چند مدتی بود که به بهانه مشغله های زندگی وکاری ازانجمن نجات وخانواده های مرتبط با آن و دوست عزیزم آقای پوراحمد خبری نداشتم. تا اینکه با موبایل خودم به اینترنت وصل شدم ونگاهی به سایت نجات انداختم. دراولین نگاه ازقضا دو مطلب ومقاله آقای پوراحمد تحت عنوان " سگان هاررجوی پاچه هادی شعبانی را محکم ومستمردرگازکثیف ومسموم خود دارند " و" وحشت روزافزون رجویها ازجداشده ها " را دیدم. روزبعد دومطلب مرتبط دیگرازنفرات جداشده مازندران را که درخصوص ارجیف رجویها نسبت به جداشده ها نوشته بودند را نیزمطالعه کردم. آنگاه دریافتم که قرائن حاکی ازآنست که حملات ناجوانمردانه رجوی ها علیه جداشده ها گویا شتاب بیشتری گرفته است که برآمده از خشم وکین حیوانی بوده وجنون گاوی رجوی ها را نشان می دهد.
به بهانه کاوش هرچه بیشترودرحقیقت به عشق تجدید دیداردوست نازنینم پوراحمد به دفترانجمن نجات گیلان رفتم ویک گپ وگفتگوی بسیارصمیمی را ترتیب دادم که جهت اطلاع رسانی ازگفتاربه نوشتارتبدیل کردم.
کشاورز: خدمت دوست خوبم سلام وعرض ادب دارم. واقعا ازصمیم قلب به شما خدا قوت وخسته نباشید می گویم. مقدم برهمه منوببخشید که این باربا تاخیرخدمت رسیدم چراکه قبول دارم ومی فهمم که من وامثال من هم باید به وسع خودمان درحوزه کاری انسانی و شرافتمندانه انجمن نجات درارتباط با خانواده های اعضای گرفتاردرفرقه بدنام رجوی درراستای رهایی عزیزان اغفال شده مان اززندان لیبرتی دخیل وفعال باشیم ودرکمک به شما موجب شویم که اندکی ازبارسنگین مسولیت تان کم وسبک بشود.
اولین سوالم اینست که چه شده که رجوی ها اینقدرهیستریک وجنون آمیزعلیه فعالیت جداشده ها فعال شدند وشیطان سازی میکنند؟
پوارحمد: من هم خدمتتان سلام وعرض ادب دارم. خیلی خوشحال شدم که دیدمتون واینکه سرحال وشاداب هستید شکرخدا. آدم نابینا ازخدا چه میخواهد جزدوچشم بینا؟ فکرمی کنم آن آدم بینا شده مصداق عینی وواقعی اش ما جدا شده ها باشیم. روزی بود روزگاری هرچند با انگیزه انقلابی وعدالت خواهی ومردم دوستی ولیکن خام وبی تجربه گرفتاریک جریان تروریستی ومافیای نهفته شدیم که به دروغ وکذب شعارش خدا وخلق وبرپایی جامعه بی طبقه توحیدی بود! آنقدرشعارتوخالی وبی محتوا می داد وکشک می بافت وبه دوزوکلک ودغل ودروغ متوسل می شد که انگاری تبلورونماد کعبه آمال وآرزوهای مان بود واین طوردراذهان تداعی می شد. به هرحال بسیارفرازونشیب طی کردیم وبسا سختی ها کشیدیم وچوب وچماق خوردیم وطعم شکنجه های روحی وروانی وحتی فیزیکی را دردرون خانه که خود انتخابش نموده بودیم را چشیدیم وشکرخدا درمقطعی که هنوزدیرنشده بود خوب وبد را ازهم تمیزوتشخیص دادیم ودرپرتو یک بصیرت بازیافته آنچانکه خدا خواست به راه راست هدایت شدیم.
جای تعجب ندارد که متعاقب جدایی ازآن فرقه بدنام کماکان درتیررس تهمت وافترا وهتاکی های ناجوانمردانه اش قرارداشته باشیم.
آن هنگام که خود دراندرون تشکیلات سیاه رجوی بودم مقوله " جداشدن " آنچنان که تلقین مان کرده بودند به طورمطلق ناممکن وحتی امری تابوشده بود. برای هضم بحث خوب است اشاره ای داشته باشم به نگرش مسولین فرقه دراین خصوص.
دقیقا سال 1372 آن هنگام که ازطرف رجوی خائن آن شیاد زمانه دجالانه ازبرای سرکوب مردان معترض ومنتقد ؛ خصوصا ارضاء هوسهای شیطانی خود مضحکه شورای رهبری وکاندیدای 24 نفره را معرفی کرده بود ؛مورد اعتراض وتسمخرشماری ازجمله خودم قرارگرفتند. دریک پروسه طولانی بنگالی شدن و پس گرفتن رده وکرسی ومسولیت وسایربرخوردهای تشکیلاتی وقتی دیدند از رو نرفتم یک روز نسرین (مهوش سپهری)مسول بالای تشکیلات صدایم زد وساعتها با من برخورد کرد، شاید که به قول خودشان " ذوب " شوم وکوتاه بیایم! درجریان بحث ها وقتی نتیجه ای نگرفت با عصبانیت تمام گفت " یعنی توتصمیم گرفتی که ازرهبری! جدا بشوی وبه صف مزدوران بپیوندی!؟ یعنی میخواهی مثل سبحانی و مهدی خوشحال وکریم حقی وشمس حائری… بشوی وروزوشب علیه تشکیلات ورهبری فعالیت بکنی. اگرخارجه دوست شدی خب بگومن واسط میشوم تورا بفرستند خارجه ودرحد یک هوادارفعالیت بکن ولی جدا نشو…
تومیدانی این چند نفرکه بریدند وازنزد ما رفتند چقدرما ضرر وزیان دیدیم وداریم می بینیم. این چند نفرکل تشکیلات مان را به چالش کشیدند. توی خارجه آبرویی برایمان نگذاشتند. هروقت برای جلسه پیش برادر(رجوی) میرویم ازبابت فعالیت همین چند جداشده برادرخون گریه می کند!! تا به حال کسی نبود که کم وکسری های مان را به بیرون انعکاس بدهد. بگوید ما زندان داریم وشکنجه میکنیم!! بگوید چند نفرمان بخاطرمشکلات روحی وروانی دست به خودکشی زدند!!بگوید ما مزدورصدام هستیم وتحت نام انقلاب زن ومرد را ازهم جدا کردیم وخانواده را ازهم پاشاندیم و…
پس خوب گوش کن. تلاش کن کوتاه بیایی وفکرجداشدن هم به ذهنت نزند درعوض من هستم هرچه بخواهی من کوتاهی نمی کنم. ولیکن بدان ماهم دست ازسرجداشده ها برنمی داریم ونهایت ضربه را به آنان می زنیم."
ملاحظه می فرمایید بحث عنصر جداشده وشیطان سازی حول آن پدیده جدیدی نیست که فرقه رجوی گریبانگیرآن هست. مضافا براینکه در یک دهه گذشته ریزش وجدایی اعضای ناراضی ومنتقد به طورچشمگیری افزایش پیداکرده طوری که همین الان نزدیک به 1000 نفردرداخل ایران شرافتمندانه وبه دورازسایه شوم تشکیلات رجوی چونان سایرشهروندان زندگی آرام وبی دغدغه ای دارند. شماری ازاینان داوطلبانه درارتباط با خانواده های اعضای گرفتاردرحوزه انجمن نجات که تماما به خانواده های دردمند وچشم انتظارتعلق دارد ؛ فعالیت خیرخواهانه وخداپسندانه و انسانی دارند و علیه فرقه بدنام رجوی یک جنبش روشنگرایانه ای را دنبال می کنند. جداشده های مقیم سایرممالک نیزهمینطور. این حجم ازفعالیتهای انسانی ازجانب جداشده ها طبعا موجب می شود که رجوی ها عمیقا به هراس بیفتند وخود را درمعرض فروپاشی واضمحلال نهایی ببینند وتنها راه باقیمانده برای رجوی ها مقابله تنفربرانگیزوشیطان سازی علیه همین جداشده ها بوده ومی باشد که بی هیچ شرم وآزرمی دروغ می گویند ودشنام می بندند وبه سخیف ترین اتهامات بی اساس هم بسنده نمی کنند طوریکه دریکی ازچرندیات واباطیل شان خواندم که مرحوم صمد نظری توسط من وبا همکاری جداشده دیگربنام هادی شعبانی به قتل رسیده است!!؟
این اباطیل مسخره وتهوع آورکه صرفا ازنگاه وایدئولوژی مخوف فرقه گرایانه تراوش میکند درتلاشی بی فرجام البته که مصرف داخلی برای اعضای زندانی لیبرتی وسایراسارتگاه های رجوی ولو درخارجه دارد که رجوی ها به دنبال رفع ورجوع آن هستند تا عضوی دیگرباردرصدد جدایی وترک تشکیلات بدنام رجوی نباشد وکماکان بر خلاف میل باطنی خود دراسارت رجوی چند صباحی دیگرباقی بمانند.
ادامه دارد