مسعود رجوی در آخرین روز های ماه مبارک رمضان با سوءاستفاده کردن از احساسات و عواطف نیروهای به جا مانده در عراق در شب قدر با ارسال یک شوی مشمئز کننده ویدئویی به همه نیروهایی که در عراق ودر لیبرتی محصور شده اند گفته که همه بروید گم شوید اگر برای من ۱۰۰۰ نفر بمانند کافی است و گفته که تا به امروزهرکس که پا از عراق بیرون گذاشته است بر ما بوده است و نه ازما وهمه وهمه مزدور و خائن از کار درآمده اند. براستی سئوال اینجاست که واقعاً خودت از شب قدر چه میدانی؟ آیا ارزش و منزلت شب قدر را فهم کرده ای؟ آیا میدانی که طی این همه سال جز خیانت و دورویی و ۱۰۰۰ رنگی برای نیروهایت کار دیگری نکردی؟ آیا میدانی که هیچگاه نتوانستی به طور جدی حتا برای خودت موضع و جایگاه مشخصی را انتخاب کنی؟ چه برسه به اینکه با تقلید کردن و با سوءاستفاده کردن از احساسات و عواطف برای دیگران سرنوشت مشخص کنی؟ براستی که باید گفت عجبا به این همه پررویی و وقاحت بعد از گذشت سالیان سال که نیروها را درعراق محصورکردی و اجازه خارج شدن از عراق را به هیچکس ندادی حالا میخواهی که یک شبه همه بروند گم شوند. براستی خودت را در چه جایگاهی میبینی که اینچنین برای سرنوشت دیگران خط و خطوط مشخص میکنی؟ آن زمان که نیروهای امریکایی و صلیب سرخ و یونامی برای نجات جان این انسانها پا جلو گذاشتند و میخواستند راهکارهای مشخصی را انجام بدهند به همه التماس کردی که بمانید وهمه باهم کشته میشویم و همه حسینی از این دنیا میرویم. عاشورا گونه ولی افسوس که خودت از تاریکی مطلق سوءاستفاده کردی و پا به فرار گذاشتی و این نیروهای گمراه شده بودند که جلو گلوله ها ایستادند و کشته شدند. حالا هم که همچون عقرب در داخل آتش گرفتار شده ای توان این را هم نداری که خودزنی کنی و برای نیروها پیام میدهی که بروید گم شوید. اما براستی چرا الان با خارج شدن آقای کریم قصیم و روحانی و با خارج شدن تعدادی که به آلبانی رفته اند به فکر این افتادی که همه برن گم شوند. مگر چه شده است؟ مگر این فرقه به این چند آدم بند بود؟ مگر نمیگفتی همه هم که بروند، باکی نیست؟ پس این همه چنگ و ناخن کشیدن هایت برای چیست؟ اولاً اونی که باید میرفت و گم شود خودت بودی که ۱۰ سال است گم شدهای و حالا هم داری از ته سوراخت واق واق میکنی و هیچکس صدایت را نمیشنود. اینهایی هم که در عراق مانده اند چه بخواهند و چه نخواهند باید از عراق بیرون بروند وهیچ راه پس و پیشی هم وجود ندارد. پس تو دیگر نمیتوانی برایشان تصمیم بگیری چون صاحب دارند و تو بیصاحب. چون کسی که گم میشود بیصاحب است.