بعد از قطعی شدن توافق هسته ای ایران با غرب، پیام های متعددی بر روی تلگرام داشتم که نظر مرا در مورد پیامدهای این توافق بر سرنوشت سازمان مجاهدین خلق که همیشه خواهان افزایش تحریم ها و نهایتا آغاز جنگ بود پرسیده بودند. همچنین در پیام ها به احتمال سازش غرب با ایران بر سر خصوصا شخص مسعود رجوی اشاره کرده بودند. قبل از هر چیز مایلم از تمامی کسانی که مرا قابل دانسته و همچنین هوادارانی که شجاعت به خرج داده و با من ارتباط برقرار نموده اند تشکر کنم. از ایرادات و انتقادات دوستان به نوشته هایم نیز جدا سپاسگزارم.
در یکی از پیام ها به پیش بینی های سازمان مجاهدین خلق قبل از نهائی شدن توافق هسته ای اشاره شده بود. یکی از هواداران قدیمی سازمان برایم نوشته بود که با مطرح شدن مذاکرات هسته ای با غرب، و در برابر سؤالاتی که توسط هواداران از مسئولین سازمان در این خصوص میشد، همیشه تأکید میگردید که هرگز هیچ توافقی حاصل نمیشود چون تضادهای درونی رژیم به قدری شدید است که رسیدن به هرگونه توافقی را غیر ممکن می سازد و همین امر البته موجب خواهد شد تا رژیم هرچه سریعتر سرنگون شود.
این هوادار که البته ظاهرا هنوز نسبت به کلیت سازمان عواطف و احساسات سمپاتیک دارد مطرح میکرد که یکی از مسئولین سازمان در نشستی برای هواداران به صراحت گفته بود که: “ما نخواهیم گذاشت چنین توافقی صورت گیرد و لابی های ما آنقدر قدرت دارند که جلوی چنین چیزی را خواهند گرفت و خیلی ها در غرب که دارای قدرت و نفوذ هستند (حتما منظور لابی اسرائیل و جنگ طلبان آمریکاست) مانع از انجام چنین کاری خواهند شد. بعلاوه اینکه شدت تضادهای درونی رژیم نیز چنین امری را غیر ممکن می سازد”. او مینویسد که این مدت مدام اخباری چه از درون جناح های داخل ایران و چه از درون جناح های داخل آمریکا می آوردند و تحلیل می نمودند که مخالفت با توافق در هر دو سو به قدری زیاد است که انجام توافق هسته ای بین ایران و غرب کاملا محال و غیر ممکن می باشد.
در مقاطع متعددی، وقایع و اتفاقات مختلف موجب تحولاتی در درون فرقه رجوی شده است. مثلا وقتی قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت ملل متحد از جانب ایران پذیرفته شد، و آتش بس میان دو کشور در حال جنگ ایران و عراق برقرار گردید، تحلیل رجوی مبنی بر اینکه جنگ هرگز پایان نخواهد یافت غلط از آب در آمد و سازمان عملا در بلاتکلیفی مطلق قرار گرفت. اقدام شتابزده عملیات فروغ جاویدان هم بر مشکلات افزود و مسئله داری و ریزش نیرو به جریان تبدیل گشت که رجوی مجبور گردید بر آتش تنور انقلاب ایدئولوژیک خود برای حفظ نیروها بیفزاید و روند مغزشوئی و کنترل ذهن را شدت ببخشد.
زمانی که سید محمد خاتمی در ایران رئیس جمهور شد رجوی پیش بینی کرد که دوران او پایدار نخواهد بود و تشدید تضادها به سرنگونی نظام خواهد انجامید و در دور دوم ریاست جمهوری او هم به صراحت مطرح کرد که خاتمی دور دوم خود را به پایان نخواهد رساند. در مورد حمله آمریکا به عراق نیز باز مسعود رجوی خوش خیالانه پیش بینی مینمود که آمریکا هرگز به عراق حمله نخواهد کرد و اگر هم بر فرض محال جنگ را شروع کند رجوی با نیروهایش به سمت مرز ایران خواهند رفت و نیروهای آمریکائی هم بر اساس توافق انجام شده کاری به کار سازمان مجاهدین خلق و ارتش آزادیبخش ملی نخواهند داشت.
بهتر است بگردیم ببینیم کدام پیش بینی رجوی طی این سالیان درست از آب درآمده یا به کدام وعده اش عمل کرده است. او پس از اینکه قید حمایت مردم در داخل کشور را زد سیاست خود را چون قارچ بر زیستن در داخل شکاف استوار نمود که البته هر بار با بسته شدن یک شکاف به دنبال شکاف دیگری بوده است. مثلا بعد از بسته شدن شکاف جنگ ایران و عراق که رجوی با مزدوری برای صدام حسین روی آن برای کسب قدرت سرمایه گذاری کرده بود به دنبال خزیدن در شکاف هسته ای و مزدوری برای اسرائیل رفت و حال که این شکاف بسته شده اگر چنانچه رجوی شکاف دیگری پیدا نکند ادامه حیات برایش مقدور نخواهد بود.
