آیا می دانید در فرقه رجوی بچه ها سمبل نفاق نامیده می شوند و با این حرف اعضا را اماده برای جدا سازی از فرزندان نمودند.
در میان فرقه های جهان یکی از مشکل ترین موارد رهبری فرقه با اعضا موضوع خانواده ها و روابط عاطفی اعضا با دیگران بخصوص خانواده هاست ؛ برای همین در این فرقه ها رهبریت تمامی سعی و تلاش را برای جدا سازی و قطع ارتباط و بایکوت عاطفه ها قرار داده و آن رهبری که توانسته در این زمینه موفق باشد بهتر نفوذ خود را گسترش و به امیال و آرزوهای خود برسد. این قانون نیز در فرقه رجوی مستثنی نبوده و رهبریت آن یعنی مسعود رجوی تمام سعی و تلاش خود را بکار بسته تا روابط خانوادگی و عاطفی اعضا را سرکوب و در قبال آن شخصیت کاذب خود را ارتقاء و بمنزله فردی فرا دست نیافتنی برساند تا براحتی بتواند بر اعضا حکومت نماید؛ که در این خصوص به مواردی هر چند کوتاه میتوان اشاره نمود.
در اولین مورد میتوان به قطع کامل اعضا با خانواده های خود چه در کشور و یا در مقر های سازمان نام برد و بدینگونه به اعضا تلقین می شود برای ارتقاء ایدئولوژی و برای بریدن وابستگی های مادی ودنیایی و خانوادگی میباید خانواده را از ذهن خود بیرون رانده تا بهتر بتوانی مبارزه کنی و با این توجیه فرد جذب شده را از درون تهی و وی را به خود یعنی رهبری و سازمان وابسته و کیش شخصیتی وی را از نو بنیان نهاده و بر طبق امیال خود بارور میسازد؛ لذا فرد مورد نظر از خانواده زده و خود را کامل در اختیار رهبری قرار میدهد و به حدی از شخصیت واقعی خود دور و منفعل میشود که برای رهبری حتی به خانواده خود رحم ننموده و خانواده را مورد فحش و ناسزا و مزدور می خوانده و بقول مسعود رجوی خانواده کانون فساد بوده و باید در مقابل آن ایستاد.
رجوی در یکی از سخنرانی هایش برای سرکوب عواطف و سرسپردگی بیشتر اعضا میگوید بچه سمبل نفاق است و با این حرف اعضا را اماده برای جدا سازی از فرزندان نموده و کار را به سمتی کشاند که در سال 1370با این توجیه که کودکان در معرض تهدید بمباران و کشته شدن هستند تمامی کودکان را از خانواده ها جدا و آنان را به خانه تیمی های سازمان در اروپا فرستاد و در حقیقت با این عمل هم با جدا سازی پدر و مادر از کودکان رابطه آنان را قطع و عواطف آنان را سرکوب و هم با فرستادن این بچه ها به خانه تیمی های سازمان با روش های شستشوی ذهنی و تربیت آنان به روش های مخصوص میلیشیایی ؛ زمینه آمادگی آنان را برای برگشتن به سازمان و آمادگی برای فدا شدن برای رهبری مهیا نمود و با یک ترفند منافقانه از سمبل های نفاق (گفته مسعود رجوی) سمبل های مجاهد و فدا بوجود آورد.
از دیگر موارد ترفندهای رجوی برای از بین بردن عواطف میتوان به بحث انقلاب ایدئولوژی در سال 1369 نام برد ؛ رجوی که بعد از عملیات فروغ جاویدان خود در مظان اتهام بی لیاقتی قرار گرفته بود برای اینکه این شکست فاحش را که منجر به کشته شدن تعداد زیادی از اعضا شده بود و زمزمه های اعتراض دیگر اعضا بلند شده بود ؛ بار دیگر با یک نمایش شو در یک نشست با ذکر اینکه علت شکست خود اعضا بوده اند ونقشه های رهبری کمال و تمام بوده و اینکه فکر شب های جمعه افراد متاهل و تمایلات جنسی اعضا باعث شکست شده انقلاب ایدئولوژی را اعلام و با این کار آخرین وابستگی افراد درون سازمان که وجود علایق خانوادگی در بین بعضی از اعضا بود از هم گسسته و آنان را مجبور به طلاق های اجباری نمود و آخرین میخ رهبری را بر تابوت احساسات و عواطف و خانواده در سازمان کوبید و با این موضوع شکست را به گردن اعضا انداخت.
آری در فرقه بخصوص فرقه رجوی وی با پایمال کردن عواطف و احساسات فردی و حتی جمعی از آن نهایت سود را برده و به اهداف خود رسیده و بالنتیجه برای این فرقه عواطف حکم سم را داشته ولذا یکی از بارزترین و بهترین راهکارهایی است که میتوان عضو سرکوب شده را به فکر و اندیشه هدایت و وی را آماده برای رهایی نمود زیرا احساسات و عواطف هیچگاه در انسان کامل از بین نمیرود و همیشه در گوشه های از ذهن باقی و با تلنگری رشد و برانگیخته خواهند شد.