گزارش گردهمایی مشترک خانواده ها و بازگشته ها – آمل
سوال بعدی را خانم طوسی بخش همسر مسعود طوسی بخش اسیر فرقه رجوی در عراق در رابطه با حضور خانواده ها در اطراف اشرف پرسیدند. او از آقای محمدی پرسید من خودم چند بار به اشرف رفتم و از نزدیک شاهد جنایات سازمان نسبت به افرادش بودم و می دیدم که هنگام صحبت ما آنها چقدر بلندگو کار گذاشته و با دستگاه پارازیت، صداهای گوش خراش پخش می کردند. اما سوالم این است که آیا شما صدای ما را می شنیدید؟
آقای محمدی دراینباره پاسخ دادند:
ما مطلع شدیم که خانواده ها در اطراف اشرف هستند اما سازمان در تمام مقرها بلندگوهای زیادی کار گذاشته بود که نصف آنها به طرف خودمان بود و به محض روشن شدن بلندگوی خانواده ها این بلندگوها سرود پخش می کردند تا مانع از شنیدن صدای خانواده ها شوند. سازمان حتی اقدام به ایجاد پارازیت و صدای بوق می کرد تا ما صدای خانواده ها را نشنویم.
آقای عین الله شعبانی در جواب به این سوال اظهار نمودند:
گهگاهی صدای خانواده ها را می شنیدیم. من وقتی صدای خواهرم را شنیدم متوجه شدم خانواده ام آمده اند و روی من تاثیر گذاشت و تصمیم به فرار گرفتم و موفق هم شدم. البته من و افرادی مثل من که بدنبال شنیدن صدای خانواده بودیم به بهانه های مخلتف سعی می کردیم در حدی که مجاز بودیم از مقر فاصله گرفته تا بتوانیم صدای خانواده ها را بشنویم. برای مثال من به بهانه کار روی باغچه، خودم را کمی از مقر دور می کردم تا صدا را بشنوم.
آقای محمدرضا گلی اسکاردی که ایشان نیز سال گذشته بعد از فرار از اشرف به میهن و آغوش خانواده بازگشتند نیز در این باره توضیح دادند:
یکی از شگردهای فرقه این بود که وقتی خانواده افراد به اطراف اشرف می آمدند، آن فرد را جابجا می کردند تا صدای خانواده اش را نشنود. برای مثال من خودم در یکی از اضلاع اشرف بودم که مرا صدا زدند و گفتند کارت عوض شده و باید به قسمت دیگری بروی و مرا از آنجا بردند به جایی که صدای بلندگوها نمی آمد. دو هفته بعد یکی از افرادی که با هم محفل داشتیم یواشکی به من گفت که برادرانت آمده بودند و تو را صدا می کردند. من تازه فهمیدم که سازمان چرا محل مرا تغییر داد و همین امر هم در تصمیمم برای فرار بسیار موثر بود.
آقای شعبان شعبان پور برادر حسن شعبان پور اسیر فرقه رجوی در عراق گفتند: من چند بار به اطراف اشرف رفتم و از نزدیک خیلی چیزها را دیدم حقایق زیادی از مناسبات فرقه را شاهد بودم اما بدترین جنایتی که سازمان علیه اعضای خودش و خانواده های شان مرتکب می شد این بود که اعضا را وادار به زدن سنگ به خانواده ها یا دادن فحش به آنان می کرد. پشت صحنه این جنایت چگونه بود؟
در پاسخ سوال ایشان آقای محمدی بیان داشتند:
ما مجبور بودیم که به دستور فرماندهان به خانواده ها سنگ بزنیم و اگر فرمان را اجرا نمی کردیم و سنگ نمی زدیم شب در نشست به شدت مورد بازخواست قرار گرفته و با ما برخورد می شد. آنها در نشست به ما توهین می کردند تا خردمان کنند. مثلا به این بهانه که سنگ را آرام پرتاب کردید یا به این بهانه که در مقابل خانواده ها برخورد جدی نداشتیم، ما را در نشست مواخذه می کردند. برای مثال من مسئول فیلمبرداری بودم و مجبور بودم که از خانواده ها فیلم بگیرم و می دانستم که سازمان می خواهد از این فیلم ها بر علیه خانواده ها سوء استفاده کند اما چون یک نفر دیگر بالای سرم بود و مستمر رم دوربین را عوض می کرد تا من فیلم ها را از بین نبرم، نمی توانستم کاری بکنم. مسلما بقیه هم مثل من بودند و فرقه با این شگردها افراد را در مقابل خانواده ها قرار می داد. اما خدا را شکر که با تمام این حیله ها موفق به فرار شدم.
آقای صمد نظری در این مورد توضیح دادند:
در مناسبات فرقه ای سازمان می گویند پدر، مادر، خواهر و برادر و در واقع همه چیز شما مسعود و مریم هستند و این را در ذهن اعضا طی چندین سال جا انداختند. به همین دلیل خانواده ای که در آن طرف سیم خاردار است، بعنوان نفرات نظام و دشمن معرفی می شوند و در این صورت فرد مجاز است هر توهینی را به خانواده انجام داده و یا به آنها سنگ بزند و با همین دستگاه افراد را در نشست ها آماده درگیری با خانواده می کنند. اگر روزی این نشست ها تعطیل شود، فردای آن روز افراد دیگر قادر به دشمنی با خانواده نخواهند بود.
آقای هادی شبانی از دیگر اعضای بازگشته ی حاضر در جلسه در توضیحی تکمیلی بیان داشتند:
فرقه می گوید که اینان (خانواده ها) خانواده نیستند بلکه مامور وزارت اطلاعات ایران هستند و به این ترتیب مرز می کشند. حالا اگر مرز نداشته باشید شب باید در نشست پاسخگو باشی و آن وقت خودت در نشست می شوی مامور وزارت اطلاعات. اگر کسی در روز در مقابل سنگ زدن کوتاه می آمد می بایست در نشست شب پاسخ دهد که چرا در مقابل مامور وزارت اطلاعات کم آورده است.
ادامه دارد…