اعمال ننگین مسعود رجوی هرگز ازخاطرم نمیرود!
وضعیت جداشده ها:
یک مرتبه مزدوری مسعود به صدام رو شد و در قضیه کرد کشی حدود دو هزار نفر جدا شدند اما در داخل قرارگاه اشرف در ضلع شرقی که قبلاً مرکز اسکان نفرات متاهل بود و بعد از عملیات کردکشی از فرصت استفاده کرده و بچه های آنها را به خارجه فرستاده بودند واسکان ها خالی بود آنجا را زندانی برای جدا شده ها کرد و بعد از عملیات آنها را در یک جایی که دیوارهای پیش ساخته بتنی داشت زندانی نمودند. بعد ازایجاد زندان برای جدا شده ها به فکر گسترش آن برای کل نفرات اشرف افتاد ودور کمپ را با سه لایه سیم خاردار که وسط آن با سیم خاردارهای حلقوی درست شده بود احاطه کرد وکل کمپ به زندان تبدیل کردند!
بعد از اینکه صدام از کارهای مسعود که تماماً در اختیار او بود مطمئن شد و این رابطه دو طرفه شد و چون با ایران آتش بس شده بود در حمله به کویت هم ماشین جنگی صدام از هم پاشیده بود و همه می دانستند که صدام دیگر تهدیدی برای ایران نیست و دولت های عربی حمایت کننده صدام هم نبودند، پس تنها راه برای رجوی حفظ نیروها در قرارگاه اشرف بود که می باید این کار با هماهنگی دولت عراق صورت می گرفت. رجوی بعد از داستان کردکشی در درون مناسبات یک انقلابی، به نام انقلاب ایدئولوژیک برپاداشت که ادامه انقلاب طلاق و ازدواج خود با همسرسوم یعنی مریم رجوی می باشد. دراین مرحله رجوی به عنوان رهبر عقیدتی و مریم به عنوان تنها فردی که رهبری را شناخت و قدم به طلاق گذاشت و باید که همه مثل مریم می شدند و این انقلاب بنام "بند اول" یعنی طلاق بود که در مناسبات بند "الف" می نامند.
آنها که زن داشتند باید طلاق ایدئولوژیک می دادند , گام بعدی اعلام روسیاهی بود که با این روسیاهی باید فاکتی در گزارش می آوردند که آری آنجائیکه مسعود می گفت غریزه حیوانی دارید درست است و آن را هرکس درمورد خود اثبات می کرد.
اگرچه برای بعضی ها این داستان مبهم است ولی واقعیت این بود که بذر فرقه گری را که در سال 63 شروع به کاشتن کرده بودند در این مقطع ذهنها را آماده می کردند که جوانه بزند و همه بدانند که اگر مسعود یک حرفی را می زند درست است و باید آن را تائید کنند و گوسفند وار به آن عمل کنند , اگر کسی عمل نمی کرد چه می شد؟ چون پایه ها براساس فرقه گری چیده شده بود رهبران فرقه بعد از طلاق و ازدواج با پول مزدوری مطرح شده بودند و هرچه نیاز داشتند با پوشش انقلاب بدست آورده بودند اما چگونگی بدست آمدن پول را تعریف نمی کردند که چه خون هایی برای آن ریخته شده درطرف ایران هزاران نفربه خاطر اطلاعاتی که به دولت عراق داده میشد هزاران نفر کشته و مجروح شدند و همچنین برای نشان دادن این که دارای قدرت نظامی برابرند دست به عملیات هایی می زدند که منجر به برادرکشی می شد و بعد اعلام می کردند که در فلان منطقه عملیات شد و کسی سوال نمی کرد که این عملیات علیه چه کسی است.
نیروی انقلابی واقعی باید خودش را به خاطر میهن و مردم ساکت نگه می داشت و یا برای حفظ نیروی خود در منطقه جنگی بین مرز دوکشورعلیه نیروی دشمن ایجاد می کرد تا برای مردمش نشان دهد که حس وطن دوستی دارد و به خاطر وطنش دست از منافع خود برداشته است.
