همانگونه که همه می دانستند مجموعه ای از تناقضات استراتژیک، از جمله برملا شدن جاسوسی ها، شکست و خلع سلاح، توخالی بودن شعار سرنگونی از روز اول، وجهه المصالحه شده در جنگ عراق با ایران، بن بست استراتژی و خلع سلاح توسط امریکا و… باعث شد رجوی به شکل اعلام نشده ای از صحنه سیاسی نظامی فرقه کنار برود و خود را از پاسخگویی کنار بکشد.
اکنون مدت 10 الی 12 سال است که فرقه رجوی و بال نیم بند سیاسی خارجه اش فاقد مسئول و رهبری است. این مثل آن می ماند که یک راننده اتوبوسی در سراشیبی خطرناک از پشت رل کنار بکشد و بگوید من دیگر رانندگی نمی کنم و همه سرنشینان را بلاتکلیف و در خطر اندازد ویا خلبان هواپیمایی که در حین پرواز یک دفعه هوس کند که از مسئولیت خود کنار بکشد و همه مسافرین را به خطر اندازد.
اما با این تفاوت که سازمان مجاهدین از زمان آتش بس در جنگ عراق با ایران به درشکه ای فرسوده و مستهلک تبدیل شده بود که سرعت و شتابش آنقدر ضعیف شده است که بود و نبود جلودار و راننده و رهبر برایش تغییرات کیفی به دنبال ندارد.
رجوی در حالی سکان این درشکه فرسوده را به همسر سوم و نامشروع خود واگذار کرد که بیم آن می رفت که به عنوان جنایتکار جنگی و به جرم جاسوسی و خیانت بزرگ علیه ملت و منافع ملی ایران توسط خلق قهرمان محاکمه شود.
اکنون این فرقه مخوف در تمامی ابعادش زیر سئوال است بصورتیکه در استراتژی فرقه همه ی نیروهای موجود به دو طیف تقسیم شده اند.
طیف اول آنهایی که بایستی حفظ شوند و خودی محسوب می شوند که از مهلکه خارج شده به خارجه گسیل شده اند و طیف دوم هم بخت برگشتگانی هستند که محکوم به نابودی و پیشمرگ و فدایی طیف اول شوند.
اکنون این درشکه فرسوده و مستهلک که در سرازیری و سراشیبی استراتژیک به سمت دره ی مرگی می رود که حزب توده در آن سقوط کرد قرار دارد و توسط سرتروریستی بنام احمد جربا متوقف و این بار وصلت جدید تروریستها قرار است در سوریه اتفاق افتد.
دقیقأ این بار همان اشتباه تاریخی که فرقه در دیدار فرانسه با طارق عزیز وزیر صدام انجام داد رخ خواهد داد.