روایت یک شاهد عینی از قاچاق انسان توسط مجاهدین

یک عضو جداشده از مجاهدین درباره قاچاق انسان در گروه تروریستی مجاهدین می‌گوید: «دوستی برای من تعریف می‌کرد که یکی از آموزش‌هایی که به او داده بودند این بود که چه نفراتی را با خودش بیاورد یا مورد شناسایی قرار بدهد. به او گفته بودند که «باید به‌دنبال نفراتی که خانمانی ندارند و به‌شدت محتاج بوده و حتی جایی برای خواب ندارند، باشد چرا که چنین افرادی به‌خاطر تأمین نیازهای اولیه‌شان در تشکیلات ماندنی هستند و مبادا که به‌دنبال آدم‌های روشنفکر و دانشجو بروید، آن‌ها اینجا بندشدنی نیسستند.»(۱)

قاچاق انسان یکی از شیوه‌های جذب نیرو در فرقه‌ها و بخصوص گروه تروریستی مجاهدین بوده است. بنیاد هابیلیان در ویژه‌نامه‌ای به‌نام «مجاهدین و قاچاق انسان» کاملاً به این موضوع پرداخته است و ۵۴ مصاحبه در این باره با افراد جداشده داشته است.

از مهم‌ترین دلایلی که گروه تروریستی مجاهدین به قاچاق انسان روی آورد، به این موارد می‌توان اشاره کرد:

گسترش برنامه‌های سیاسی، تبلیغی، کاری و تروریستی در داخل و خارج کشور، به‌خصوص در عراق و فرانسه، مانند آموزش افراد جهت تخلیه تلفنی؛
مقاصد تبلیغاتی و جنگ روانی به منظور نشان‌دادن پایگاه مردمی در داخل و حتی خارج؛
واگذاری نیروهای ناراضی و معترض به صدام جهت معاوضه با اسرای جنگی عراقی؛
بحران نیرو و ریزش بالای اعضا؛
منافع مالی و جیره‌خواری بیشتر از عراق و آمریکا.(۲)
متن ذیل خاطره یک عضو جداشده از مجاهدین درباره قاچاق انسان است که در ادامه می‌آید:

«… اکثریت قریب‌به‌اتفاق این افراد[اعضای جذب‌شده] از اقشار بسیار محروم جامعه بودند که بسیاری از آن‌ها به مفاسد اجتماعی هم دچار شده بودند. دوستی که یکبار به‌عنوان پیک به‌داخل هم رفته بود تا نیرو برای تشکیلات بیاورد برای من تعریف می‌کرد که یکی آموزش‌هایی که به او داده بودند این بود که چه نفراتی را با خودش بیاورد یا مورد شناسایی قرار بدهد، به او گفته بودند که «باید به‌د‌نبال نفراتی که خانمانی ندارند و به‌شدت محتاج بوده و حتی جایی برای خواب ندارند، باشد چراکه چنین افرادی به‌خاطر تأمین نیازهای اولیه‌شان در اینجا(تشکیلات) ماندنی هستند و مبادا که به‌دنبال آدم‌های روشنفکر و دانشجو بروید که آن‌ها اینجا بندشدنی نیسستند.»

