ازاینکه مجددا مصدع اوقات شدیم، عذر خواسته و مایلیم برداشت های خود ازافشاگریهای آقای ابراهیم خدابنده را که درهمایش یادواره شهدای ترور کمیته ها در تبریز انجام شد، بیان فرموده و بعنوان یک عضو سابق قربانی فرقه رجوی، مطالب دیگری را که لازم میدانید بیان کنید؟
– با عرض تشکر متقابل، بنده نیز درآن جلسه که در 23 بهمن سال جاری در تالار وحدت دانشگاه تبریز برگزار شد، حضور داشتم واستنباط اینجانب از سخنان بسیار موثر و مفید آقای خدابنده در مورد فرقه های مخرب – که فرقه رجوی ازمصادیق بارز آنهاست- درچند محور زیر می آید:
الف- فریب و وعده دروغ:
فرقه ها همیشه از ترفند فریب در پیشبرد امور و اهداف خود استفاده زیادی میکنند. نمونه ی بارز این مسئله که درمورد شخص من و در زمان اسارت اتفاق افتاد این بود که وعده دادند که ظرف 2ماه آینده ما به ایران حمله کرده وحکومت را در دست خواهیم گرفت و حالا احتیاجی به رفتن تک تک و جداگانه شما به ایران نیست. مسلم است که این نیرنگ بزرگ وکارسازی بود وهرکس میتوانست به این منطق تراشی ریاکارانه ی رجوی ها اطمینان کند، چرا که این پیشنهاد سازمان ظاهرا بسیار جذاب وسهل الوصول بود و هر کسی را از فرار از کمپ باز میداشت.
اما تحقق این وعده به درازا کشید و عده ای متعرض رجوی شدند که چرا با گذشت مدتی بیش از 2ماه هنوز هیچ قدمی دراین راستا برداشته نشده است. رجوی اظهار داشت که ازاین اتفاقات برای من هم افتاد ودر ابتدای حضورم در سازمان با وعده 6ماهه و رسیدن به تمامی خواسته هایم دراین 6ماه به سازمان پیوسته بودم ولی شما علنا مشاهده میکنید که حدود 25 سال است که این وعده 6ماهه محقق نشده است و در زندگی این اتفاقات میافتد و می بینید که زیاد هم غیر طبیعی نیست.
ب- ایدئولوژی سازمان:
ازهمان ابتدای تاسیس، این سازمان بر سه محور مذهبی – اسلامی، ملی گرایی و چپ سوسیالیستی بعنوان ایدئولوژی سازمان تاکید شده بود که گذشت زمان و محک تجربه نشان داد که این التقاطی گری در ایدئولوژی چه فجایعی برای کشور و چه شکست های بزرگی برای سازمان داشته است. به دیگر سخن، تجربه زندگی نشان داد که پایه های سازمان بر روی زمین سستی برقرار شده بوده و روند حوادث بسادگی این بنای سست بنیاد را درهم ریخت.
این پایه های ایدئولوژیک سازمان که کج ریخته شده بود، با گذشت زمان درد سر ساز شد. مثلا درگذشته افراد تشکیلاتی از دست زدن به مراسم عزادری سنتی ازقبیل سینه زنی و… خودداری کرده واظهار میداشتند که ما خود را انقلابی حسینی میدانیم و کاری به اجرای رسوم عوام الناس نداریم. اما همین جریان وقتی درتنگناهای مشخصی قرار گرفت ازسال 1372، روی به برگزاری مراسم سینه زنی و… آورد که قبلا آنرا کار مردم بیسواد وغیرانقلابی میدانست وبدتر اینکه هرگز به اعضا توضیح داده نشد که چرا زمانی سینه زنی و… کارغلطی بوده وحالا به کار درست تبدیل شده است. اساسا کار فرقه ها دراین است که دربرابر تغییر رفتارها، هیچ توضیحی به اعضای خود نمیدهند و انتظار دارند که هر خط مشی جدید – ولو نامانوس – باچشم بسته ازطرف اعضای دربند پذیرفته شود.
