اعمال ننگین مسعود رجوی هرگز ازخاطرم نمیرود!
بند « ش»:
بند "ش" یعنی هزار عضو شورای رهبری سازمان که کل زنان در آن هزارتا نیست ولی این عواقب را داشت که هر کس برای حفظ جان خود تلاش کند که در ماموریتهایی که در پیش بود کشته نشود، چون این انقلابی نبود که سازمان توضیح می داد چرا که کنار زدن یک عنصر و آوردن عنصر دیگر انقلاب نامیده نمی شود یعنی برابری زن و مرد با این کار تأمین نمی شد ودروغی بیش نبود.آیا مردان تحت سیطره باشند خوب است؟! این جا عوض کردن قلابی که برابری زن ومرد نیست!
مسعود برای حل مشکل استراتژی و سیاسی، از پوشش انقلاب درونی استفاده کرد تا نیروها را اینطوری مشغول کرده و در اسارت خود قرار دهد. چون هر تضادی را که مطرح می کردیم حتی مسائل صنفی را به نقطه طلاق می آورد ومیگفت مشکل تو فکر کردن به زن است نه چیزدیگر.
با این شیوه (ایجاد مشغولیت دائمی) توانست هم خواسته های خودش را برآورده کند و هم جلوی ریزش و انشعاب را بگیرد.
هر شکستی پیش می آمد یک بند جدیدی بوجود می آورد. حرفها همگی تکراری بود اما بنوعی بیان می کرد که گویا حرف جدیدی آورده است ومسعود در این کار که با کلمات بازی کند، خبره بود.
ما هم در این سالها در سازمان بخاطر کلمات خسته شدیم و بخاطر آن به نفرات مارک " روی پای خود" می زدند، یعنی نفری که پانزده، شانزده سال در تشکیلات بود با زدن مارک روی پای خود می خواستند زیر آب همه چیز را بزنند و اگر نفر نمی فهمید و به این مارک افتخار نمی کرد همه چیز را از دست می داد.
اینکار را می کردند که نفر بگوید آری، بخاطر ندادن طلاق من روی پای خود مسیرم را طی کردم و به این خاطر اینطوری شدم و آنموقع بود که جلو جمع اورا خرد می کردند و رهبری سازمان دراین خرد کردن از همه چیز استفاده می کرد تا بتواند حرفهای خودش را بر نفرات تحمیل کند و نفرات را در بردگی خودش قرار دهد.
حتی با خواندن کتاب و گوش کردن به رادیو هم مخالف بودند و اگر می فهمیدند، می گفتند تو طلاق نداده ای و یا به خاطر در رفتن از تناقضات دوران دست به این کار زده ای و این باعث می شد که کسی جرأت نکند کتاب بخواند یا رادیو گوش کند چون کتاب به نفرات آگاهی می داد تا بتوانند قدرت تجزیه و تحلیل داشته باشند و رادیو هم باعث می شد تا از خارج از محیط خود اطلاعات داشته باشند و مجبور به شنیدن حرف های دروغ سازمان نباشد.
این امر، انقلاب رجوی را زیر سؤال می برد و باعث می شد در درون تشکیلات محفل ایجاد شود و مسعود برای به هم زدن این محفلها، محفل را مانند شعبه سپاه پاسداران بودن نامید،
درواقع باید بگویم انقلاب درونی سازمان که مسعود آن را " انقلاب مریم " میگفت که گویا این انقلاب یک انقلاب بارندگی است وشما آن را درک نمی کنید!
اما در واقع این انقلاب درونی یک نسل کشی بود ادامه حیات را ازما سلب کرد ونمیگذاشت نسلی ازما باقی بماند!
درآن شریط، ما این نسل کشی زیرکانه را درک نمیکردیم. چون برابر القائات شبانه روزی، وجود مسعود ومریم را برای خودمان همه چیز میدانستیم.
مسعود رجوی نیاز به این داشت تا خود را در عرصه سیاسی حفظ کند و برای این احتیاج به یک تشکیلات کاملا محصور و مدار بسته داشت که کسی از آن خارج نشود و فقط آن چه را که نیاز اوست بدانند.
ایجاد بدبینی شیوه موفقی بود که دراین مراحل ازآن استفاده میشد و در این میان یک سری زوجها بودند که نسبت به هم بدبین نشده بودند آنها را هم با سلاحی بدتر به نام انقلاب مریم از هم جدا کردند و این انقلاب موسوم به تشکیلات بارندگی بود وبا این انقلاب دیگر کسی نمی توانست از نسل کشی صحبت کند و همانطور هم شد. یک سری در اول انقلاب سرکوب شدند و سری دیگر که بی خبر ازهمه چیز بودند در حصار بسته رجوی گرفتارتر شدند و رجوی از این تشکیلات بسته استفاده نمود تا بی اعتمادی را در میان نفرات بیشتر کند و بدین ترتیب هیچ کس با همدیگر حرف نمی زد و بعد از آن هر کس سؤال داشت فقط باید از مسئول خود جواب می گرفت.
