مقالاتی به قلم جداشدگان فرقه رجوی در آلبانی به دستمان رسیده است که آنها را، البته با قدری تلخیص و ویراستاری، در سایت سحر به اطلاع عموم می رسانیم. در زیر مجموعه ای از نوشته های بهروز را مشاهده می نمائید:
نویسنده مقاله: بهروز (نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی)
در درون فرقه رجوی نباید هیچ گونه روابط خانوادگی وجود داشته باشد و نفرات به این لحاظ در محدودیت کامل به سر میبرند و با خانواده های خود در درون تشکیلات نمیتوانند ارتباط برقرار کنند و مستمرا از این بابت زیر فشار و تهدید مسئولین بالاتر فرقه هستند تا مبادا به چنین فکری بیفتند. همیشه تلاش میشد که افرادی که با هم نسبت فامیلی یا سابقه دوستی دارند در یک قسمت نباشند.
در یک نمونه سه نفر را می شناختم که با هم نسبت خانوادگی داشته و اتفاقا در یک قسمت بودند. روابط آنها به شدت محدود و کنترل شده بود به صورتی که هر موقع مسئولین میدیدند که اینها با هم صحبت میکنند به آنها تذکر میدادند که چرا با هم در حال صحبت هستند. در هر نشستی به آنها انتقاد میشد که چرا بر فرض پدر با پسر یا دو برادر با هم صحبت میکنند.
وقتی افراد یک خانواده که در قسمت های مختلف بودند در نشست ها یکدیگر را میدیدند لازم بود سراغ یکدیگر نروند و اگر در حال صحبت دیده میشدند با آنها برخورد میشد. سازمان در نشست های عمومی نفراتی از فرماندهان را به صورت پست و کشیک میگذاشت تا حواسشان باشد که چه کسی با چه کسی صحبت میکند و وقتی میدیدند که دو نفر که با هم فامیل هستند در حال صحبت می باشند به آنها تذکر میدادند و نمیگذاشتند باهم صحبت کنند و البته بعد از نشست هم این موضوع را به فرمانده بالاتر گزارش میدادند و به فرد مربوطه در نشست های عملیات جاری انتقاد میکردند و یا مسئول یکان او را صدا میکرد و با او برخورد می نمود که چرا در فلان روز در بیرون نشست عمومی با فلان کس صحبت میکرده و او را تهدید میکردند که دفعه آخرش باشد و برخوردهای زشت و زننده با او میکردند تا دیگر جرأت نکند این کار را تکرار کند.
در داخل فرقه در گذشته رسم بر این بود که افراد اجازه داشتند تا اقوام درجه یک خود را به صورت یک بار در سال هنگام نوروز آنهم برای یکی دو ساعت ملاقات کنند. این دیدارها اول باید توسط مسئولین بررسی و تأیید میشد که مشکلی نداشته باشد و بعد با کنترل و ضوابط خاص صورت میگرفت. مدت زمان به هیچ عنوان نمی بایست از حد تعیین شده بیشتر میشد. اگر فردی بر دیدار با فامیل یا آشنائی اصرار می ورزید اتفاقا از چنین دیداری محروم میگردید و چنین اجازه ای هرگز داده نمیشد.
یکی از نفرات در پادگان اشرف دختر عمه ای داشت که او هم در اشرف بود. این دو ۱۵ سال یکدیگر را ندیده بودند و به آنها اجازه نمیدادند که دیدار داشته باشند. از این موارد در اشرف خیلی زیاد بود و مسئولین هم همیشه برای این کارها بهانه و توجیهی داشتند تا خودشان را حق به جانب نشان بدهند و اشکال را روی خود افراد می بردند و یک بهانه ای پیدا میکردند تا ناسزایی هم به فرد بگویند.