رجوی به جای دادن تحلیل های منطبق با واقعیات، تمایلات خود را به عنوان پیش بینی های سیاسی ارائه میدهد و این خاصیت رهبران فرقه ایست که فاقد بصیرت بوده و فراتر از نوک بینی خود را نمی بینند. مثلا او مایل است تا جنگ ایران و عراق تمام نشود یا آمریکا به عراق حمله نکند یا توافق هسته ای صورت نگیرد و همین ها را به عنوان پیش بینی به خورد نیروهای خود میدهد و البته به این سبب نیروهایش را هرچه سرخورده تر میکند. در پیام رسیده مطرح شده بود که به اذعان خود مسئولین سازمان مجاهدین خلق، بعد از توافق هسته ای بحران نیروئی در داخل سازمان ابعاد گسترده تری به خود گرفته است.
وعده و وعید توسط رجوی در مقاطع مختلف سازمان برای فریب نیروها و حفظ آنها مستمرا صورت گرفته است. یک زمان اوایل در پاریس او عمر رژیم را حداکثر ۶ ماه پیش بینی میکرد و زمانی در عراق سقوط رژیم را متعاقب سقوط نوری المالکی مطرح مینمود و خلاصه هر زمان به نحوی با دغل کاری نیروها را تا امروز مشغول نگاه داشته است.
حتی در نشست ها به دریافت اطلاعات ویژه از درون رژیم اشاره شده است که گویا جناح غالب در درون رژیم تأکید کرده که هرگز اجازه هیچگونه توافقی با آمریکا بر سر مسئله هسته ای را نخواهد داد. مسئولین سازمان گفته بودند که با توجه به آکسیون هائی که میگذارند و فعالیت هائی که می نمایند و حمایتهائی که در آمریکا دارند اجازه توافق بر سر مسئله هسته ای را نمی دهند.
واقعیت اینست که سازمان مجاهدین خلق این سالیان صرفا ریزش نیرو داشته و جذب نیرو نداشته است و تنها تلاش و سعی مسئولین حفظ اعضا و هواداران موجود به هر وسیله ای است. اعضا و هواداران سازمان این واقعیت را خوب لمس کرده اند که سازمان تحلیل روشنی از شرایط ندارد و استراتژی معینی را دنبال نمی کند و تنها به شعر و شعار بسنده کرده و صرفا امیدوار است تا شرایط به گونه ای تغییر کند که منافع سازمان تأمین گردد.
بحران نیروئی در میان هواداران در آمریکا و اروپا بسیار شدیدتر است زیرا آنان را نمیتوان به لحاظ دریافت خبر مانند ساکنان لیبرتی یا آلبانی کنترل کرد و سؤالاتشان را سرکوب نمود و پاسخشان را در نشست های تفتیش عقاید روزانه با تهمت و توهین داد. برخی از من رهنمود خواسته اند که وقتی جواب سؤالاتشان را نمیگیرند چه باید بکنند و آیا همچنان باید کورکورانه اعتماد کرده و اطاعت نمایند که جواب من روشن است، باید به یقین خود عمل کرد و اگر یکی مدعی است که آلترناتیو می باشد اما نمیتواند جواب قانع کننده برای هواداران خود ارائه دهد قطعا لیاقت پیروی ندارد.
همچنین در یکی از پیام ها اشاره شده بود که در میتینگ مریم رجوی در ویلپنت امسال بسیاری از هواداران قدیمی علیرغم فشارهائی که سازمان رویشان آورد شرکت نکردند و صراحتا گفتند که نسبت به سیاست های سازمان مجاهدین خلق و خصوصا پیش بینی ها و وعده های شخص مسعود رجوی دچار ابهام و تردید هستند. این تازه مربوط به زمانی است که هنوز وضعیت توافق هسته ای مانند امروز روشن نشده بود.
سازمان برخی سؤالات مانند زمان ظهور مسعود رجوی یا زمان سرنگونی رژیم را مرز سرخ و وارد شدن به حیطه ممنوعه اعلام کرده است. در برابر چنین سؤالاتی از جانب هر کس که باشد مسئولین سازمان با شدت و حدت تمام سؤال کننده را مورد مؤاخذه قرار میدهند و او را عملا سرکوب می نمایند و چه بسا مورد اتهام هم قرار میدهند.
درست برخلاف نظر سازمان توافق نهائی هسته ای حاصل شد و برداشتن تحریم ها علیه ایران چشم انداز روشن تری به خود گرفت و سایه جنگ دورتر شد. حالا در سطح اعضا و هواداران خصوصا در آمریکا و اروپا سؤال ایجاد شده که استراتژی سازمان در این مرحله چیست. افرادی مانند مهدی ابریشم چی، محمد محدثین، ابوالقاسم رضائی، و شهرزاد صدر حاج سید جوادی جلساتی را در کشورهای مختلف برای هواداران برگزار میکنند تا به قول خودشان این بحران شدید نیروئی را مهار نموده و مانع از ریزش شدید نیرو شوند، اما توضیحات آنان کسی را قانع نمیکند و برخی می پرسند که تا کی باید سازمان وعده بدهد و وعده ها عملی نشود. شرایط فعلی زنگ خطر جدی را برای رهبری سازمان به صدا در آورده است.