خود آن نفر مارک دروغگو خواهد خورد، اما اگر این تعداد از زنان درسطح شما یعنی حوض رفته شورای رهبری زیاد شود آن موقع زمان سقوط ایدئولوژی ما خواهد بود، چون کسی درک نخواهد کرد. هر چند من در دستگاه عادی، قیمت ازدواجم با مریم را هم که طلاق ایدئولوژیک از شریف گرفته بود، دادم اما اینبارفرق خواهد کرد و برای همین کنترل فوق العاده ای روی زنانی که این سطح را داشتند از نظر امنیت و حفاظت اعمال می شد. دفعات اول و بعد ها هم به صورت دیدن نواریا تکرار این سلسله نشستها و سخنان مریم تکرارمی شد. در بیشتر این نشست ها مریم رجوی به ما میگفت که به اندازه من به همه شما توسط رهبری پرداخته شده است و من باز هم با شما جنگ دارم و باز هم به جنگ من بیایید و بگویید مریم چرا؟ و خلاصه بحث در مجموع روی ۲ محور بود؛ یکی نوشتن و دادن، بازهم درون خود و هرآنچه که دراحساس و روان و روح ما می گذشت و کار کشیدن ازجسم و به قول خود مریم، نبرد ایدئولوژیک در دفاع ازرهبری با خون و نفس و تبلورش در کارکشیدن خصمانه و بدون یک ذره دلسوزی برای افراد تحت مسوولیت و هر کس دیگر و به قول خودش بی شکاف برای رهبری بود. بعد هم بهینه کردن و به قول مریم آببندی این زنان در مقابله با مردها که میگفت: آب بندی باشید.من همیشه فکر میکردم که همه اینها فقط برای امتحان و تست است. تست قرار گرفتن در آرمانهای مسعود رجوی تا این که خودم با تمام وجود لمس کردم که نه، یک پارامتر مهم دیگر هم وجود دارد و آن درغلتیدن مسعود رجوی در روابط جنسی وارضای شهوانی، آن سوی سکه قدرت طلبی و کیش شخصیت اش است. پایان