امتحان انشائی که برای لیبرتی نشینان گذاشته اند، برخلاف امتحان های متداول که درزمان و مکان معینی آغاز وبپایان میرسد، تبدیل به امتحانی هرروزه- شبیه عملیات جاری فرقه ی رجوی- شده وما تقریبا هرروز متن این انشاء ها را که درآنها بشدت تقلب ورونویسی شده، در رسانه های مجازی این باند میخوانیم!
حالا نوبت به ” پرویز حیدرزاده ” ازاهالی لیبرتی رسیده که انشاء خود را ارائه دهد که باتوجه به متون قبلی منتشر شده دراین مورد، ازعهده ی این امتحان خوب بر نیآمده!
رونویسی کرده یا دیگران برایش نوشته اند که جرات اعتراض نداشته واینهم درمناسبات مستبدانه ی رجوی امری طبیعی بشمار میآید.
موضوع انشای وی ” درس وفا و ایستادگی بر پیمان ” نام دارد وارادتش به فرقه ی رجوی بعد از دستگیری درجبهه های جنگ عراق ویا تسلیم شدن بوجود آمده و ازاول، فکر و خط مشی خاصی نداشته است!
اسیری بوده که طبیعتا چاره ای جز اطاعت از فرمانده هان رجوی نداشته و افکار ادعایی اش را بطوری که خود اذعان دارد، نه درجریان یک تحقیق ومطالعه ی لازم، بلکه ازطریق تلقینات یک طرفه صاحب شده است!
بعبارت دیگر، او مدام شنونده بوده وحق سئوال واعتراضی حتی درسطح یک زندانی نداشته و سوژه ی خوبی برای دستگاه تلقین ومغزشویی رجوی بشمار میرفته وخود را تماما دراختیار هیپنوزورهایی که براین تکنیک ها تسلط دارند، قرار داده وشخصیتی را پیدا کرده که ملاحظه میفرمایید!
درقسمتی ازنوشته ی او ویا منتسب باو میخوانیم:
” … بعد از مدتی ترک تحصیل کرده و در یک کارگاه آلومینیومسازی مشغول کار شدم و به این فکر بودم که به نحوی از کشور خارج شوم ولی به دلیل مشکلات مالی نتوانستم. از طرف دیگر به دلیل جنگ ضد میهنی پاسداران و کمیتهایها مستمر دنبال شکار جوانان برای دستگیری و اعزام به جبهههای جنگ ضدمیهنی بودند که نهایتاً زیر این فشارها تصمیم گرفتم به خدمت اجباری بروم. در آن زمان که ارتش آزادیبخش تازه تأسیس شده بود و حملات مستمری به پایگاههای رژیم در نوار مرزی داشت…”.
خدمت نظام در قوانین کشور ایران اجباری است و طبیعی هم است که متخلف ازاین قانون را تعقیب کرده و وادار به تمکین دربرابر قانونش کنند واین مسئله درشرایط خاص آن زمان امری کاملا عادی بوده و جنگ هم که به ایران تحمیل شده بود و ایرانی تازه انقلاب کرده نه ادعای ارضی برعلیه کسی داشت، نه سرمایه ی فراوان که نتواند درداخل کشور خرج کند وبه تبعیت ازاستعمارگران بخواهد با اشغال کشوری، این سرمایه گذاری ها وسود برداری ها را درآنجا انجام دهد.
درمورد مسئله ی جنگ عراق برعلیه ایران به بیان این نکته که سازمان ملل متحد، عراق ونه ایران را تجاوزگر خواند، بسنده میکنم.
آقا پرویز درمورد دستگیری ویا تسلیم شدنش درجبهه ی جنگ ونتایجش مینویسد:
” بههرحال بعد از حدود ۹ماه، بودن در جبهههای جنگ، ارتش آزادیبخش در منطقه کوشک عملیاتی انجام داد. من … از همین فرصت استفاده کرده خود را به رزمندگان ارتش آزادیبخش معرفی کردم ” …در مدت محدودی که در اردوگاه مجاهدین (که مجاهدین به آن مهمانسرا میگفتند و واقعاً هم همینطور بود) بودم، در ارتباط تنگاتنگی با کادرهای مجاهدین که مدیریت آنجا را به عهده داشتند قرار گرفتم، در تکتک آنها خصوصیات و ویژگیهای «قاسم» را میدیدم…در آنجا بود که تصمیم نهایی را گرفتم به ارتش آزادیبخش پیوسته و با دیگر یارانم رژیم خونآشام را سرنگون و آزادی را به ایران شعلهور برده و مردم رنجکشیده و زخمی را از چنگال این رژیم نجات بدهیم…”.
توجه داشته باشید که این انشاء نویس رجوی، در مدت ” محدودی” بدون اینکه مجال مطالعه وتحقیقی داشته باشد و بداند که مبارزه اصیل وتولید فکر برای آن به خوردن دود چراغ نسبتا زیادی نیاز است، تصمیم نهائی اش را گرفته که به ارتش آزادیبخش بپیوندد وتو گویی که گزینه های زیادی دربرابرش بود که این یکی را درکمال آزادی وآگاهی انتخاب کرده است!!!
آقای حیدرزاده مانند تمامی کسانی که این روزها ازاین نوع انشاها مینویسند، نوشته است:
” بعد از سالیان، وقتی به راه طی شده تا به امروز میاندیشم، از اینکه مسیر مجاهدت و مبارزه با رژیم آخوندی را انتخاب کردهام غرق غرور و افتخار هستم. این راه اگرچه مسیر همواری نبود و در برابر ابتلائاتی که مستمراً با آن مواجه بودم باید برای لحظه لحظة آن قیمت داده و انتخاب میکردم ولی وقتی به وظیفه و مسؤلیتم در این رابطه فکر میکنم میبینم که اگر صدبار دیگر در معرض این انتخاب قرار گیرم بیتردید مجدداً همین را انتخاب میکنم “.
پرویز خان!
این مسیر مجاهده ومبارزه که باین سادگی وتحت تاثیر هیپونیزم وتهدید وتطمیع صورت گرفته، به کجا منتهی شده؟ جایی جز اطاعت محض ازمسعود رجوی گریزپا که اونیز دریوزگی دربارگاه صهیونیزم وارتجاع جهانی ومنطقه ای افتاده که مثلا زمانی به ایران حمله کنند و اورا به قدرت درایران با زمین های سوخته برسانند؟!
این چه افتخاری دارد هموطن!
دیگر اینکه خطاب به رهبر خاص الخاص ات میگویم که اگر واقعا تو درکمال آزادی بازهم این راه را انتخاب خواهی کرد و مسعود رجوی به این مسئله اعتقاد دارد، چرا این نوعش را انتخاب نمیکند که هم مجانی است وهم بادوباره برگشتن امثال تو رای اعتمادی هم از شماها میگیرد ومشروعیت پیدامیکند!
این پیشنهاد من در رابطه با نیت شوم رجوی درمورد تک تک شماها، رابطه ای شبیه جن وبسم ا… را دارد واوهرگز ریسک این امتحان کردن را قبول نخواهد کرد!
حالا صحبت برسرموضوع اصلی که همان موضوع انشای مورد اشاره است مطرح میشود وشاه بیت تمامی پاراگراف هایی که این گروگان های رجوی مینویسند، همین است:
” بیچارگی و فلاکت خلیفه ارتجاع نیز در همین است که در مقابل خود هماوردی را میبیند که تا گشودن تاروپود رژیمش دستبردار نیست و به همین دلیل به هر خس و خاشاکی ازجمله مأمورانی که آنها را خانواده مینامد چنگ میزند. در خردادماه امسال وزارت اطلاعات رژیم آخوندی یک سری از همین مزدوران و خود فروخته گان را اجیر کرد و تحت عنوان خانواده به مقر گروهان عراقی مستقر در لیبرتی آورد که خبرگزاری ایرنای رژیم نیز این خیمهشببازی را پوشش خبری داد … کسیکه خودش را برادر من معرفی میکرد، از جملة کسانی بود که در این عربدهکشی شرکت داشت و بهزعم خودشان میخواستند که لیبرتی را نیز مثل اشرف بر سر ما خراب کنند. یادآوری میکنم که من دو بار در سال ۸۲ با خانوادهام که توسط همین رژیم به اشرف آورده شده بودند ملاقات کردهام و در همان موقع به آنها تأکید کردم کسی که دست در دست این رژیم بگذارد دیگر خانوادة من نیست “.