فقط در همین دیدارهای محدود و سالی یک بار بود که میشد با اعضای خانواده که آنها هم در اشرف و عضو سازمان بودند، البته اگر ملاحظاتی در کار نبود، ملاقات کرد. در غیر این صورت هیچ امکانی وجود نداشت. به همین دلیل نفرات به این کار رو می آوردند که مخفیانه و از طریق نامه با اعضای فامیل خود ارتباط برقرار کنند یا اینکه در نشست ها که همه جمع بودند به طور مخفیانه و دور از چشم مسئولین که مستمرا نفرات را زیر نظر داشتند و در گوشه ای و یا پشت دیوار با خانواده خود صحبت کنند. به این شکل سازمان برای خانواده های درون اشرف هم زندان درست کرده بود در صورتی که حتی در بدترین زندانهای دنیا این امکان وجود دارد که هفته ای یک بار با خانواده ملاقات داشته باشند و صحبت کنند. فرقه رجوی اشرف و لیبرتی را به جایی بدتر از زندان تبدیل کرده تا بتواند تمام قوا و در تمام ساعات از نفرات پایین سوء استفاده کند و بیگاری بکشد و از نفرات در راستای اهداف شوم خود استفاده نماید.
در رابطه با ملاقات های خانوادگی در داخل اشرف و لیبرتی، هر کسی که برای ملاقات با خانواده اش میرفت بعدا او را وادار میکردند تا تمام صحبت هایی که با خانواده خود کرده است را بنویسد و گزارش نماید. در غیر این صورت نفر را مستمرا به اتاق فرمانده یکان صدا میکردند و او را تحت فشار می گذاشتند که باید هر صحبتی با خانواده اش کرده است را بنویسد و اگر این کار را نکند دیگر اجازه دیدار خانوادگی ندارد و با فحش و تهدید او را وادار میکردند که همه صحبتها را بنویسد و تازه بعد از نوشتن گزارش او را متهم میکردند که همه چیز را ننوشته است. اگر هم قبول نمیکرد و حاضر به نوشتن نمیشد بدرفتاریها و توهین ها شروع می گردید. به این شیوه کار میکردند تا افراد از خانواده های خود در داخل اشرف و لیبرتی متنفر شوند و مانع از متحد شدن اعضای خانواده گردند و بین آنها تفرقه بیندازند. حتی بعد از اینکه اعضای خانواده را مجبور میکردند که سر همدیگر گزارش کنند، گزارش هر نفر را به اطلاع دیگری میرساندند و میگفتند که مثلا فلان حرف را در خصوص سازمان زده و این گزارش را مادرش یا برادرش نوشته که به این وسیله بین اعضای خانواده تفرقه می انداختند.
گرفتن دست نوشته از افراد در فرقه رجوی
هر وقت تعداد نفرات فراری و جدا شده از سازمان زیاد میشد، رجوی نشست عمومی که بعضی اوقات روزها طول میکشید میگذاشت و بحث های فرقه ای و به قول خودش ایدئولوژیکی که تماما برای ذهن شوئی بود میکرد و همیشه خودش را با پیامبران قیاس می نمود و حتی خودش را بالاتر از پیامبران میدانست و مثال های راست و دروغ میزد تا همه کارهای خود را مشروع جلوه دهد تا با این کار بتواند اذهان را منحرف سازد و نفرات را فریب بدهد و با هر بهانه ای شده و با وعده و وعید نیروهایش را نگه دارد و جلوی فروپاشی فرقه خودش را به طور مقطعی بگیرد. به همین دلیل ساعتها نشست میگذاشت تا بتواند به وسیله بحثهای طولانی نفرات را مسخ کند.
در پایان بحث ها و نشست ها همیشه متنی را آماده میکرد که همه باید با دستخط خود آن را باز نویسی کرده و زیر آن را امضا نمایند یا اینکه نفرات خودشان باید متنی تنظیم میکردند ولی باید یکسری کلمات کلیدی در این متن حتما می آمد تا رجوی بتواند از آنها سوء استفاده کند و به این شیوه از نفرات دست نوشته میگرفت و این دست نوشته ها اجباری بود و همه باید مینوشتند و هر کسی هم که قبول نداشت و نمی نوشت، او را بلافاصله سرکوب میکردند و این سرکوب را همراه با تهمت و ناسزا در جمعی که همه نفرات باشند انجام میدادند تا به نفرات دیگر سرایت نکند و جلوی این مخالفت در نطفه گرفته شود.
