یکی دیگر از برگ های سیاه در کارنامه سراسر خیانت و جنایت فرقه رجوی عملیات فروغ جاویدان یا بعبارت بهتر دروغ جاویدان است! بعد از پذیرش آتش بس از سوی ایران رجوی که حضور ارتش باصطلاح آزادیبخش را در عراق بی فایده و اضافی میدید تصمیم گرفت که بقول خودش بر سر تمامی سازمان و ارتش و تمامی نیروها وارد ریسکی شود که بعدها اعتراف کرد که حتی خود صدام حسین هم به او گفته بود که با تلفات و خسارات بسیار مجبور به عقب نشینی خواهی شد! اما او که تشنه به قدرت رسیدن بود و برای رسیدن به این هدف حاضر بود که دست به هر جنایتی بزند فرمان عملیات را صادر کرد. فرقه مجاهدین با کمک ارتش عراق تا دروازه های کرمانشاه پیشروی کردند و نهایتا در گردنه چارزبر متوقف شدند و با قبول تلفات وخسارات کمرشکن ناگزیر عقب نشینی کردند. این عملیات برای مجاهدین عواقب بسیاری بلحاظ تشکیلاتی داشت. بواقع بعداز این عملیات بود که شیرازه تشکیلاتی مجاهدین از هم پاشید. چراکه رجوی هرگز نتوانست به سوالات بی شمار اعضاء خود در خصوص علت این عملیاتی که از قبل نتیجه آن معلوم بودپاسخ بدهد! و برای اینکه بقول معروف توپ را بزمین اعضاء بیندازد وارد انقلاب پوشالی و سراسر دروغ بنام انقلاب ایدئولوژیک شد تا با این وسیله هم سر اعضا را گرم این انقلاب کند هم بآنها بگوید که علت نرفتن ما در عملیات فروغ جاویدان این بوده که شما از جنس رژیم بودید و نتوانستید آنطور که باید و شاید بجنگید و پشت تنگه ماندید!
در روزهایی که ایران آتش بس با عراق را قبول کرد رجوی بلافاصله درخواست دیدار با صدام را داد و در آن دیدار از وی خواست که کمی صبر کند تا آنها(مجاهدین) بتوانند آماده رفتن برای عملیات سرنگونی شوند! صدام هم با قبول این درخواست رجوی یکبار دیگر ضدیت و دشمنی خودرا با مردم ایران نشان داد! دراین حین و بطور همزمان تشکیلات خارج کشوری مجاهدین اقدام به بسیج نیروها و هواداران به عراق کردند و بآنها به دروغ گفتند که برادر مسعود نشست مهمی دارد و میخواهد همه هواداران در این نشست حظور داشته باشند و اسمی از عملیات برده نشد. ازاین رو هواداران و ایرانی های خارج کشور هم چون هزینه رفت و برگشت با سازمان بود قبول کردند و غالبا برای تفریح اقدام به سفربه عراق کردند و رفتن همانا و پوشیدن لباس ارتش مجاهدین و تلف شدنشان در آتش هوا و هوس رجوی همان!! آنها اکثرا بدون گذراندن آموزشهای نظامی و اکثرا بدون میل و رغبت خودشان وارد این عملیات شدند. بطور مشخص خود من که در یکی از کشورهای اروپایی مشغول تحصیل بودم و سن کمی هم داشتم بدون گذراندن ابتدایی ترین آموزشهای نطامی و بدون میل و رغبت خودم در یکی از گردانهای نظامی سازماندهی شدم و سوار بر خودروهای رزمی به میدان جنگ فرستاده شدم! علت تنفر بسیار از هواداران از سازمان هم از همان زمان شروع شد. چون رجوی با دروغی که به همه آنها گفت باعث کشته شدن بسیاری از آنها شد. بعد از تار و مار شدن نیروهای سازمان و عقب نشینی فضای یاس و نامیدی و شکست سراسر سازمان را فرا گرفته بود. بسیاری از نیروها بشدت مسئله دار شده بودند بطوریکه رجوی تا بیش از دوماه از اتمام عملیات نتوانست نشست جمعبندی بگذارد. از یک سال بعداز این عملیات هم داستان انقلاب کثیف درونی را راه اندازی کرد و انتقام شکستی که در عملیات خورده بود را از نیروهایش گرفت. چراکه او براین باور بود که اعضای سازمان خوب نجنگیدند و شکست خوردند!
بواقع این عملیات که باعث شد هزاران تن از جوانان این وطن از هر سو کشته شوند برگ سیاه دیگری در کارنامه سراسر خیانت و جنایت رجوی است که قطعا بایسیتی پاسخگوی آن باشد.
مراد