وقتی که از نسل کشی صحبت می کنیم شاید خیلی ها یاد جنگ های نسل کشی بوسنی و ارمنستان و فلسطین بیافتند ولی نسل کشی دیگری هم وجود دارد و آن را امروز می خواهم برای شما بازگو کنم.
مسعود رجوی نیاز به این داشت تا خود را در عرصه سیاسی حفظ کند و برای این نیاز به یک تشکیلات حصار شده و مدار بسته داشت که کسی از آن خارج نشود و فقط آن چه را که نیاز است بدانند به نفرات القا شود و آن دانسته های نفرات را هم با دسته بندی از نفرات بگیرند و این عمل با یک چیز مقدور بود و آن اینکه نفرات را به هم بدبین کنند، در این میان یک سری زوجها بودند که چون نسبت به هم بدبین نشده بودند آنها را هم با سلاحی بدتر به نام انقلاب مریم از هم جدا کردند و این انقلاب موسوم به تشکیلات بارندگی بود وبا این انقلاب دیگر کسی نمی توانست از نسل کشی صحبت کند و همانطور هم شد. یک سری در اول انقلاب سرکوب شدند و سری دیگر نمی دانست برای چه آنها سرکوب می شوند و رجوی از این تشکیلات بسته استفاده نمود تا بی اعتمادی را در میان نفرات ایجاد کند و بدین ترتیب هیچ کس با همدیگر حرف نزند و بعد از آن هر کس سؤال دارد فقط از مسئول خود جواب بگیرد.
در آن شرایط پیش آمده یک سری بودند که از طریق اطلاعات با همدیگر رد وبدل می شد و آن هم با اشک تمساح که بچه ها را باید در یک مکان امن برد و از خانواده ها جدا کرد چه آن بچه هایی که 6 ماهه بودند و چه 10 ساله. نفرات زوج در لحظه اول به این کار مثبت نگاه می کردند که سازمان به رهبری مریم و مسعود به آنها خیلی لطف کرده که بچه هایشان از عراق درحال جنگ به مکان امنی برده و شاید فردا خودشان هم برای دیدن بچه ها به آن مکان بروند ولی این شگرد رجوی در آن شرایط برای خیلی ها روشن بود اما سرکوب درون تشکیلاتی نمی گذاشت بیان کنند و آن چیزی که نباید می شد، شد. رجوی بعد از آن زوج ها را از هم جدا کردند و بقای یک نسل از نفرات گرفته شد و این نسل کشی تا امروز هم ادامه دارد طوری که اگر زنها در آن اوایل از همسرانشان باردار بودند سقط جنین کردند که به انقلاب مریم نزدیک شوند، از آن گذشته راه دیگری هم برای آنها وجود نداشت چون از هم صحبت و همسر خود جدا شده بودند و برای تضمین آینده خود دست به دامن مریم شده بودند.
شاید در فرقه های دیگر هم برای وابسته کردن نفرات به سمبل فرقه چنین کاری را انجام داده اند ولی فرقه رجوی نفرات را با سرکوب مجبور به چنین کاری می کرد تا اینکه بعد از چند ماه دیدند چندین نفر به خاطر گریز از سرکوب سقط جنین کرده است، در اینجا باید پرسید آیا این نسل کشی نیست؟ اگر نیست ما را توجیه کنید و اگر هست باید سران فرقه که امروز در فرانسه هستند به خاطر این جنایت و نسل کشی پاسخ گو باشد. بعد از چند سال همان مریم دست به تاکتیک دیگر زد و آن در آوردن رحم زنها بود. شاید برای کسانی که مثل من در آن فرقه بزرگ شده اند این مسائل عادی باشد، چون القاء فکری بر ما تحمیل شده بود و آن این بود که انقلاب مریم نسل آینده ماست و ما هم این را قبول کرده بودیم چون توجیه و القاء این بود که اگر کسی مریم را داشته باشد نسل آن در دنیا ماندگار است.
