مخاطب اصلی “گزارش تا این تاریخ” چه کسی است؟
مقاله ای با عنوان “گزارش تا این تاریخ” نوشته پرویز خزائی در ۱۶ صفحه به تاریخ ۲۰ اسفند ۹۳ در سایت آفتابکاران خطاب به “هم میهنان!” ارائه گردیده بود که من آنرا با دقت کامل مطالعه نموده و سپس یادداشت برداری کردم.
توصیه من به دوستان اینست که این مقاله را با حوصله و بطور کامل مطالعه نمایند و تقاضا دارم مشخص کنند که مخاطب اصلی این گزارش چه کسی می تواند باشد؛ اما برای کسانی که احتمالا مجال خواندن تمامی این مقاله مفصل را ندارند ابتدا خلاصه ای از این گزارش را در زیر می آورم:
در این گزارش آقای خزائی عنوان می کند که “جمعبندی اجمالی و فشرده از شرایطی که مستقیما به کشورمان ایران و ما مربوط میشود” را ارائه می نماید.
در گزارش ابتدا به سه دینامیز در صحنه داخلی و بین المللی پرداخته میشود:
۱٫ نظام حاکم بر ایران
۲٫ دنیای خارج از ایران
۳٫ مردم ایران
در مورد دینامیزم اول به ایجاد رعب و وحشت و افزایش اعدام و سرکوب، تنظیم سومین ویترین بعد از رفسنجانی و خاتمی یعنی روحانی، و دخالت در عراق و سوریه و یمن اشاره میگردد.
در خصوص دینامیزم دوم از نبود یک جبهه جدی منطقه ای و بین المللی در مقابل جمهوری اسلامی شکوه و شکایت میشود.
و اما در خصوص دنیامیزم سوم، شورای ملی مقاومت تنها چادر پابرجا مانده در صحنه مبارزه تلقی شده و تنها محور تأثیر گذار بر دو دینامیزم اول و دوم معرفی میگردد.
سپس بعد از اشاره به موضوع “جنگ جدید رژیم و ما” و مطرح کردن جنگ روانی علیه مقاومت توسط مخالفین و منتقدین و جداشدگان، که گویا همگی در همسوئی و همدستی با رژیم حاکم بر ایران فعال هستند، به دعوای اصلی پرداخته و پرسیده میشود که “دعوای اصلی با مقاومت چیست؟”.
دعوای اصلی به زعم پرویز خزائی اینست که عده ای در همنوائی با رژیم می خواهند که مقاومت نباشد و شکست بخورد و از صحنه کنار برود و وی اینطور ابراز میدارد که عملا هر کس مخالفتی با شورا داشته باشد و خصوصا اگر مسئول شورا را مورد انتقاد و سؤال قرار دهد وابسته به رژیم است و آب به آسیاب دشمن می ریزد.
آنگاه به گزارش دستاوردهای مقاومت طی سالیان مبارزه اش پرداخته و این یپروزی ها را در “سه قلم مهم و تعیین کننده از دستاوردهای رفتن به جوار خاک میهن و تشکیل ارتش آزادی بخش ملی” دسته بندی و معرفی می نماید:
۱٫ ممانعت از اشغال عراق توسط ایران و جلوگیری از برقراری نظام ولایت فقیه در این کشور
۲٫ شرکت در عملیات مروارید و ممانعت از اشغال عراق توسط ایران برای بار دوم
۳٫ کشف و افشای سایت های اتمی ایران
و بعد اشاره میشود که “اینان بزرگترین دست آورد تعیین کننده در آن دوره در منطقه و جهان بودند”.
بعد سؤالات منتقدین و مخالفین به صورت زیر دسته بندی میشود:
۱٫ مسعود رجوی کجاست؟ که البته پرسیدن آن به زعم ایشان گناهی نابخشودنی است.
۲٫ چرا مقاومت از خارجی ها برای سخنرانی دعوت میکند؟ که مطرح می نماید همه نیروی های مقاومت در جهان چنین میکرده اند.
۳٫ روابط مالی درونی مقاومت چگونه است؟ که در شش محور توضیح داده میشود.
بعد به موضوع “دو پارکابی”، که با توضیحات ایشان کاملا مشخص است که منظور آقایان کریم قصیم و محمدرضا روحانی است که اخیرا از شورای ملی مقاومت استعفا داده و البته آماج تهمت ها و توهین ها قرار گرفتند، پرداخته میشود. ظاهرا مهمترین گناه این افراد اینست که از مسعود رجوی در قبال سؤالات و انتقادات خود پاسخ خواسته اند که البته نمی دانسته اند که پاسخگو دانستن مسئول شورا گناهی بزرگی است و رهبر خود انتصابی و مادام العمر و تام الاختیار، بنا بر اظهار صریح مهدی ابریشم چی، تنها به خدا پاسخگو است.
