واقعیت ماجرا:
قبل از هر چیزی برای روشن شدن حقایق ما باید به چند سوال اساسی جواب بدهیم.
چرا که نسل جدید ازغائله سی خرداد سال 60چیزی نمی داند و شاید برای آنها سوالاتی پیش بیاید به همین خاطر سوالم را این طور مطرح میکنم که چه چیزی باعث شد سران سازمان در سی خرداد 1360دست به سلاح ببرند؟
انقلاب نو پای ایران درآن زمان به خیلی از گروه ها میدان داد تا هر روزدر خیابانها تظاهرات وغیره برپا کنند وآن زمان ایران از یک طرف درغرب کشور درگیر جنگ نابرابری بود واز طرف دیگر آمریکا دنبال رسیدن به اهداف خود درایران یعنی مصادره انقلاب بود برای اینکه این اهداف را به دست آورد از طریق گروه های داخل کشور به حکومت فشار می آورد و درهمین راستا بود که فرقه رجوی(سازمان مجاهدین) چراغ سبز به آمریکا نشان داد واز طرفی هم سران تازه به دوران رسیده این گروه تلاش داشتند بین رهبری ورئیس دولت شکاف ایجاد کنند وهمین کار را هم انجام دادند.
اما چرا سازمان به سمت آمریکا ویا عراق رفت؟
گاه خواسته انسان آن قدر عیان است که باعث می شودبه خاطر رسیدن به خواسته اش به دیگران ضربه بزند، به همین خاطر آمریکا وعراق که کرسی خواهی رجوی را دیدند، به او رو آوردند و وقتی این میدان جنگ وچراغ سبز باز شد، رجوی دید که می تواند درایران به خواسته خود برسد وتنها یک چیز کم داشت وآن هم اشتهار بین المللی. به همین خاطر زیر پای بنی صدر را باین بهانه خالی کردند که ما می توانیم انقلاب دیگر به پا کنیم واز این طریق بنی صدر ورجوی یکی شدند.
خیانت های این فرقه:
بهتر است مروری داشته باشیم به خیانت های فرقه تروریستی مجاهدین دراین سالها علیه ملت کشور خودمان بعداز پیروزی انقلاب، آن هم زمانی که درخت انقلاب نو نهال بود.
درشرایط جنگ تمام عیار عراق، کمک های نظامی ومالی 30کشور جهان آنقدر بود که درآن زمان روزنامه فرانسوی نوشت صدام در مرز خود با ایران طوری آرایش نظامی بسته که منطقه مثل یک نمایشگاه شده است این حامیان صدام خیلی ساده می خواستند استقلال به دست آمده را از ایرانی ها بگیرند ومانند قبل از انقلاب به خود وابسته کنند ودرهمین راستا فرقه رجوی(سازمان مجاهدین)به آنها کمک می کردند.
چطوری؟ با دوچیز یکی اطلاعات دادن به صدام بود که ایران چه نوع آرایشی در منطقه دارد ودرکجا نیرو تمرکز دارد وکجا نیروکم دارد ویا درداخل کشور درکدام نقطه دارند برای جبهه ها وسایل تولید می کنند.
فرقه رجوی با نفوذ خود آن در سالهای 60 الی 62، از طریق هواداران خود این کار را می کردند اما امروز این فرقه درداخل کشور سمپات ندارد واگر هست آن هم سمپات این گروه نیست بلکه به خاطر پول از طریق فضای مجازی یک کارهایی را می کنند وپول آن را دریافت می کند.
آنها محل را شناسایی می کردند واطلاعات آن رابه صدام می دادند وچند روز بعد همان محل بمباران می شد. رهبران فرقه رجوی(سازمان مجاهدین) برای کمک کردن به صدام درآن زمان ازدولت وقت درخواست می کردند که ما می خواهیم بصورت گروهی دریک منطقه با صدام بجنگیم ویادم هست که درجنوب هم بودند وخیلی از سلاحهایی که درترورهای داخل استفاده می شد همان سلاح ها بودند که از جهبه آورده بودند " به گفته خود رجوی درنشست های درونی ما از دولت آن وقت یک درخواست کردیم که ما می خواهیم دریک منطقه دست خودمان باشد با دولت عراق بجنگیم وبرای این هم هدف داشتیم اما ملاها دست ما را خوانند وگفتند که شما هم با برادران سپاهی یا با برادران ارتشی همکاری کنید واین باعث شد ما به آن که می خواستیم دست پیدا نکنیم".