در واقع این‌ها افرادی بودند که ما به‌خاطر آن‌ها «مبارزه» می‌کردیم و طالب به‌دست‌آوردن حقّ آن‌ها در جامعه بودیم؛ اما این افراد علی‌رغم شرافت و صداقت‌شان، توان تطبیق با شرایط حاکم بر تشکیلات را نداشتند، حتی اگر مبارزه بر حقی هم در کار بود باز هم این افراد توان تطبیق با این مرحله از مبارزه را نداشتند، چنین افرادی فقط در شرایط پیشرفت مبارزه و توده‌گیرشدن آن می‌توانند کمک کار باشند و… اما ای کاش داستان به همین جا ختم می‌شد، این بندگان خدا که با هزار دوز و کلک پایشان به عراق رسیده بود عموماً در همان روز اول متوجه می‌شدند که در چه مخمصه‌ای گیر افتاده‌اند و از همانجا تقاضای بازگشت می‌دادند اما به‌قول «اسداله مثنی» و «فضلی» (دو تن از نوچه‌های رهبری و گردن‌کلفت‌های انتخاب‌شده برای این کار) با امضاء این برگه می‌گفتند «کار از کار گذشته» و «دیگر راه خروجی وجود ندارد…» و در ادامه در درون تشکیلات دچار مشکلات بسیار وحشتناک و عمیقی می‌شدند که ذکرکردنی نیست… و نهایتاً مجبور شدند آن‌ها را در یگان‌های خاصی سازماندهی کنند و یکی از زنان بدکردار و بددهن شورای رهبری به‌نام ژیلا دیهیم را به سردژخیمی آن بگمارند و تحت کنترل فیزیکی خاصی نگه‌شان دارند. این توضیحات را از این جهت هم اشاره کردم تا کسانی که با اینگونه افراد برخورد داشته‌اند متوجه واقعیت امر و تحلیل درستی از آن‌ها داشته باشند و متوجه باشند که این داستان چگونه شکل گرفت و مقصر که بود.

بعد از سقوط صدام عمده این نیروها جدا شده و عمدتاً به ایران بازگشتند. من در تیف با آن‌ها صحبت می‌کردم و پای درد دل‌هایشان می‌نشستم و وقتی از زخم‌های درون و احساس غبن و نامردمی‌هایی که از تشکیلات رجوی دیده بودند می‌گفتند، آدم احساس می‌کرد باید آب‌شده و به‌زمین فرو رود.

این شیوه جذب نیرو گسترش پیدا کرده و دیگر حد و مرزی نمی شناخت، افراد را با دوز و کلک‌های مختلف به عراق می‌کشاندند. علاوه ‌بر موضوع کارکردن در اروپا، آن هم با دستمزدهای خوب و یا گذاراندن «دوره‌ای» و سپس اعزام به اروپا (افراد فکر می‌کردند باید یک دوره کارآموزی حرفه‌ای ببینند) شیوه‌های بسیارکثیف دیگری هم اعمال می‌شد؛ مثلاً در پاکستان و ترکیه افرادی را اجیر کرده بودند تا آن‌ها کار پیدا کردن و اعزام نیرو را انجام دهند. به‌عنوان نمونه در پاکستان دلالی را استخدام کرده بودند و مابه‌ازای هر نفری اعزامی (اگر اشتباه نکنم) حدود ۱۰۰۰ دلار پرداخت می‌کردند و این دلال بی‌وجدان به‌انگیزه به‌دست‌آوردن پول بیشتر تعدادی از اقوام بلوچ خود را نیز با هزار کلک اعزام کرده بود که بعضاً افراد زیر سن هم بودند. یا در ترکیه که ایرانی‌های آواره زیادی وجود دارند، موقعیت مناسبی برای این دلالان بود. آن‌ها به هر جایی سر می‌زدند تا نفرات بیشتری پیدا کنند و به هر کسی، بسته به وضعیتش توضیحی می‌دادند؛ اما چون در آخر کار باید که موضوع اعزام به عراق را مطرح می‌کردند، موضوع دوره‌دیدن در آنجا را مینیمیزه‌(کم‌اهمیت) کرده و می‌گفتند بعد از شش ماه یا خودِ آن‌ها اعزام‌تان می‌کنند و یا به اعتبار فعالیت در ارتش آزادی‌بخش می‌توانی به‌راحتی کیس قبولی بگیری.(۳)

پی نوشت:

۱ و ۳. برگرفته از خاطرات هادی افشاری.

۲. نرم‌افزار مجاهدین و قاچاق انسان، تولید بنیاد هابیلیان.

مسعود حسینی   

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا