درست ۳۴ سال قبل در چنین روزی، تحولی عظیم در ایران رخ داد که آغازی بود بر ده ها سال کشتار و جنگ و ترور…مسعود رجوی بعد از به هرج و مرج کشیدن خیابان های تهران و سایر شهرها، دست به اقدامی خطرناک و بدعتی نامیمون زد که آثار منفی آن تا به امروز ادامه دارد و سرانجام آن ناپیداست و هنوز هم بدنبال خون و خونریزی است.در همان روزها ۱۶ ساله بودم و چند هفته ای بود در خانه خواهرم در ونک سکونت داشتم. تازه از خانه خارج شده بود که فوراً برگشت و به ما گفت که حزب جمهوری اسلامی را منفجر کرده اند. من از جا پریدم و سوار اتوبوس خط ونک راه آهن شدم و به آن سمت حرکت کردم. در میانه راه دخترانی را می دیدم که سوار اتوبوس شده و بشدت گریه می کردند. نمی دانم از سر سادگی و بی ریایی آنان بود که به بهشتی و بقیه جان باختگان اعتقاد قلبی داشتند و یا از روی علاقه سیاسی آنان بود. به نوعی درد آنان را حس می کردم اما من به اصطلاح مجاهد بودم و آنها در نقطه مقابل من قرار داشتند. دردشان را حس می کردم چون اگر رجوی کشته شده بود من هم مثل آنها میگریستم. آن زمان در دلم حسی دیگر بود. یک حس شادی!. اتوبوس به محل حادثه نزدیک شده بود. فریاد هزاران نفر به هوا بلند بود که از ته دل ناله می کردند. پاهای قطع شده بر دوش شان بود. لحظاتی دلم گرفت. برایم خوشایند نبود. دیگر آن احساس شادی اولیه را نداشتم. تلاش میکردم شاد باشم اما نمی توانستم. چیزی در دلم اجازه نمی داد…
ماه ها پیش از آن تشکیلات به ما گفته بود که بزودی جنگی بزرگ خواهیم داشت و رجوی چند روز قبل بدون اینکه به ما گفته باشد و یا از کسی نظرخواهی کرده باشد مبارزه مسلحانه (تروریستی) را آغاز کرده بود. هزاران هزار دختر و پسر نوجوان و جوان را بدون اینکه در آن تصمیم نقشی داشته باشند آواره خیابان و روانه زندان و قتلگاه کرده بود…
هفت تیر نقطه عطف دیگری بود. حدود دو ماه بعد هم دفتر نخست وزیری منفجر شد. از آن پس همه شهرها و خیابان های ایران صحنه انفجار و حرکت های تروریستی بود. نه خانه ها امن بود و نه مساجد و خیابان. موسی خیابانی از آن به عنوان “انفجار خشم خلق” یاد کرد. بعدها مسعود رجوی در نشست های مختلف از آن با افتخار یاد می کرد… سی سال و اندی بعد از این حوادث تروریستی شاهد کشتارهایی مشابه در همه جای خاورمیانه هستیم. سردمدار اصلی آن عملیات های تروریستی (مسعود رجوی) امروز مدعی است که جمهوری اسلامی مسبب و عامل وضعیت و شرایط بحرانی خاورمیانه است!. به نظر می آید که مریم قجرعضدانلو که امروز چهره ای دمکراتیک به خود گرفته به یاد نمی آورد که اولین بمبگذاری ها و اولین عملیات های تروریستی و انتحاری توسط شوهرش بنیاد گذاشته شد و او بود که هر روز در جایی از این سرزمین بمبگذاری می کرد و به جوانان درس ساختن انواع بمب ها می داد تا خودروها را بمبگذاری کرده و یا هرکسی را که مورد شک واقع می شد مورد اصابت گلوله قرار دهند.
آیا ارتباطی بین سکوت مریم رجوی در قبال جنایت های داعش و آغاز چنین حرکت هایی در ایران یافت نمی شود؟ آیا تاکنون شده این زن یک عملیات تروریستی را محکوم کرده باشد؟ آیا شده که داعش را تروریست خطاب کنند؟ آیا شده که به کنیزی بردن هزاران زن ایزدی توسط داعش و حزب بعث توسط او محکوم شده باشد؟
محکوم کردن اینگونه جنایت های تروریستی چه در مرزهای شرقی کشورمان و چه در مرزهای غربی باشد یا در کشورهای یمن و سوریه و عراق، نیازمند یک تفکر دمکراتیک است. چیزی که در فرقه رجوی نمیتواند باشد. لذا اگر می بینیم که در این سالها هر حرکت تروریستی مورد حمایت مستقیم و آشکار مریم رجوی قرار گرفته عبث نیست. این جانیان مردم فریب همیشه از “جیش العدل، جیش النصر، داعش، حزب بعث، گروه های ترویستی وابسته به عربستان در خوزستان و کردستان، جبهه النصره، ارتش آزاد و…” حمایت کرده و آنان را جوانان انقلابی و نیروهای مردمی یا عشایر انقلابی خوانده اند.
جامعه جهانی و بخصوص دولت فرانسه امروز باید از این فرقه تروریستی بپرسد که چه اختلاف ماهوی با داعش و القاعده دارند؟ مریم و مسعود رجوی در ۱۱ سپتامبر از کشته شدگان القاعده به نام شهید یاد می کردند. اینها تصادفی نیست. از یک ماهیت سرچشمه می گیرد. همراهی دولت فرانسه با آل سعود و فرقه رجوی نیز نمی تواند اندیشه ما را به خود مشغول نکند که اینها همگی از یک قماش هستند. ولی مردم کشورهای مختلف جهان نباید در این رابطه دولت های خود را مورد سوآل قرار ندهند چرا که نتیجه آن همین اقدامات تروریستی در فرانسه و تونس و کویت و… خواهد بود و خاک آن به چشم همه ملت ها پاشیده خواهد شد.
حامد صرافپور