اگر مشکل حل نمیشد و فرد مقاومت میکرد در قدم بعد او را بطور مستمر به اتاق فرمانده یکان که یک زن بود صدا کرده و مورد اهانت و تهمت قرار میدادند و تلاش میکردند تا مغز شویی خود را ادامه دهند. اگر بازهم کارساز نبود در نهایت در جمع بزرگتر فرد را سوژه کرده و موضوع ننوشتن و امضا نکردن را مطرح می نمودند و جمع را تحریک و تشویق میکردند تا به فردی که امضا نکرده اهانت کنند و او را به انواع موارد متهم نمایند و این نشست ها هر روز ادامه می یافت. در محیط کار هم نفر را بایکوت میکردند و اجازه صحبت با این فرد را به هیچ کس نمی دادند تا با این کار نفر زیر فشار برود و مجبور به امضا شود و در نهایت با حیله و فریب از نفر امضا میگرفتند.
جالب این است که در حین جمع آوری امضاها و برگه ها تاکید میکنند که امضا ها بیرونی نمیشود و فقط برای درون سازمان است ولی آن را در مراحل مختلف در ملاقات ها و یا در تلویزیون خود پخش میکنند تا به کشتن دادن نیروهای خود را طوری جلوه دهند که به خواست و انتخاب آزادانه خود افراد بوده و اینکه خودشان خواستند که کشته شوند در صورتی که این سرپوشی است برای اینکه در هر مرحله ای افراد خود را به کشتن بدهد تا خود را موجه نشان دهد و با پا گذاشتن روی خون نفرات بتواند خودش را بالا بکشد و به قدرت فرضی و خیالی برسد که البته همه میدانند که آرزوی به قدرت رسیدن را مسعود رجوی به گور خواهد برد.
در رابطه با افرادی که میخواهند از سازمان جدا شوند تا میتوانند از او دست نوشته می گیرند و به این افراد دیکته می کنند که چه چیزی بنویسند و از این نفرات سند و اقرارنامه میگیرند تا بتوانند بعد از فرار این نفرات از آنها علیه خودشان استفاده کنند. افرادی که مصر هستند تا جدا شوند را در قسمتی که به آن خروجی می گویند نگه می دارند که دقیقا مثل زندان انفرادی است و اجازه تردد و خروج ندارند و با هیچ کس هم نمی توانند صحبت کنند و فقط یک نفر را مشخص می کنند که در روز دو بار برای او غذا ببرد و او را در زندان انفرادی بدون هیچ امکاناتی به مدت طولانی نگه می دارند تا نفر مجبور شود دست نوشته ها را امضا کند و در دست نوشته ها تمجید و تشکر کند که در این سالیان خیلی زحمت کشیده اند و با وی خوش رفتاری کرده اند و تمام امکانات را در اختیار وی گذاشته اند و بعد ابراز پشیمانی و ندامت کنند.
به این شیوه است که از نفرات دست نوشته می گیرند و بعد برعلیه خود او استفاده می کنند و یکسری اتهامات دیگر هم به نفر می چسبانند و هر کسی که از سازمان جدا می شود او را به لحاظ اخلاقی خراب می کنند و یکسری اسناد جعلی درست کرده و به افراد می چسبانند تا نفر را خراب کنند در صورتی که این طور نیست و به دلیل اینکه رهبران فرقه خودشان افکار کثیف و منحرفی دارند و به لحاظ اخلاقی مشکل دارند همه را می خواهند در این دستگاه خراب کنند و به این شیوه ها پناه می برند ولی کور خوانده اند و این شیوه ها لو رفته و کهنه شده است و دیگر کسی به این اراجیف گوش نمی دهد و همه ایرانیان از این فرقه کشتار و فریب رجوی بدشان می آید و همیشه مورد نفرین و لعنت مردم ایران و ایرانیانی که در تمام دنیا زندگی می کنند هستند و هیچ پایگاه اجتماعی ندارند و فقط یک فسیل و جنازه از فرقه رجوی باقی مانده است.
به امید خدا و انشاء الله روزی برسد که بلای فرقه تروریستی رجوی از روی زمین پاک شود و از صحنه تاریخ حذف گردد و به زباله دان تاریخ فرستاده شود و جوانانی که در این فرقه به اسارت نگه داشته شده اند هر چه زود تر آزاد شوند و بتوانند یک زندگی سالم و خوب را در کنار خانواده داشته باشند. الهی آمین