در آن شرایط پیش آمده یک سری بودند که با ریختن اشک تمساح وطرح این مسئله که بچه ها را باید در یک مکان امن برد و از خانواده ها جدا کرد وارد عمل شدند.
پدر ومادرها در لحظه اول به این کار با دید مثبت نگاه می کرد و فکر میکردند که مریم ومسعود به آنها خیلی لطف کرده که بچه هایشان رااز عراق درحال جنگ به مکان امنی برده و شاید فردا خودشان هم برای دیدن بچه ها به آن مکان بروند.
ولی خبیثانه بودن این شگرد رجوی در آن شرایط برای خیلی ها روشن بود اما سرکوب درون تشکیلاتی نمی گذاشت بیان کنند و آن چیزی که نباید می شد، شد.
رجوی بعد از آن زوج ها را از هم جدا کرد و جلوی ازدیاد نسل را گرفت وحتی اگر زنها در آن اوایل از همسرانشان باردار بودند سقط جنین کردند که به انقلاب مریم نزدیک شوند، از آن گذشته راه دیگری هم برای آنها وجود نداشت چون از هم صحبت وهمسر خود جدا شده بودند و برای تضمین آینده خود دست به دامن مریم شده بودند.
در اینجا باید پرسید آیا این نسل کشی نیست؟اگر نیست ما را توجیه کنید و اگر هست باید سران فرقه که امروز در فرانسه هستند، به خاطر این جنایت و نسل کشی پاسخ گو باشند.
بعد از چند سال همان مریم دست به تاکتیک دیگر زد و آن در آوردن رحم زنها بود. شاید برای کسانی که مثل من در آن فرقه بزرگ شده اند این مسائل عادی باشد، چون القاء فکری بر ما تحمیل شده بود و آن این بود که انقلاب مریم نسل آینده ماست و ما هم این را قبول کرده بودیم چون توجیه و القاء این بود که اگر کسی مریم را داشته باشد نسل آن در دنیا ماندگار است.
امروز که به این مسئله فکر می کنم شاید باور نکنید که مریم باعث جدایی ما از همه چیز بوده است وادامه حیات ما در آنجا با وصل به او ممکن بوده است و اگر این نبود در نمازخانه در جلو نفرات عکس مریم و مسعود را نمی زدیم، به عبارتی تمام عبادات ما به آنها بوده است. در لحظه اول برای آدمی سؤال پیش می آید که مگرگذاشتن عکس در قبله یک نوع بت پرستی نیست ولی جواب دهنده ها توجیه می کردند، این عشق است که امروز با عکس در همه جا به محتوا می رسیم و آن محتوا همان قبول بدون چون و چرای مریم است!
آیا در این شرایط قرار گرفته اید که هر روز به شما یک چیزی بگویند به طوری که شما به دانسته خود شک کنید و گفته آنها را باور کنید درهرصورت ما اینطور شده ایم که هر روز به ما القاء شده که هر کس از مریم جداست مرده است و ماهم ازسر ناچاری بپذیریم!
مریم در سازمان سمبل فرقه ای ما بود و طوری به ما القاء شده بود که نفس کشیدن و زنده ماندن خود را ازآن اومی دانستیم ودرغیر این صورت خود را مرده می پنداشتیم!
شاید باور نکنید که این جمله ها هر روز به ما گفته می شد که ماهی در داخل آب احساس نمی کند که اورا آب حفظ کرده است و وقتی از آب بیرون می آید زنده بودن خود را وابسته به آب می بیند و آن وقت است که می میرد.
به ما هم اینطور القا کرده بودند که اگر از تشکیلات بیرون بیاییم مرده ایم و دیگر زنده ماندن برایمان سخت خواهد بود.
برای کسی که در آن فرقه نبوده این سؤال پیش می آید که چرا آنها در آنجا هستند؟ جواب این است که امید و همه چیز را از دست داده اند و با ماندن در آنجا احساس می کنند هنوز زنده هستند. دراصل مردگان متحرکی هستند که میترسند با جدایی ازتشکیلات این شانس مرده ی متحرک بودن را هم ازدست بدهند!
نسلی که مریم رجوی عمرش را تباه کرد و آینده آنها را خراب کرده هنوز هم در ناباوری دست به کارهایی می زنند که ناراحت کننده است چنان که یکی از جداشده ها که خود را به خارجه رسانده بود علیرغم وضعیت کاری که در آنجا داشت وخیلی ها دوست دارند که به آنجا برسند، خودکشی کرد!!
عکس نفرات شورای رهبری اول: از12 نفربه 24 نفر رسیده بود و بنظر آنها این یک رویش حساب می شد.