پادگان اشرف، مقر اصلی فرقه رجوی در عراق، چهارشنبه شب تخلیه شد و بعد هم اردوگاه خانواده ها موسوم به شهرک آزادی تخلیه گردید و الان هیچ کس آنجا نیست. خانواده ها تمامی وسایل خود را هم آورده اند و دیگر کسی در پشت حصارهای اشرف متحصن نمی باشد. سه سال و نیم تحصن و پایداری خانواده ها اگر چه دیدار با عزیزان را نتیجه نداد اما کوس رسوائی رجوی را بر بام عالم به صدا در آورد و یکی از مخوف ترین زندان های ذهنی و فرقه ای را برچید.
اوایل تابستان سال 65 بود که مسعود رجوی عازم عراق گردید و مورد استقبال مقامات وقت رژیم صدام حسین قرار گرفت. بلافاصله پادگان هائی در نوار مرزی ایران با امکانات کافی و سهمیه لازم نقدی و لجستیکی و آموزشی از جانب ارتش صدام حسین در اختیار مسعود رجوی گذاشته شد که پادگان خالص (معسکر الخالص) که بعدا به پادگان اشرف معروف گردید و امروزه نام عراق الجدید را به خود گرفته یکی از آنها بود. سایر پادگان ها با اشغال عراق توسط آمریکا تخلیه گردید و تحویل داده شد ولی اشرف با حفاظت نیروهای آمریکائی همچنان مقر فرقه رجوی باقی ماند.
استراتژی رجوی بعد از عدم موفقیت در زدن رأس نظام و سپس زدن سرانگشتان رژیم، زیستن در شکاف جنگ ایران و عراق بود. مسعود رجوی تصمیم گرفت برای کسب قدرت به هر قیمت با دشمن متجاوز به خاک میهن همدست شود و در جنگ علیه مدافعان و مرزبانان کشور در طرف متجاوز فعال گردد. رجوی در این رابطه به آشکارترین نوع شناخته شده خیانت مبادرت ورزید. بر اساس هر نوع قانون و استانداردی در جهان همکاری با دشمن متجاوز خیانتی نابخشودنی به ملت محسوب میشود که حتی در کشورهائی که مجازات اعدام ندارند هم جزای آن مرگ است.
راستی حکم خیانت از نظر رجوی چیست؟ رجوی افراد فرقه اش را به بالاترین حد خیانت آلوده کرده است. اگر تبعه هر کشوری (جدا از نوع حکومت) با دشمن در حال جنگ همکاری کند چه حکمی دارد؟ از نظر رجوی ترک فرقه اش مجازات اعدام دارد. جنگیدن با مرزبانان میهن که از خواهران و برادران ما در مقابل تجاوز دشمن خارجی دفاع میکنند چه حکمی دارد؟
طی این سالها افراد سازمان به دلایل مختلف به پادگان اشرف راه یافتند. برخی از داخل کشور هوادار یا عضو سازمان بودند و به دنبال آرمان خود می گشتند، برخی به دلیل مشکلاتی که در داخل کشور داشتند به امید یافتن مکانی مناسب برای مبارزه بخاطر رفاه و عدالت اجتماعی به عراق و پادگان اشرف رفتند و برخی هم البته بدون اینکه در عمرشان نام سازمان مجاهدین خلق یا مسعود رجوی را شنیده باشند به امید یافتن کار سر از پادگان اشرف در آورده و گرفتار شدند.
بهرحال هر کس با هر انگیزه و به هر شکلی وارد پادگان اشرف شد یک وجه مشترک داشت و آن این بود که اشرف جائی که تصور میکرد نبود و البته دیگر راه برگشتی نداشت. کسانی که پایشان به اشرف میرسید گوئی وارد تله ای شده بودند که خلاصی از آن میسر نبود. آنان بلافاصله به گروگان های رجوی تبدیل میشدند. گروگان هائی که حق هیچگونه ارتباط با دنیای خارج، حتی خانواده های خود، را نداشتند. آنها می بایست مطیع محض رجوی و البته مسئول بلافصل می بودند و حتی خواب شب خود را هم از مسئولین پنهان نمی داشتند.
با پذیرش آتش بس و پایان یافتن جنگ ایران و عراق در سال 1367 و همچنین با اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف و سرنگون شدن رژیم صدام حسین در سال 1382 سرنوشت اشرف هم دستخوش دگرگونی های بسیاری شد و عملا بر همگان ثابت گردید که استراتژی ارتش آزادیبخش ملی به بن بست رسیده و مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق عدم موفقیت خود را در عمل نشان داده است.
اما رجوی خودکامه تر و مغرورتر از آن بود که تن به این واقعیت آشکار و مسلم بدهد و با لجاجت تمام همچنان به نابودی عمر و جان پیروانش ادامه داد و تلاش کرد با ارتزاق از خون به قول خودش اشرفیان به حیات خفیف و خائنانه آنهم در خفا ادامه دهد. او تا آخرین روز هم دست از به هدر دادن جان اعضای فرقه اش در پادگان اشرف نکشید.