البته در پایان آقای خزائی به “هم وطنان گرامی” گوشزد میکنند که در گزارش خود از کسی نام نبرده اند و هر کس این مطالب را به خودش بگیرد قطعا ریگی به کفش دارد.
اولین ابهامی که بعد از مطالعه این گزارش برای خودم بوجود آمد این بود که “مخاطب اصلی این گزارش چه کسی است؟”. اگر مخاطب آنطور که ادعا میشود مردم ایران هستند که شهادت میدهم طی نزدیک به ۱۲ سالی که در ایران بسر می برم و به مطالعه و تحقیق مشغول هستم، موضوعات مطرح شده در این گزارش تحت هیچ شرایطی دغدغه خاطر ایرانیان نیست و مردم ایران روزمره با انبوهی مسائل و مشکلات عدیده روبرو هستند که آقای خزائی کوچکترین اشاره ای هم به آنها نکرده است. من به ضرس قاطع عرض میکنم که مطالب این گزارش، خصوصا دستاوردهای ذکر شده در آن، توجه احدی را در داخل ایران جلب نمی نماید.
برای روشن شدن مخاطب این گزارش ابتدا باید مواردی را از گذشته مرور نمایم.
مردم ایران سالهای سال است که دیگر مخاطب مسعود رجوی و شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق نیستند. رجوی برای کسب قدرت در داخل ایران، بعد از ناکامی هائی که در ابتدای امر کسب نمود، و حباب آمال و آرزوهایش برای رسیدن فوری به قدرت ترکید، به سراغ دشمن متجاوز به خاک میهن برای همکاری رفت. آقای خزائی حتما آشنائی دارد که در هر استانداردی در سراسر جهان همکاری با دشمن خارجی در حین جنگ، فارغ از ماهیت دولت و رژیم حاکم، بالاترین خیانت ملی محسوب شده و حتی در کشورهائی که مجازات اعدام ندارند در این یک مورد استثناء قائل شده اند. در کشور نروژ که آقای خزائی سالیان سال است در آن سکونت دارند، سالها بعد از پایان جنگ جهانی دوم، کسانی که با دشمن متجاوز به خاک کشورشان، یعنی آلمان نازی، همکاری حتی جزئی داشتند را دستگیر و محاکمه می نمودند. در خلال جنگ جهانی دوم در انگلستان مجازات دزدی، که اقدامی علیه امنیت ملی در شرایط جنگ خارجی تلقی میشد، اعدام بود.
رجوی تصور میکرد که با دست زدن به این خیانت ملی آشکار و وارد شدن در جنگ ایران و عراق، البته به سود دشمن متجاوز و علیه مرزبانان و مدافعان خاک میهن و استفاده از صدام حسین که به صراحت دشمنی خود با ایران و ایرانی را اعلام می نمود، میتواند در ایران به قدرت برسد. ناگفته نماند که این اقدام فرقه رجوی را در انظار مردم ایران، و حتی اپوزسیون داخل و خارج از کشور، بیش از پیش منفور نمود.
بعد از سقوط صدام حسین شرایط سازمان مجاهدین خلق در عراق به گونه ای دراماتیک تغییر کرد. رجوی که تنها حامی دولتی خود را از دست داده بود به دنبال جایگزینی برای وی، البته اینبار در غرب، میگشت و تلاش می نمود تا نظر مساعد جنگ طلبان آمریکائی را جلب نماید. تنها گزینه روی میز برای اهداف رجوی البته اسرائیل بود.
سخنرانی ضد ایرانی اخیر بنیامین نتانیاهو در کنگره آمریکا احساسات بین المللی بسیاری را برانگیخت و حتی اردشیر زاهدی که علنا دوست و مدافع دیرین اسرائیل است را هم به واکنش واداشت؛ اما شورای ملی مقاومت دم بر نیاورد که هیچ، معرکه گردان وی هم شد. سازمان در شدیدترین حملات مستمر به حزب الله لبنان که نیمی از پارلمان این کشور را در انتخاباتی آزاد تشکیل داده است لحظه ای درنگ نمیکند اما از روی جنایات اخیر اسرائیل در غزه که جهان آنرا محکوم کرد به راحتی عبور می نماید. حمایت فرقه رجوی از داعش هم داستان دیگری دارد.