در انقلاب چین نیز نیروهای مخالف علیه دشمنشان تا زمان پیروزی جنگیدند .اما نیروهای انقلابی که خود را بر آمده از مردم می دانند در زمان جنگ سعی می کنند در پشت جبهه برای مردم آسایش فراهم کنند و اینطور منافع مردم را بر منافع خود مقدم می شمارند اما رجوی چنین نکرد و سعی داشت به خاطر منافع خود برای دشمن هرکاری بکند و بر مردم هرچه فشار و کشتار هم پیش بیاید مهم نیست وبا چنین دیدگاهی برای حفظ خود باید درب اشرف را بسته نگه می داشت تا به آن اندک نفرات بگوید که جنگ، بین مسعود و حکومت ایران است و به همین خاطر هم بعد از جنگ در عراق باقی ماند. این دیدگاه یکسری مسائل حاشیه ای پیش می آورد این مسائل حاشیه ای با نام انقلاب سرکوب در درون و شروع اثبات کارهای مسعود بود برای رسمیت دادن و به کرسی نشاندن حرفهای مسعود که باید با تک تک نفرات وارد جنگ برعلیه آزادی های فردی می شد.
گام اول، جداسازی بچه ها بود، برای هر کسی فرزند یک شیرینی خاص دارد مگر اینکه آن فرد بین ایدئولوژی خود و فرزندش یکی را انتخاب کند مثلاً ایدئولوژی هایی وجود دارد که به این حریم قدم نمی گذارد و تلاش می کنند که فرد هر دو را داشته باشد اما در ایدئولوژی فرقه گری سازمان مجاهدین قبل از هر چیز رهبر مقدم تر است , در آن ایدئولوژی گام اول رهبر , گام دوم غرق شدن در وجود رهبر , گام سوم فدا شدن برای رهبر. این تنها در فرقه سازمان مجاهدین نیست بلکه مناسبات فرقه گری در کل دنیا روی این سه گام حرکت می کند ممکن است یکی سوم را اول حساب کند. مثلاً در فرقه شیطانی گام اول از خود بی خود شدن است , گام دوم غرق در فساد اخلاقی شدن و گام سوم فدا برای بدست آوردن بالاترین ارزش در دستگاه ارزشی این فرقه بیان می شود. یا بعضی از فرقه های موجود برای هرکدام محور اول رهبری است و محور آخر بدست آوردن بالاترین ارزش در دستگاه خودش. فرقه رجوی هم مثل اینها عمل کرد در گام اول اثبات اینکه بین ارزش انسانی و زندگی باید زندگی مقدم باشد. اثبات رهبری در فرقه رجوی یعنی چه؟ یعنی او هرچه می گوید درست است و باید انجام داد , چراها راباید کنارگذاشت تا راه برای گام بعدی آماده شود, در گام بعد آن چه را داده ای بدست می آوری. گام دوم غرق شدن در وجود آن , یعنی مثل آن حرکت کنی و دستگاه ذهنی خود را کنار بگذاری و با حرف او عمل کنی , مانند عروسک کوکی , شاید خیلی ها در بازیهای کودکانه خود دیده اند که چطور عروسک را کوک می کنند , هر طور دوست داشته باشد کودک کوک آن را تنظیم می کند یعنی با ذهن خود عروسک را تنظیم می کند و آن عروسک بی جان دست تو جان دارد و این را به آن القا می کنی و القای ذهنی که امروز در فرقه ها وجود دارد به آن مغزشویی می گویند. در فرقه رجوی مغزشویی را حل در وجود رهبری می نامند که این خودش بحث مفصلی دارد و بدون چون و چرا با چتر انقلاب و ایدئولوژی به نفرات القا می کنند. گام سوم فدا شدن برای رهبر ی, اگرچه این جمله برای خیلی ها نشان دهنده فدائی واقعی می باشد اما در فرقه فدا جمله ای است که باید خود را روسیاه کنی برای کارهای فساد اخلاقی.
دراین مورد توضیح بیشتری خواهم داد.