مثلا ما میدانیم که سازمان بطرق فریبکارانه و اینکه به اسلام معتقد است، اجازه دست دادن خانم وآقا رادر داخل تشکیلات نمیداد اما پا که به بیرون ازمناسبات داخلی میگذاشت، با راحتی تمام مردها بازنها دست میدادند و این موضوع توسط مریم رجوی و… بارها تکرار شده تا اینکه درزمان اشغال کمپ اشرف توسط آمریکا، خانم فهیمه اروانی و سران دیگر درملاقات با افسران آمریکائی دست میدادند و حتی بصورت آرایش کرده وبه همراه سگ های گرانبهای خود به استقبال فرماندهان آمریکائی میرفتند!
بدیهی است که اعمال این استانداردهای مضاعف توسط سران فرقه، سبب تضعیف اعتقادات دینی درافراد شده و نتیجه اینکه حالا اکثریت آنها از ادای فریضه نماز پرهیز میکنند.
1- ملی گرایی:
به ملی گرایی که میرسیم و اتفاقا در گذشته شدیدا مورد تاکید سازمان بود، این مسئله درعمل به اقدامات ضد و نقیضی منجر شد.
مثلا در سال های ابتدای تاسیس سازمان، این جریان خود را ضدامپریالیست ترین نیروی سیاسی کشور میدانست و برای ثبوت این ادعایش، دست به ترور چند کارگزار آمریکائی درایران هم زد. اما وقتی رجوی قصد تصرف قدرت را کرد، تمامی این اوصاف ضد امپریالیستی تبدیل بر علیه آن شد و منافع شخصی با آنچنان شدت وقیحانه ای عمل کرد، که رجوی مستقیما دربرابر طعمه اندازی های کلینتون به زانو درآمد وازما اسرای اشرف خواست که شبانه به رقص وپایکوبی مشغول شده وبدین ترتیب صفت ضدامپریالیستی خود را کاملا خدشه دار نماییم.
ننگ آورتر اینکه، به هنگام ورود سربازان آمریکائی به اشرف، صدها گوسفند قربانی تقدیم آنها شد.
قدرمسلم اینکه اکثریت اعضای ساده سازمان که حول شعارهای ضدامپریالیستی کذائی آن گرد آمده بودند، ازاین تغییر مسیر کاملا شرم آور ناراحت شده، اعتراضاتی کردند و سرانجام با سرکوب شدن فیزیکی یا روانی این اعتراضات، اعتقادات خود به سازمان را در ضمیر ناخود آگاه خود از دست دادند.
لازم به توضیح است که رجوی درجواب اعتراضات افراد اظهار داشت که این موضعگیری جدید ما جنبه تاکتیکی (گذرا) دارد و دراستراتژی ما تاثیری نخواهد داشت که این ادعاهم بعد ازمدت کوتاهی ودرجریان خلع سلاح دروغ ازآب درآمد و رجوی مدعی شد که ما سلاح های خود رابخاطر کسب حمایت آمریکا تحویل میدهیم. یک سلاح دادیم ودرعوض هزار سلاح تحویل خواهیم گرفت و دراینجا بود که همه ی ژست های ضد امپریالیستی سازمان باد هوا شده و برمشکلات روحی اعضای صادق افزود.
شق دیگر قضیه عبارت از آنست که باند رجوی بخاطر روابطش با فلسطینی ها بخود میبالید و آنرا از امتیازات منحصر بفرد خود و در راستای مبارزات ضد صهیونیستی- آمریکائی بودن خود حقنه میکرد که حوادث سالهای اخیر وتخته نرد بازی کردن این گروه با هارترین و افراطی ترین جناح های امپریالیستی- صهیونیستی (از بعهده گرفتن نقش محلل درباصطلاح افشای مسائل اتمی ایران تا مشارکت در ترور دانشمندان هسته ای ما) باردیگر ثابت کرد که تلاش برای بدست گرفتن قدرت درمیان مردمی که اقبالی به این جریان نشان نمیدهند، چه فجایعی میتواند داشته باشد.
این دست وپا زدن های رجوی که مطلقا برای کسب قدرت درموقعیتی که توازن قوا بنفع جریان فکری او نیست، میتواند برای جامعه ی جوان ما عبرت انگیز باشد.
