روز جمعه گذشته انتخابات ریاست جمهوری در ایران برگزار شد. بنابه اذعان خبرگزاریها و رسانه های خارجی حضور مردم ایران در انتخابات، گسترده بود. خیلی از رسانه ها از جمله الجزیره، سی ان ان، ان بی سی، فرانس ۲۴، راشا تودی، گفتند که این حجم گسترده حضور در انتخابات شوکه کننده بود و آنها پیش بیبنی نمی کردند. طبق شمارش آرا، حدود سی و شش میلیون شرکت کننده در انتخابات بود که هیجده میلیون آن رأی به نماینده اصطلاحات، آقای حسن روحانی دادند. از طرف جشن پیروزی اصلاح طلبان و عموم مردم ایران در شنبه شب تمامی شهرهای ایران را فرا گرفت. چیزی که از دید هیچ رسانه ای دور نماند.
تحلیل مجاهدین از انتخابات این بود که تقلب گسترده در انتخابات صورت می گیرد و کسی که رهبر ایران از آن حمایت می کند، برنده خواهد شد. در تلویزیون مجاهدین و همینطور سایتهای آنها، از روزهای قبل تبلیغ شده بود و انتظار داشتند که تظاهرات و کشتار شود. اما در روز انتخابات با کمال حیرت دیدند که هیچ اتفاقی نیفتاد و کاندید اصلاح طلبان برنده شد و شمارش آراء نیز در سلامت کامل اعلام شد. اطلاعیه مریم رجوی در پایان هیچ حرفی برای گفتن نداشت جز اینکه گفت آماری که از طرف رژیم اعلام شده، با ضریب چهار است.
البته هرچه مجاهدین بیشتر در این مورد حرف بزنند، مردم ایران در داخل کشور بیشتر پی به ماهیت آنها می برند و دروغگویی را به عیان در آنها می بینند. چون مردمی که خود در صحنه حضور داشتند که نمی توانند دیده های خود را نادیده بگیرند.
چه نتیجه ای از این انتخابات می توان گرفت؟
۱ـ مردم ایران به هیچ عنوان تمایلی به خشونت و اعمال قهرآمیز ندارند. هر روزنه ای که رو به دمکراسی باز شود به سمت آن می روند. کما اینکه در این انتخابات دیدیم هجوم گسترده مردم به سمت آقای روحانی که فردی دگراندیش و گرایش اصطلاح طلبانه دارد این را اثبات می کند.
۲ـ استراتژی مجاهدین که بر روی «سرنگونی» و اعمال قهرآمیز بنا شده است، خواستار تظاهرات مسلحانه و کشتار و برپایی خون و خونریزی است. این افکار مربوط به دهه چهل و پنجاه شمسی است. مجاهدین این را در دهه شصت نیز امتحان کردن و جوابی نگرفت. اکنون بیش از چهل سال از این افکار و ایده می گذرد و دیگر هرگز در جامعه مدنی کنونی جایی برای این ایده نیست. مجاهدین که در یک جامعه بسته و بدور از ملاء خود بسر می برند هرگز نمی توانند این را درک کنند که این استراتژی هرگز به نتیجه نخواهد رسید.
۳ـ اکنون سی و پنج سال است که مجاهدین قهر و خشونت را سعی می کنند ترویج کنند. ولی هنوز نتوانسته اند هیچ گوش شنوایی در میان مردم ایران برای افکارشان پیدا کنند. دلیل اصلی آن هم پوسیدگی و کهنه گی این ایده است. اگر سی و پنج سال دیگر هم این ایده را ادامه دهند باز به در بسته خواهند خورد. زیرا مجاهدین بدلیل دوری از جامعه ایران، هرگز درک درستی از جامعه ندارند پس استراتژی مناسبی هم نمی توانند ترسیم کنند.
