کتاب را باید سرکوب شدگان بنویسند نه مواجب بگیران و بنام مریم رجوی
زنان علیه بنیادگرایی، عنوان کتابی است که به قلم مریم عضدانلو و اخیراً بر روی سایتهای اینترنتی مجاهدین تبلیغ می شود و مضحک تر از این هم نمی شود. زنی که از یک مناسبات غیر دموکراتیک سر بر آورده و عضو یک سازمان نظامی و توتالیتر بوده است، بتوان از او انتظار دیگری داشت.
کدام زنان علیه بنیادگرایی، معلوم نیست. حالا ادامه اش جالب تر است. مریم عضدانلو که عضو یک فرقه غیر دموکراتیک و بنیادگرا بوده، بنا به خواست مسئول سازمان مسعود رجوی، همسر و فرزندش را با بی رحمی تمام، رها کرده و زن رهبرش شده است. او سپس از این بابت مدارج غیر دموکراتیک و مشاغل مختلف سازمانی را یک به یک پشت سر نهاده و از رهبری ایدئولوژیک و رهبری سیاسی و رهبری نظامی و عقیدتی و تشکیلاتی و زندان و شکنجه و شست و شوی مغزی و غیره، همچنین از جانب همسرش به ریاست جمهوری ابدالآباد ایران منصوب شد و سپس وقتی به فرانسه بازگشت، دوباره رهبری سیاسی و تشکیلاتی و تبلیغاتی و تروریستی و فرقه ای و مالی و لابی و رشوه دهی و آموزش زبان و سخنرانی های کذا و مسافرت های دور و نزدیک و میهمانی های افسانه ای و ریخت و پاش های مختلف و زیبایی و انواع دیگر مشاغل مخفی را پشت سر گذاشته، حالا یادش آمده تنها کاری که نکرده و لوس اش نکرده، یکی نوشتن کتاب است و دوم، گزارش کاری از نوع دموکراسی خواهی و خاطر جمعی به اربابان تا آنان بدانند که دلارها و حمایت های آشکار و پنهان، در ارتباط با دموکراسی در ایران هزینه خواهد شد!
اما واقعیت امر چیست. واقعیت نوشتن کتاب حتی سیاه بر سفید نوشتن و دموکراتیک بودن، دقیقاً نقطه مقابل سازمان و رهبرانش است.
با این حال و فی الواقع باید گفت، ما نویسنده ها ول معطلیم. چون که دلار ضمن این که همه فن حریف است، اخیراً کتاب نویس هم شده است. تا دیروز تبلیغ می کردند، این تنها جمهوری اسلامی است که به نام اعضای جداشده از مجاهدین، کتاب می نویسد. حالا معلوم شد که کتاب نویسی پیدا شده که با هزار و یک مشغله، قادر به نوشتن کتابی است که خود به آن باور ندارد و محض دست انداختن لابی ها و اربابان، گزارش کار داده است.
در مناسبات مابین زندانبان و زندانی، در واقع زندانبان چه چیز تازه و گفتنی و شنیدنی برای دیگران دارد که بخواهد باصطلاح دوباره نمک بر زخم قربانیان و مردم بپاشد. ولی زندانی چرا. وقتی زنی در مناسبات جهل و جنون، هوس انتقاد و آزادی به سرش می زند، فرمانده اش به او نهیب می زند که تو هوس مرد کردی و ما تو را جایی می فرستیم که صد مرد عرب دوروبرت باشند، آن زن و یا مردی که او را از تجاوز یک مرد عرب می ترسانند، شاید حرفی و تجربه ای و دانشی و دردی گفتنی محض عبرت دیگران و تاریخ، در سینه داشته باشد که بتوان آنها را نقل کرد.
کتاب، که امروز هر کسی فرصت نوشتنش را ندارد و هر آدم مسئولی حاضر نیست با سیاه کردن بر سفید، قداست کتاب و محتوایش را زیر سئوال ببرد، در اصل زندگی و حاصل زندگی یک انسان است و می بایست پیامی مفید و مثبت و انسانی را در خود داشته باشد و ارزشهای انسانی جامعه را پاس بدارد.