رهبران سازمان میخواستند با کمک صدام درداخل انقلابی دیگر بکنند و با این هدف بود که به صدام کمک کردند و هر روز در کشور یک تظاهرات یا انفجار ویا ترور شروع شد، واین کمک دیگر رجوی به صدام بود که حکومت نتواند تمام عیار فکرش به جهبه ها باشد وبعداً رجوی دید که شرایط اینطورکه هست نخواهد بود وهمه چیز لو خواهد رفت، آقای بنی صدر راهم با خود همراه کرد وایشان هم در آن زمان فریب او را خورد وتصور کرد درعرض یک سال حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون خواهند کرد! اما چه بنی صدر خود بعداز سه سال فهمید که چه اشتباهی کرده است! اما درآن زمان یک ضربه ای بود به ایران که باید در دوجهبه جنگ می کرد یکی درغرب کشور ودیگری داخل کشور وبالاتر از آن می باید مجدداً انتخابات برگزار می شد که این هم یک تامین امنیت وغیره را طلب می کرد رجوی تلاش می کرد با این کارها به صدام کمک کند تا ایشان درجنگ پیروز میدان شود.
رجوی با تشکیل شورای ملی مقاومت که خیلی از نیروهای مستقل آن زمان را که روی آنها کار کرده بود با خود همراه کرد تا سخن خود را که ما می توانیم دریک سال آینده حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون ویک دولت لاییک تشکیل بدهیم برکرسی بنشاند.
رجوی از بنی صدر سو استفاده کرد تا خودش را درجامعه بین الملی برسمیت بشناساند ولی آن را به چه قیمت وآن قیمت از جیب کی؟ اینها سوالی بود که آن موقع برای همان نفرات تشکیل دهنده شورا باید می پرسیدند واغلب آنها که پرسیدند وجوابی دریافت نکردند، ازشورا جدا شدند.
بیشترین استعفا زمانی بود که رجوی آشکارا با دولت عراق صلح امضاء کرد ودرپی آن قرارشد نیروهای سازمان مجاهدین ورهبری آن درعراق یک مقر داشته باشند واین کار باعث شد خیلی از نفرات شورای ملی مقاومت جدا شوند ودیگر رجوی را همراهی نکنند چرا؟ چون درآن زمان روشن شد که رجوی از طرف صدام حمایت می شد وتمام ترورها وانفجارها درایران برای کمک به صدام بوده است نه تغییر حکومت و آقای بنی صدر که رئیس جمهوری دولت درتبعید بود ورجوی نخستین وزیر ایشان بعداز چند ملاقات از هم جدا شدند ودخترش که آن زمان همسر مسعود رجوی بود به خاطر اینکه رجوی به عراق می رود طلاق گرفت ودیگر به زندگی مشترک خود با این فرد تشنه قدرت ادامه نداد ورجوی ناچارشد همان شورا را با اندک نفرات باقی مانده حفظ کند وبه اعضای باقی مانده حقوق بدهد.
آخرین آنها کریم قصیم وآقای روحانی بود اما آقای هزارخانی هنوز حضور کم رونقی دارد که او هم زیاد نمی ماند چون ایشان را خیلی وقت پیش رجوی عملا کنار گذاشته است.
… لیست ارائه شده ترور شدگان از طرف کانون هابیلیان 16000 نفر است که باید به این رقم آمار شهدایی را که درجبهه ها توسط این گروه شهید شدند افزود!
می توانم بگویم که رجوی دو نسل را کشت یکی را درداخل ودیگری را درکمپ های خود، اگر چه می گفت نیروی من هستید اما از آنها سپری درست کرد تا خود را حفظ کند وآن نفرات چون فریب خورده بودند راه بازگشت رابرابرمرگ می دانستند.