امروزه رهبری فرقه رجوی دست دردست ارتجاعی ترین محافل جهانی ودرکنار ظالمان وتروریست های واقعی جهان حرکت میکند که مثال های فوق و نیز برخورد دوستانه ی آنها با تجاوزگران به خاک، جان و ناموس سوریه ازنمونه های دیگر این خیانت وحشتناک بشمار میرود و پر واضح است که این تشبثات فرقه، سبب مسئله دار تر شدن هرچه بیشتر اعضایی که هنوز کورسویی از میهن دوستی و ظلم ستیزی درآنها باقی مانده است، خواهد بود وما با فروریختن کمپ لیبرتی و بدست آمدن آزادی مختصر، شاهد فروپاشی هرچه بیشتر در صفوف فرقه خواهیم بود.
2- چپ سوسیالیستی:
این جریان خود را مافوق همه ی جریانات چپ و سرور آنها میدانست و ادعا میکرد که تنها راه و روش اوست که با اجرای برنامه جامعه بی طبقه توحیدی اش، مردم ایران را به سعادت، برابری و آزادی خواهد رسانید که البته این شعارهای فریبنده سبب جذب نیروی قابل توجهی هم میشد.
اما درعمل چه شد؟
رجوی با طرح انقلاب ایدئولوژیک درونی و اجبار اعضا به جدا شدن ازهمسران خود و ممنوعیت تشکیل خانواده دربرابر اختیارت بی حدی که برای خود دراین زمینه وسایر جاها قائل شد و ضمن حفظ همسر آشکار وعلنی خود، همسران متعددی را هم صاحب شد، نشان داد که این جامعه ی بی طبقه او ازچه قماش ظالمانه ای بوده است. شما دردیکتاتوری ترین حکومت ها هم نمیبینید که افراد ازحق ابتدائی ومسلم خود درتشکیل خانواده محروم باشند.
ما تاکنون در جایی ندیده ایم که مدعی یک جامعه ی اتوپیایی (بی طبقه توحیدی)، استثمار فرد ازفرد، دخالت تمام عیار در زندگی روزمره و خصوصی افراد واستفاده ابزاری از زنان مفلوک هم برای کارهای غیر اخلاقی وهم برای سرکوب کردن مردان همرزم خود ونیز درراستای بهره برداری فمینیسم ریاکارانه آزاد باشد وچون تمامی این کارها درتشکیلات رجوی آزاد است بنابراین براحتی میتوان نتیجه گرفت که آموزش ها والقائات رجوی نه درخدمت یک جامعه عادلانه، بلکه درخدمت یک فرقه خطرناک تخریب ذهنی افراد واستفاده ازآنها برای منافع شخصی و شخصیت پرستی رهبر فرقه میباشد.
ج- ضعف رهبران فرقه:
ازآنجا که ادعای انسان کامل بودن حرف مسخره ایست وغیر قابل اثبات، ازاینکه این نوع رهبران براین تصور باطل اند که خود، محورعالم بوده و کامل ترین و با صلاحیت ترین فرد روی زمین هستند واین امر ناممکن را به زیردستان خود نیز بطورخستگی ناپذیری القا میکنند، یک ضعف فکری و شخصیتی بزرگی بشمار مِی آید واحتیاج به ضعف های فرعی دیگر نیست.
رهبران فرقه تمامی پیروزی ها را بحساب خود و شکست ها را بحساب افراد میگذارند.
رجوی عامل موفقیت نسبی درعملیات مهران راشخص خود و ناشی ازازدواج خود با مریم دانست اما شکست عملیات فروغ را در تن ندادن نیروها به فرامین و آرزوهای رهبری وعدم ذوب کامل آنها در مسعود و مریم دانست!
یا مثلا مریم همیشه درنشست های درونی میگفت: مسعود سفره ای بازکرده که شما قدر آنرا نمیدانید و یکی ازنعمات این سفره برای قدرشناسان این است که در روز رستاخیز سئوال و جوابی از این افراد نخواهد شد چرا که مرید رجوی هستند وبه بهشت خواهند رفت!
مسلم است که این سفره خصوصیاتی مانند انجام هرگونه عملیات انتحاری وتروریستی جنایکارانه، خودسوزی درراه رهبر، بریدن از خانواده ها و دست رد زدن برتمامی عواطف انسانی – باستثنای عواطفی که باید نثار رجوی شود – دارد.
– با تشکر مجدد از حضورتان دراین جلسه وبه امید ملاقات های آینده
– من نیز سپاسگزارم.