آنچه آقای خزائی به عنوان دستاورد ارتش آزادیبخش ملی در عراق مطرح نمود مرا به تعجب واداشت. من تا امروز تصور میکردم که علت حضور نیروهای سازمان مجاهدین خلق در “جوار خاک میهن” آزاد سازی ایران بوده است؛ اما الان در می یابم که اهداف متفاوتی در جهت منافع غرب و اسرائیل مد نظر بوده و سازمان مأموریت داشته تا از سقوط صدام حسین جلوگیری نماید که البته در بار دوم این اقدام با سرکوب قیام مردم عراق همراه بوده است.
در خصوص افشای برنامه هسته ای ایران که آقای خزائی جزو افتخارات شورا و سازمان مطرح نمود در چندین منبع معتبر بین المللی آمده است که این اطلاعات از جانب اسرائیل به سلطنت طلبان داده شد چرا که قرار بود بحرانسازی هسته ای علیه ایران توسط یک نیروی ایرانی کلید بخورد. اما سلطنت طلبان و رضا پهلوی از قبول چنین نقش خائنانه ای امتناع ورزیدند و گزینه دوم یعنی مجاهدین خلق مطرح گردید و متعاقبا کنفرانس مطبوعاتی علیرضا جعفرزاده در واشنگتن برگزار شد و آمریکائی ها هم طبق برنامه به این به اصطلاح افشاگری استناد نمودند و تأکید کردند که این امر توسط یک گروه ایرانی صورت گرفته است که البته در حال حاضر استناد آمریکائی ها جزو افتخارات شورا محسوب میگردد.
برخی منابع معتبر در خصوص مقدمه بحرانسازی هسته ای علیه ایران که شرح آن در بالا ذکر گردید عبارتند از:
۱٫ مجله نیویورکر نوشته کونی بروک با عنوان “تبعیدیان” در ۶ مارس ۲۰۰۶
۲٫ کتاب هدف ایران در سال ۲۰۰۶ نوشته اسکات ریتر بازرس تسلیحاتی ملل متحد
۳٫ کتاب “بحران ساختگی” نوشته گرت پورتر در سال ۲۰۱۳
۴٫ مقاله سیمور هرش در نیویورکر با عنوان “مردان ما در ایران”.
من از آقای خزائی سؤال میکنم که براستی مخاطب اصلی این گزارش کیست؟ اصراری هم ندارم که حتما مسئول شورا پاسخ بدهد و آدرس محل سکونت وی هم اصلا برایم کارآئی ندارد و همینقدر میدانم که او مدت هاست از صحنه سیاسی و اجتماعی ایران غایب است. اینکه چه کسی برای سخنرانی در جلسات مریم رجوی شرکت میکند یا اینکه چه بده و بستان های مالی در روابط درونی شورا و سازمان در جریان است هم از کمترین اهمیتی برایم برخوردار نمی باشد.
من شخصا یک نگرانی بیشتر ندارم و آن وضعیت کنونی مقدم ترین قربانیان فرقه ای یعنی اعضای گرفتار در سازمان مجاهدین خلق و خانواده های آنان است. ممانعت مسعود رجوی از دیدار خانواده های اعضای گرفتار در فرقه با عزیزانشان که صرفا یک مقوله حقوق بشری است در حال حاضر دغدغه و نگرانی اصلی من و بسیاری از نجات یافتگان را تشکیل میدهد که در این رابطه فعالیت و تلاش میکنم تا این افراد به پایه ای ترین حقوق خود برسند.
بهرحال از آقای خزائی درخواست میکنم تا به این نگرانی من پاسخ دهند که چرا رجوی از دیدار خانواده های دردمند و رنج کشیده، مادران و پدران سالخورده و فرزندان و بستگان اعضای سازمان مجاهدین خلق با عزیزانشان این همه هراس دارد. همچنین از ایشان میخواهم تا به عنوان یک اقدام بشر دوستانه امکان وصل ارتباط اعضای سازمان با خانواده هایشان را فراهم نمایند. در ضمن تقاضا میکنم بحث های امنیتی به میان کشیده نشود زیرا که همچون دلایل مخفی بودن مسعود رجوی به هیچ عنوان خریدار ندارد.
در هر صورت مخاطب این گزارش به عقیده من ابتدا طرف های غربی و خصوصا اسرائیل است که عنوان می شود شورا و سازمان می توانند در منطقه به سود آنان بکار گرفته شوند و به این ترتیب مسعود رجوی چشم امید به آنها دارد. مخاطب بعدی هم نیروهای روحیه باخته و مسئله دار، خصوصا بعد از افشاگری های کسانی همچون قصیم و روحانی و یغمائی و مصداقی، است که حتی شامل مسئولین فرقه هم میشود و اینان هیچ چشم امیدی به مسعود رجوی ندارند.