رجوی این زندگی محقر را هم از آنها سلب نموده وبه انسان بی مصرف تبدیل کرد که خیلی ازآنها امروز هم به انسان بودن خود باور ندارند چون روح آنها مرده است!
رجوی درسی خرداد 60 شورای ملی را بابنی صدرتشکیل داد اما درسی خرداد80 ازدست داد وامروز هم فقط نامی از آن شورا مانده است و افرادی هم که مانده اند از همان نیروهایی هستند که گاه خودشان هم یادشان می رود که جزء شورا هستند ویا بعضی ها مثل فرمانده فتح اله همیشه درماموریت هستند وامضاء نکردند واین داستان شورای ملی مقاومت مسعود رجوی که امروز فقط اسم آن را یدک می کشند وبا آن اسم اخاذی می کنند.
آن خیانت ها شورا را به این روز انداخت ودولت درتبعیدش هم کشک ازآب درآمد.
اعضای شورا درهمان سیمای آزادی حداقل حق صحبت دادشتند ویا می توانستند به انتخاب خودشان درمصاحبه ها شرکت کنند ویا مطالبی درسایت ها می نوشتند اما مسئله به این راحتی هم نبود.
یادم هست که نفرات شورا برای شرکت در جلسه به عراق می آمدند که نمی گذاشتند با آنها صحبت کنیم وبه خصوص برای رابطه با آقای هزارخانی می گفتند ایشان با خواهر مریم ضد است واو را با دید همسر مسعود درشورا قبول دارد وبه همین خاطر بهتر است با آن رابطه نزنید ویا اطراف نفرات شورایی قدیمی را احاطه می کردند که کسی با آنها رابطه نداشته باشد وامروز درسی خرداد 94 فقط دونفر درشورا از اعضای فرقه نیستند!
مسله بعدی این است که مسعود با فریب و کلک ازایران نفرات را فراری داد با این بهانه که رژیم درجستجوی شما است وآنها هم باور کردند وشبانه خود را به کردستان رساندند وخودرا گرفتار قدرت طلبی مسعود نمودند وچون دست شان آغشته به خون شد، دیگر به خاطر ترس از آینده خودرا گرفتار سازمان کردندوخیلی ازآنها که امروز هستند ورجوی را همراهی می کنند همان ها هستند وایشان هم فقط به آنها اندک اعتماد دارد وبقیه سیاهی لشکری بیش نیستند.
این نفرات درسال 72 به خاطراینکه انقلاب مریم را جدی نمی گرفتند مارک نفوذی خوردند و رهبران توانستند اینها را درآن تشکیلات درشکل دیگر وآنها هم درحالت پاسیو(واو) نگه دارد.
به قول یکی از بچه ها ما زندگی باعزت را تبدیل به ذلت برای زنده ماندن کردیم.
بلی رجوی درآن روزها از بازوی نظامی سازمان می گفت که تیم های آن درایران هر روز ده عملیات دارد وآن عملیات ها همان ترور های کور بودند که درشهرهای ایران به راه انداخته بود وخیلی از آن نفرات ترور شده اساساً رژیمی هم نبود ولی برای آمار نیاز داشت که ترورهایی این چنین هم داشته باشد درآن روزها رجوی چند رشته عملیات انفجاری هم داشت مثل حزب جمهوری اسلامی،دفتر تخست وزیری،… اما این خیانت ها برای بازار گرمی و نشان دادن خود بود تا خود را درنزد صدام قدرتمند نشان دهد وبه همین خاطرعمر این سرفصل خیلی کم بود وبا هوشیاری ملت دیگر نتوانستند درداخل کشور عملیاتی داشته باشند وبه همین خاطر بود که رجوی خیلی زود دستش رو شد برای همشیه درخدمت صدام درعراق استخدام شد وجزء نیروهای استخبارات عراق درآمد وبرای پوشش این داستان درسال 1365 در روز سی خرداد ارتش آزادیبخش تشکیل داد تا فریب خورده های خود را با آن نام درکنار خود حفظ کند و چون رجوی درعالم سیاست، بال سیاسی خود را از دست می داد روبه عراق کرد تا با اعلام ارتش آزادی بخش بال نظامی را برجسته کند.