۴ ـ وقتی که در سال ۱۳۶۸ رفسنجانی انتخاب شد، رجوی بحث «دو سره شدن رژیم» را مطرح کرد. و همینطور بحث «زوج متضاد و جدایی ناپذیر» و انتظار داشت که رفسنجانی نتواند و رهبر ایران نتوانند با هم کنار بیایند و کار به خشونت بکشد. پس از آن ما دیدیم که رفسنجانی هشت سال حکومت کرد و هیچ خبری نشد. پس از آن دولت اصطلاحات و خاتمی آمدند. رجوی بحث «سه سرشدن نظام» را پیش کشید و گفت که خاتمی چنانچه از اسمش پیداست خاتمه دهنده رژیم است و نقش گورباچف را بازی می کند. ولی دولت اصلاحات چهار سال حکومت کرد و هیچ خبری نشد، پس از پایان دور اول خاتمی، رجوی گفت که خاتمی هرگز به دور دوم نخواهد رسید. در بحث های سیاسی عید سال ۱۳۸۰ در قرارگاه باقرزاده بیش از یک ماه شبانه روز در نشست در گوش ما می خواند که رژیم برای اینکه بتواند به حیات خود ادامه دهد بایستی خود را یک دست کند و خاتمی را نگذارد که به دور دوم راه پیدا کند. ولی با کمال حیرت دیدیم که خاتمی مجددا انتخاب شد و رجوی هرگز به اشتباه خود اعتراف نکرد. و خاتمی نیز هشت سال آن تمام شد و رفت.
سپس نوبت به احمدی نژاد ودولت اصولگرایان رسید. رجوی تحلیل آن این بود که رژیم خود را یک دست کرده و کسانی که حذف شده اند چون در این رژیم ریشه دوانده و پایگاه دارند، هرگز کوتاه نخواهند آمد و رژیم دچار شقه و قهر خواهد شد. بعد هم دیدیم که هیچ خبری نشد. در دور انتخابات احمدی نژاد هم رژیم دوران سرنگونی اعلام کرد کما اینکه در دور دوم خاتمی نیز مریم رجوی «بند سین» اعلام کرده بود.
بهرحال دولت احمدی نژاد هم هشت سال بر سر کار بود و حالا نوبت مجدد دولت اصطلاحات است. بازهم تحلیلهای آبکی دیگر که پس از هشت سال دوباره به این نتیجه خواهند رسید که اشتباه کردند ولی هرگز به آن اعتراف نخواهند کرد. هشت سال رفسنجانی، هشت سال خاتمی و هشت سال هم احمدی نژاد مجموعا بیست و چهار سال. در این بیست و چهار سال رژیم بیست و چهار هزار تحلیل ارائه داده که همه آنها آبکی و به دور از واقعیت بوده و همه آنها شکست خورده و رجوی حتی یکی از آن اشتباهات را قبول نکرده و به آن اعتراف نکرده است. چرا؟
کسانی که در درون تشکیلات هستند و بدور از حقایق و اخبار خارج از تشکیلات قرار دارند، برایشان تحلیل شرایط سخت است. رجوی در نشستهای دورانی آنها را از این انتخابات به آن انتخابات پاس می دهد و سرفصل تعیین می کند. اخیرا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیز به سرفصلهای سازمان تبدیل شده است. بخاطر اینکه رئیس جمهور جنگ طلب سر کار بیاید و به ایران حمله کند و مجاهدین را هم به خدمت بگیرد.
مجاهدین روی انتخابات امسال خیلی حساب باز کرده بودند. در نامه هایی که به کریم قصیم و روحانی در مخالفت با استعفایشان نوشته می شد، گفتند «بایستی شما کمی صبر می کردید تا انتخابات برگزار می شد ببینید چه می شود؟» این نشان دهنده این است که در درون تشکیلات خیلی روی این حساب باز کرده بودند.
چند روز دیگر سخنرانی مریم رجوی در پاریس است. این سخنرانی در شرایطی برگزار می شود که انتخابات ایران با موفقیت برگزار شده و دست آنها کاملا خالی است. رئیس جمهور اصلاحات بر سر کار آمده و اغلب کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، انگلیس و همینطور دولت آمریکا، خواهان گفتگو با او شده اند. از طرف دیگر حملات مرگبار به لیبرتی آنها را در لاک دفاعی فرو برده است. پیشاپیش این جلسه محکوم به شکست است.
محمد ب، وبلاگ باند رجوی