چهارشنبه یادآورسنت ملی و ارمغان نیاکان کهن، روز سوزاندن زردی (کینه و دشمنی، ناخالصی) دربوته آتش، سمبل ونماد مقدس و جاویدان سفیدی، دوستی و عشق از راه رسید.
آخرین چهارشنبه سال 91 با تمامی خاطرات تلخ و شیرین شتابان می گذرد. ازهزاران سال پیش نیاکان ما با جمع آوری بوته، آتش برمی افروختند تا بدینوسیله و بصورت سمبلیک با زدن به قلب آتش و جهش از فراز آن تمامی ناپاکیها و ناخالصیها را از ذهن و ضمیر وجسم خود بزدایند. پیر و جوان، مرد و زن، کوچک وبزرگ دست در دست یکدیگر زردی که مظهر کدورت و کینه و غم و اندوه بود را به قلب آتش می سپردند و سرخی آتش که گرما و عشق و دوستی و جشن و شادی را تداعی میکرد را از آن خود می کردند..
اما امسال برای ما اعضای جدا شده و خانواده های اسیران دربند فرقه رجوی، تقدیر، چهارشنبه سوری دیگری را رقم زده است. 31 سال قبل نسلی که هنوز درعنفوان جوانی درس و مشق چگونه زیستن را به خوبی تجربه نکرده بود یکباره خود را دراسارتگاه رجویها دید. در سرما و انجماد غیرقابل تصور، در مناسبات و تشکیلاتی در منتهای ناپاکی وعدم صداقت وعصاره رذالت و خیانت اسارت سالیان در قلعه مرگ معروف به اشرف و تحمل سخت ترین شکنجه های روحی و جسمی سرخی را از ما گرفت. آتش چهارشنبه سوری خاموش و خاکستر شد، نه نور و روشنایی و نه گرمای عشق و محبتی، بلکه تماما انجماد و سرمای زمستان بود. 30 سال برما بدینسان گذشت درحالیکه هرلحظه در انتظار روشن شدن آتش مقدس چهارشنبه سوری ثانیه شماری میکردیم. رجویها درکمرکش جاده های تاریخ به کمین نشسته تا اسیرمان ساخته، بکشندمان، و در لجه خون اندازند. ولی غافل از اینکه خورشید اسارت درهم خورشید خواهد ماند. رجویها تا توانستند ستارگان بخت ما و خانواده ها و خلق ایران را به زمین کشاندند ولی ما باز هم با مقاومت جانانه آسمان غم زده اسارتگاه اشرف را غرق ستاره ها کردیم. آتش را خاموش تا به گمان خود سرمای یاٌس ونا امیدی در ما بکارند ولی دردلهایمان آتش عشق و امید به زندگی خانواده و گرمای تلاش برای آزادی و آینده بهتر برافروختیم. بالاخره درسال 85 در کشاکش نبرد با ناخدایان استبداد و جهل و خرافات بوته های کینه و نفرت به رجویها در قلب و روح و ضمیرمان زبانه کشید و خاکستر پنهان سالیان بصورت چهارشنبه سوری بار دیگر بر افروخته شد و با جدایی از این فرقه جهنمی و در آغوش کشیدن آزادی در کانون گرم خانواده هایمان خطاب به رجویها فریاد زدیم: زردی ما ازتو سرخی تو ازما. رجویها نه تنها ما، بلکه چهارشنبه سوری را نیز طی این سالیان از محتوا خالی و به لوث وجود خود آلوده کرده بودند. اجرای نمایشهای مضحک و به میدان کشاندن دلقکهای دربار رجویها همه و همه تلاشهای بیهوده ای بود که سرکردگان این فرقه به منظور انحراف اذهان نیروها از واقعیتهای جهان خارج و آزاد صورت میگرفت.
چهارشنبه هرسال صدها نیرو از صبح تا شام به بیگاری گرفته میشدند تا الزامات سیرک رجویها را فراهم کنند ولی علیرغم اختناق مطلق و کنترل سیستماتیک نیروها ذهن آنها به خانواده هایشان و خاطرات گذشته بود.امسال باعقب نشینیهای مفتضحانه سرکردگان این فرقه از اشرف و استقرار دومین گروه درکمپ ترانزیت لیبرتی تشکیلات جهنمی این فرقه یک گام کیفی دیگر به سمت پروسه فروپاشی خود برداشت. واین فرقه وارد یک فازجدیدی شد. حال بگذار باز هم سرکردگان این فرقه خود را از تک و تاب نیندازند و با جعل واقعیات و وارونه جلوه دادن حقایق درسیمای رسوای خود از قیام عمومی در چهارشنبه سوری امسال حرف بزنند وجوانان را به تخریب و آتش زدن اموال و اماکن عمومی دعوت کنند. دوران عوامفریبی برای رجوی به سرآمده وحنای تحلیلهای آبکی آنها دیگر برای نیروهای تحت اسارت رنگی ندارد. فرقه رجوی بدنبال حمله خمپاره ای به کمپ ترانزیت لیبرتی درتاریخ شنبه 21/11/91 که منجربه قربانی شدن 7 نفر از اسیران نگون بخت و مجروح شدن دهها نفر گردید باز درصدد سوء استفاده از خون این قربانیان برآمد و با سردادن شعار بازگشت به اشرف به بهانه امنیت و حفظ جان نیروها، مذبوحانه تلاش میکند بار دیگر نیروها را در اسارتگاه اشرف این نماد ایدئولوژیکی مخوف ترین ظرف تشکیلاتی درجهان به اسارت بگیرد. و در توجیه این ترفند ابلهانه زمین و زمان را از نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل آقای مارتین کوبلر تا یونامی و اسیران از بند رها شده را به باد فحش و ناسزا می گیرد، که گویا آنها به شیوه دایی جان ناپلئون دست در دست یکدیگر قصد دارند، با از بین بردن انگیزه نیروهایش زمینه فرارآنها را فراهم آورند. ولی هیهات، که با غروب آخرین چهارشنبه سال، زردی خاطرات اسارت نیروها را، به آتش و سرخی عشق به خانواده ها خواهیم سپرد و با شعله ور ساختن آتش نفرت به رجویها، در سینه هایمان نوید بهاران آزادی اسیران دربند را به گوش جهانیان خواهیم رساند.
زردی از آن رجویها، سرخی و خرمی وسرزندگی از آن ما
چهارشنبه سوری برهمه شما مبارکباد.
علی اکرامی