اما این بال نظامی دیگر شکست خورده بود وبه لحاظ ایدئولوژیک هم درهمان سالهای اول انقلاب شکست خورده بود وبرای ادامه راه، یک انقلاب تجدید فراش را باب کرد.
بلی رجوی که درایران زمانی بعضی ها را فریب داد وبرای ضربه زدن به جمهوری اسلامی وکمک به صدام سازمان داد، طولی نکشید که تبدیل به عنصر مزدور شد درخدمت صدام واین راه ادامه داشت تا اینکه آتش بس بین ایران وعراق پیش آمد ورجوی از صدام یک هفته مهلت خواست که به ایران حمله کنند ودیوانه وارهم همین کار را کرد و می دانید چرا؟
اگر رجوی عملیات فروغ جاویدان را انجام نمی داد ونفرات را درایران به کشتن نمی داد برای نیروهای خود حرف نداشت وباید که مشغولشان میکرد!
رجوی میگفت برای من خیلی سخت بود این عملیات اما اگر نمی رفتیم ما را "زاده جنگ " می نامیدند واین کار باعث شد من تصمیم عملیات را گرفتم وامروز هم نان آن عملیات را شما مجاهدین می خورید با آن عملیات بود که به اردوگاه ها راه پیدا کردیم ونیرو آوردیم.
این را رجوی خوب می دانست که بعداز جنگ کسی درعراق (اشرف) نمی ماند که عملیات فروغ جاویدان را انجام داد ونیروها را توانست بعداز آن درکمپ اشرف حفظ کند اما باچه دیدگاهی وبه چه شیوه ای؟
حفظ نیرو با تیروتپانچه واین چنین شد که بعداز آتش بس رجوی نفرات داخل کمپ را دور خود نگه داشت. اما از تشکیلات آهنین دیگر خبری نبود ونمی شد هم آن تشکیلات را با آن رویه حفظ کرد چون رهبران سازمان اگر می خواستند اصول تشکیلاتی را حفظ کنند می باید انتقاد اعضای خود را هم می پذیرفتند واین درداخل تشکیلات شدنی نبود واساسا بعداز تبدیل شدن به فرقه گری نیاز به تشکیلات نبود و باید اصول دیگری تعریف می کردند وبه همین خاطر اصول حفظ نفرات مرد با تیر وتپانچه بود وبرای زنها از روش دیگر که با نام آزادی زن استفاده شد واین زن های آزاد شده؟؟!! را به عقد خود درآورد واین پیمان خون ونفس باعث شد که خیلی از زنها خود را باخواسته رجوی عقیم کنند وهرکسی هم دراین وادی وارد نشد سربه نیست گردید.
واقعیت ها: سازمانی که می گفت من با رژیم ایران دارم مبارزه می کنم امروز بعداز 34 سال روشن شده است که مبارزه با رژیم فقط شعار بود ورجوی می خواست عطش قدرت طلبی خود را تسکین داده وارضا کند.
همین رجوی موقع خروج از کشور می گفت تا یک سال آیند رژیم سرنگون خواهد شد اما نشد ودر عوض در دوسال اول تمام اعضای شورا جدا شدند و معلوم شد که همه تحلیل های ایشان سرابی بیش نبوده است.
نا امنی عراق وحومه سبب شده که رجوی زنده بماند وگرنه او جربزه ی زندگی محقر وسخت مخفیانه را ندارد و برای قدرت نمایی است که آن نفرات را درکمپ لیبرتی زندانی کرده است.
اعضای بدبخت سازمان که درحال حاضر نه ملاقات به آنها می دهد ونه اجازه تماس با خانواده ها را دارند وحتی موقع ورود یک نفراز مامورینUN باید سریعاً به داخل آسایشگاه بروند واین مامورین آنها را نبینند!