در تشکیلات فرقه ای افراد مجبور می شوند که کلیه پیوندهای احساسی وعاطفی خود را سرکوب کرده وعشق وعلاقه به رهبری واهداف فرقه را جایگزین آن نمایند در حقیقت فرد با شستشوی مغزی تبدیل به یک رباط بدون فکر وعقل وشعور می شود که باید تمام هستی وجانش را در راه اهداف سرکرده فرقه مایه بگذارد واین از خود بیخود شدگی را بعنوان یک ارزش تبلیع کرده ونام صداقت و فدایی برآن می گذارند یک عضو صادق و فدایی در حقیقت به ابزاری تبدیل می شود که باید طبق برنامه از پیش مشخص شده در چهار چوب تشکیلات زندگی کند فکر کردن وآگاهی خط قرمز تشکیلات است وبه همین منظور اعضای فرقه نباید به هیچ مسئله ای خارج از چهار چوب ومقررات تعیین شده فکر کنند ولی از آنجا که اینگونه کنترل ذهنی کار ساده ای نیست افرادی که خط قرمز را پشت سر گذاشته وبه موضوعی خارج از مناسبات فکر کنند باید افکار خود را تحت عنوان فاکت در عملیات جاری درحضور دیگران بخوانند به همین دلیل این افراد کم کم یاد می گیرند که در این دنیا کسی را غیر از رهبری نشناسند وعاری از هرگونه شور و عشق واحساس نسبت به خانواده ها خود می شوند چنین قواعد مستبدانه وسرکوبگرایانه البته در محیطی بسته وبدون هرگونه ارتباط واطلاع از جهان خارج کارآمدی دارد چون عضو تشکیلاتی از هر نوع شور و احساس وتفکر وتعقل منع شده وبه مرور دراین مناسبات جذب می شود چنین دنیای بسته واینگونه قواعد تا آنجا کار ساز است که فرد از خانواده خود دور باشد ولی از آنجا که شور واحساس عاطفی را برای همیشه نمی توان در افرادکشت و نابود کرد دیوار ذهنی این افراد پس از ملاقات هر چند اندک با پدر ومادر وفرزندان خود همانند برف در مقابل حرارت ذوب می گردد وحافظه دراز مدت اوبکار افتاده و فرد را به دوران های گذشته و یاد وخاطرات و زنده شدن عواملی برانگیزاننده ای چون شور وعاطفه واحساس می کشاند فرد تشکیلاتی دراین مرحله دچار تضاد می شود ازیک سو تشکیلات ورهبری وتعهد وقول وقرارهایش و از سویی دیگر مادر و پدر وخانواده وخاطرات کودکی ونوجوانی اش وبه همین دلیل است که رهبر عقیدتی فراری فرقه در اوج درماندگی و بیچارگی از تمام قدرت خود در طول چهار سال که خانواده ها در جلوی درب اسارتگاه اشرف تحصن کرده بودند مقاومت کرد و حاضرنشد حتی برای لحظه ای به خانواده ها و اسیران دربند خودش اجازه ملاقات بدهد. مسعود و مریم رجوی دراقدامی ننگین اعضای اسیر فرقه را با زور وادار می کنند تا درمقابل پدران ومادران شان که با دلی شکسته وچشمانی اشکبار بعداز سالیان به امید دیدار جگرگوشه هایشان به اسارتگاه اشرف مراجعه کردند را مورد بدترین دشنام ها وهتاکی ها قرار داده ونمک بر زخم کهنه این قربانیان جنایت رجوی بپاشند.مریم رجوی در نشستهای عمومی می گفت عاطفه یک چیز کثیف بورژوایی است که باید آنرا قطع کرد وشما فقط باید نسبت به مسعود رجوی عاطفه داشته باشید. مسعود رجوی در نشستهای عمومی می گفت خانواده کانون فساد است یا می گفت همسران باید همدیگر را سه طلاقه کنند وآخرین حرفش درمورد خانواده ها توهین واهانتی بود که گفت خانواده هایی که پشت درب اشرف تحصن کرده اند به مانند سگهای زنجیری هستند که بیشتر این حرف مسعود رجوی به خودش وهمسرش مریم رجوی میخورد تا خانواده های که پشت درب اشرف تحصن کرده اند برای اسیران داخل اسارتگاه پیام آزادی داشتند وسران تشکیلات نیز از این جریان وحشت داشته ومی دانستند به محض آزادی،اسرای دربند موضوع بهره کشی جنسی شدید مسعود رجوی با زنان اعضای فرقه خود را افشا خواهند کرد.
چند سوال
1-این چه جامعه بی طبقه توحیدی است که با از هم پاشیدن خانواده ها وآواره کردن فرزندان شان بیشترین فاصله را بین افراد ایجاد می نماید؟
2-چگونه مسعود رجوی می تواند دم از عاطفه وانسانیت بزند در حالیکه چهارسال است به خانواده ها اجازه ملاقات با فرزندانشان را نداده؟
3-چگونه مسعود رجوی مدعی آزادی انسانهاست درحالیکه زنان ومردان فرقه خود را با زور از هم جدا کرده تاطلاق بگیرند وزنهارا در فرقه خود عقیم نموده ویا به زنان مطلقه اعضای فرقه خود تجاوز وسواستفاده جنسی میکرده است؟
4-چگونه مسعود رجوی مدعی کرامت انسانی است تمامی افراد روشن فکر ومتخصص درایران را نفهم وبی شعور قلمداد کرده و در نشستهای عمومی به تمام اقشار تحصیل کرده ایرانی توهین می نماید؟
می دانم پاسخی برای این سئوالات وجود ندارد زیرا مسعود رجوی از نزدیک شدن خانواده ها به نفرات اسیر در اسارتگاه های خود به هرشکلی حتی به صورت تلفنی و یا نامه نگاری وحشت دارد تا حدی که این اواخرنیز گفته که ضربه و خیانت اصلی را به تحصن چهارساله صدها تن ا ز خانواده های اسیران در جلوی اسارتگاه اشرف نموده اند مسعود رجوی پلید که از ابتدای فعالیت سیاسی خودش مستمرا ً درمخفیگاه زندگی نموده است ؛ درک درستی از واقعیت جامعه انسانی نداشته و ندارد وبه همین دلیل دچار توهمات ایدئولوژیک شده وخود را جانشین امام زمان می داند ودیگران را دجال تصور می کند در حالیکه همه صفات یک دجال و ریاکار در شخص مسعود رجوی جمع شده و در طی این سالها برای همه مردم ایران وهمه کسانی که با او سروکار داشتند مشخص شده است که دجال واقعی شخص مسعود رجوی است وتلاش دارد با فریب ودروغ اهداف خودش را پیش برده و نسلها را به قربانگاه اشرف ولیبرتی ببرد.
محمد اکبرزاده