بله! ازاین جهت که رجوی ازاول انقلاب جز به قدرت تمام وکمال وانحصاری راضی نبود، کاملا درست است ومسلما هررژیمی که باشد درمقابل این قدرت طلبی بی درمان ونامحدود، خواهد ایستاد.
اما اقدام خانواده ها برای درخواست ملاقات درهیچ قانونی منع نشده واتفاقا نمایشگر عاطفه ی انسانی وروحی متعالی است که البته با نیات وشخصیت رجوی قدرت طلب و بری ازاعتماد بنفس لازم نسبت به خود و اعتماد بشما، همخوانی ندارد واین تنها گناه این خانواده هاست و شمارا مجبور میکنند تا بدون اینکه اجازه ی رویت قیافه های آنها راداشته باشید، برعلیه آنها فحاشی کنید!
مابقی حرف ها اهمییتی ندارد ومسلم است که حکومت ایران بخواهد اخبار این ملاقات ها و …را دربرابر دشمن ولوناچیز خود، منتشر کند واتفاقا سطح انتشار این اخبار بسیار پایین است و درحد قواره ی باند رجوی میباشد!
برابر مدارک متقن، شخص رجوی از سال ۸۳ درب اشرف وسپس لیبرتی رابسته اعلام کرده وشما ها ابدا نقشی دراتخاذ این تصمیم ندارید وبیهوده بخودتان بهتان نزنید!
نامبرده بعد ازتوهین به برادرش – برادری که که مسلما اطلاع بیشتری از آینده ی شوم این نوع اقامت درلیبرتی دارد- حرف همیشگی رجوی را عینا تکرار کرده وکسانی را خانواده ی خود معرفی نموده که انسیتی درحد ” اپسیلن” با این باند ندارند:
” خانوادة واقعی من همان کسانی هستند که در زندانهای این رژیم محبوساند و کسانی که براثر فقر و نداشتن سرپناه در گوشه و کنار این میهن … آواره هستند. آری ما بر آنیم که ریش و ریشه این رژیم را از خاک ایرانزمین برکنیم و این به دست ما محقق خواهد شد “.
به سخنان خنک کننده ی دل تب دار رجوی اززبان این قربانی توجه کنید:
” علاوه برآن تشکیل ائتلاف منطقهای در مقابل این رژیم، تمام موجودیت او را به خطر انداخته است. آن روی سکة این شکستهای پیدرپی پیروزیهای چشمگیر مقاومت سازمانیافته در سطح منطقهای و بینالمللی است که بهعنوان اصلیترین مانع در مقابل پیش برد خط ولیفقیه عمل میکند و حالا رژیم میخواهد با استفاده از مزدوران عراقی و با شکنجه روانی و بهکارگیری مأموران گشتاپویش با تنها هماورد خویش در عراق مقابله کند و دوباره ما را بیازماید هرچند که از قدیم گفتهاند: «آزموده را آزمودن خطاست”.
آیا ائتلاف تشکیل شده مترقی است یا ارتجاعی؟!
جوابتان هرچه که باشد، دلایل خود را توضیح نداده اید والبته که نمیتوانید توضیح دهید:
بعد از افزایش استخراج نفت توسط آمریکا- بدون توجه به مسائل سوء محیط زیستی همراهش- عربستان نقش استراتژیک اش راازدست میدهد واین ائتلاف و لشکر کشی ها برای نشان دادن این امر به آمریکاست که ما هنوز هم وجود داریم ولطفا باما درحد دستمال یکبار مصرف برخورد نکنید!
این ائتلاف ازنظر براه انداختن جنگ بین سنی وشیعه اهمیت دارد که البته مورد نکوهش هرانسان باوجدانی است!
ایجاد جنگ بین شیعه وسنی اقدام خبیثانه وخطرناکی است که بیشتر ازهمه بنفع دولت راستگرای اسرائیل است واکثریت ۹۵درصدی جهان ازآن بعنوان یک جنگ برادر کشی، ضرر میبینند!
صابر ازتبریز