امروز که به این فکر می کنم شاید باور نکنید که مریم باعث جدایی ما از همه چیز بوده است وادامه حیات ما در آنجا با وصل به او ماندگار بوده است و اگر این نبود در نمازخانه در جلو نفرات عکس مریم و مسعود را نمی زدیم، به عبارتی تمام عبادات ما به آنها بوده است. در لحظه اول برای آدمی سؤال پیش می آید که مگرگذاشتن عکس در قبله یک نوع بت پرستی نیست ولی جواب دهنده ها توجیه می کردند، این عشق است که امروز با عکس در همه جا به محتوا می رسیم و آن محتوا همان قبول مریم بدون چون و چرا است؟ آیا در این شرایط قرار گرفته اید که هر روز به شما یک چیزی بگویند به طوری که شما به دانسته خود شک کنید و گفته آنها را باور کنید؟ می توانید آزمایش کنید. ولی ما اینطور شده ایم که هر روز به ما القاء شده که هر کس از مریم جداست مرده است و طوری تنظیم کرده اند که خود باور کنید که بدون مریم زنده نیستید.
مریم در سازمان سمبل فرقه ای ما بود و طوری به ما القاء شده بود که نفس کشیدن و زنده ماندن خود را از ان او می دانستیم به همین خاطر خیلی جداشدها از این گروه خود را مرده می دانستند.شاید باور نکنید که این جمله ها هر روز به ما گفته می شد که ماهی در داخل آب احساس نمی کند که اورا آب حفظ کرده است و وقتی از آب بیرون می آید زنده بودن خود را وابسته به آب می بیند و آن وقت است که مرده می شود وبه ما هم اینطور القا کرده بودند که اگر از تشکیلات بیرون بیاییم مرده ایم و دیگر زنده ماندن برایمان سخت خواهد بود. مریم هم اینطور نسل کشی کرد که در یک جمع سالهاست زاد و ولد وجود ندارد و اگر من نمی توانم کار کنم پسر و دخترم کار خواهند کرد و من را حفظ می کنند و چون نسل کشی شده است ادامه حیات برای او سخت شده است و به آینده نا معلوم چشم دوخته است. به همین خاطر برای کسی که در آن فرقه نبوده سؤال پیش می آید که چرا آنها در آنجا هستند و دیگر نمی دانند که چرا در آنجا مانده اند. آنها فقط یک انسان نا امید و همه چیز از دست داده هستند که آینده خود را با مرگ می بینند و با ماندن در آنجا احساس می کنند هنوز زنده هستند ولی نه آنها مرده هستند که امید خود را از دست دادند و در آن تشکیلات به نفرات چنین می گویند که نفرات جدا شده از ما دربیرون با مرگ روبرو شده اند و آنها رابیشتر نا امید کردند تا در آن تشکیلات بمیرند.
نسلی که مریم رجوی عمرش را تباه کرد و آینده آنها را خراب کرده هنوز هم در ناباوری دست به کارهایی می زنند که ناراحت کننده است و چنان که شاهد بوده اید چند روز قبل یکی از جداشده ها که خود را به خارجه رسانده بود علیرغم وضعیت کاری که در آنجا داشت وخیلی ها دوست دارند که به آنجا برسند، خودکشی کرد و این ثمره همان انقلاب است که مریم آن را به نفرات با سرکوب تحمیل کرده بود و هنوز هم در جداشده ها بروز می کند ولی حرف ما در مورد نسل کشی است که امروز همه شاهد آن هستند که در کمپ سابق اشرف یک نسل کشی انجام شده است اما چرا از این موقعیت برای رهایی نفرات استفاده نمی شود و خیلی ها هم که همدست مریم هستند به او میدان می دهند. به نظر من باید تمام نفراتی که در این میان از این فرقه حمایت می کنند و میدان را برای جولان دادن اینها باز می کنند به دادگاه بین المللی آورده شوند تا این قربانیان به چشم خود حکم جنایت کاران را ببینند. اگرچه در آینده اینطور خواهد شد ولی این اقدام سریع باعث می شود جلو خیلی از نسل کشی های دیگر گرفته شود.
سعید