مریم عضدانلو، تا کنون چه بضاعت سیاسی و ادبی و دموکراتیکی را اندوخته است تا توسط آن بتواند کتابی علیه بنیادگرایی تحریر کند. دموکراسی و آزادی و آزادمنشی، قبل از هر چیز یک فرهنگ است. فرهنگ تحمل و مدارا و رعایت حقوق دیگران، به ویژه مخالفین. مریم عضدانلو، تا کنون جز با اربابان و دولتهای عراق و اسراییل و آمریکا و اروپا و سایر دولتهای عربی و دشمنان ایران گفتگو و تعامل آشکار و پنهان داشته، با کدام مخالف و منتقدی به گفتگو و مدارا نشسته و حرفش را شنیده است؟!
کتاب را باید مخالفین و منتقدین و سرکوب شدگان و سانسورشدگان بنویسند و نه کسی که ظاهراً صدها مشغله راست و دروغ را با خود یدک می کشد و صدها تریبون برای دروغپراکنی در اختیار دارد.
یادم است که پس از خروج از مناسبات جهل و جنون و طی بیست سال گذشته چندین کتاب نوشته ام، اما برای چاپ اولین کتاب دو سال جیره غذایی ام را نصف کردم تا هزینه چاپ را بپردازم و طی سالهای اخیر، چندین کتاب کامل و ناتمام تحریر کردم که متاسفانه هزینه چاپ هیچ کدام را در اختیار نداشتم. نوشتن کتاب، حداقل سهم قربانی است و نه جلاد، که با نوشتن کتاب بخواهد دوباره بر زخمهای قربانی نمک بپاشد و جلادیت را وارونه جلوه بدهد و جلاد را قربانی و قربانی را جلاد معرفی کند. این نوع کتاب نوشتن و خاک به چشم و گوش و عقل خواننده پاشیدن، توهین و تحقیر خواننده و لوث کردن هر آنچه کتاب و کاتب است.
شنیده بودیم که کتاب را نویسنده می نویسد، اما نشنیده بودیم که دلار نیز بتواند کتاب بنویسد و برای اربابانش گزارش کار تهیه کند و به آنان خاطرنشان نماید که از بابت سرکوب و دیکتاتوری و یکه تازی در آینده خیالی آنان، نگران نباشند چون آنان قادرند هر آنچه زشت را نیک جلوه دهند و در دروغ و فریب و حیله گری مهارتهای فراوان دارند.
دلاری که بعد از باجدهی و باجگیری و سور و ساتهای مختلف و آرایش و زیبایی و حیف و میل های فراوان و خرید طعام و البسه شاهانه، حال یادش آمده که همه کار کرده الا سر پیری کتاب ننوشته، حتی برای حرمت و ارزش خود دلار هم که شده، پسندیده آن بود که خود را پیشکش نجات قربانیانی می کرد که آن قربانیان هنوز در اسارتگاه لیبرتی جهت پر کردن چشم و دل سیری ناپذیر اربابان خود از دلار، اسیرند.
خلاصه کلام این که، دوست نازنینی داشتم کارش فالگیری بود و هر وقت به من می رسید، فالم را می گرفت تا این که پس از گذشت چند ماه وقتی دستم را به او می دادم تا فالم را بگوید خود زودتر پیشدستی می کردم و می گفتم، عمر درازی دارم، مسافرت طولانی در پیش است و پول خوبی دستم می رسد و دوست فالگیرم غش غش می خندید و در عجب بود که چه زود به رمز فالگیری آشنا شدم.
حالا این حکایت کتاب نوشتن مریم عضدانلو برای اربابان با تجریه در این کار است که او می خواهد طوطی وار و به نیابت از رهبرش به آنان بگوید، قربانی دادن از ما، دلار و حمایت از شما و سرانجام ویران کردن ایران با هم شریک.
برای اربابان و دشمنان ایران که ختم این کار هستند، چه حاجتی به نوشتن کتاب است. مگر آنان از گفته ها و ناگفته های مریم و مسعود رجوی خبر ندارند تا این بار یکی بتواند سرشان کلاه بگذارد؟!