خانواده های دردمند و رنج کشیده اعضای گرفتار در فرقه رجوی حدود سه سال و نیم در پشت حصارهای اشرف تنها برای دیداری هرچند کوتاه با عزیزانشان متحصن شدند اما رجوی سنگدل تر از آن بود که دلش برای مادر و پدری کهنسال یا فرزندی که پدر یا مادرش را سالیان سال ندیده بود به رحم آید و چنین اجازه ای بدهد. او مانند همه رهبران فرقه ای به چیزی جز کسب قدرت و ثروت و شهوت فکر نمیکرد.
رجوی که به انواع جنایت ها و خیانت های ممکن آلوده گردیده و پیروان خود را هم آلوده ساخته است باید پاسخگوی گذشته باشد چرا که او تنها فرد تصمیم گیرنده در سازمان مجاهدین خلق است و جز به اراده و خواست او کاری صورت نگرفته و نمیگیرد. البته رجوی فکر همین روز را هم میکرد که خود را مخفی نمود چون به وضوح میدید که باید حساب پس بدهد.
همانطور که در گذشته به اطلاع خوانندگان محترم سایت سحر رساندیم رجوی در نشست هائی که در ماه رمضان به صورت صوتی با افراد گرفتار در فرقه در اردوگاه لیبرتی گذاشته بود به صراحت گفت که هر کس که مایل به ماندن نیست میتواند گورش را گم کند. این موضوع در میان اعضا و هواداران سازمان بازتاب منفی گسترده ای داشت به طوری که از آن زمان مدام مسئولین فرقه رجوی در این خصوص مورد سؤال قرار گرفته اند. فعلا که بیش از 10 سال است مردک وقیح گوربه گور معلوم نیست خودش در کدام گوری گم شده است.
رجوی برای رفع و رجوع این مسئله زهره اخیانی را به میدان آورد که مسئله را اینطور توجیه کند که منظور مسعود رجوی کسانی بوده اند که فرقه وی را ترک کرده اند. این دقیقا مصداق عذر بدتر از گناه است. آیا اگر کسی فرقه رجوی را ترک کند باید مورد اهانت قرار گیرد و با این لحن با او برخورد شود؟ اگر برخورد علنی و رسمی با یک جداشده اینگونه است پس برخورد پنهانی و دور از انظار با وی چگونه خواهد بود؟
موضوع دیگری که به صورت گسترده ایجاد سؤال کرده این بحث است که رجوی خود را صرفا مسئول آخرت افرادش دانسته بود. همین امر خیلی ها را نگران کرده چرا که رجوی خود را رهبر و مسئول مقاومت و سرنگونی رژیم معرفی میکرد و ظاهرا به این صورت آشکار سعی دارد شانه از زیر بار مسئولیت خود خالی کند. کسانی که به خاطر رجوی دست از همه چیز کشیدند صرفا برای ساختن آخرت خود نیامده اند بلکه میخواستند بر اساس وعده های وی ایرانی آزاد و آباد و جامعه ای عاری از طبقات ساخته شود. اینگونه برخورد پایان تراژیک فرقه های دیگر را به ذهن می آورد که با کشته شدن و ظاهرا رستگار گردیدن همه اعضای آن خاتمه یافته است.
تکفیری ها در سوریه افراد را مغزشوئی کرده و به آنها نوید داده اند که اگر کشته شوند با پیامبر محشور شده و در بالاترین مکان بهشت جای خواهند گرفت. رجوی هم ظاهرا همین بساط را پهن کرده و افراد را به آخرت حواله میدهد. بر این اساسا فاجعه انسانی در اشرف هم نویدی بوده که رجوی برای پیروانش داشته است که همگی رستگار شوند.
در جریان کشتار در اشرف و بسته شدن این پادگان صدا از همه در آمد بجز مسعود رجوی. چرا رجوی سکوت کرده و دم بر نمی آورد؟ مسعود رجوی در برابر فاجعه خونبار در اشرف و سپس تعطیلی و تخلیه آن تاکنون سکوت کرده و نفسش در نمی آید. البته حرفی هم ندارد که بزند. در حال حاضر دارد نقشه میکشد که چگونه جان تتمه نیروهایش در لیبرتی را هم بگیرد و خرج بقای خود کند. او هرگز خود را در برابر هیچکس پاسخو ندانسته است. او فقط به این فکر میکند که چگونه با خرج کردن نیروهایش در عراق دوران بازنشستگی خوبی برای خود در اروپا رقم بزند.
بررسی مفصل ظهور و سقوط پادگان اشرف و سالهای سپری شده سازمان مجاهدین خلق و وضعیت رهبری آنرا به اهل فن می سپاریم. تا جائی که به بنیاد خانواده سحر بر میگردد اشرف تمام شده ولی باید به فکر نجات اسرای گرفتار در لیبرتی بود. خدا میداند رجوی برای آنها چه خوابی دیده است. همه باید دست به دست هم بدهیم و گروگان های رجوی را آزاد سازیم و اجازه ندهیم باز هم برای ادامه حیات خود از خون آنان ارتزاق نماید.