مطلبی در سایت رسمی مجاهدین دیدم که توجه مرا جلب کرد: «اهمیت تشکیل ائتلاف نظامی کشورهای اسلامی» منظور همان ائتلاف قلابی است که عربستان سعودی بدون اجازه گرفتن از کشورهای مختلف اسلامی تشکیل داده بود و کشورها از جمله اندونزی، مالزی، عمان و … اعلام کردند که بدون اطلاع قبلی اسمشان را در این لیست گذاشته اند. تمامی مفسران بین المللی برعقیده هستند که این حرکت عجولانه عربستان، واکنشی است به سخنان وزیرخارجه آمریکا که کشورهای عربی و منطقه را به بی عملی در قبال گسترش نفوذ ایران، متهم کرده بود.
دستگاه فرقه ای رجوی، در استراتژی و سیاست و ایدئولوژی، دچار بحران است. این بحران البته نه امروز که از سی سال پیش یعنی سال شصت و چهار شمسی شروع شده است. دستگاهی که به گفته خود رجوی نیاز به تکیه گاهی دارد. روزی رجوی این تکیه گاه را به پیروان خود «انقلاب ایدئولوژیک» معرفی کرد. ولی هم پیروان او و هم خود او میدانستند که این حرف یک یاوه بیش نیست. در دنیای مادی امروز تنها قدرت است که میتواند حرف آخر را بزند.
رجوی سالهای سال، صدام حسین را تکیه گاه خود قرار داده بود. با پشتیبانی مالی و سیاسی و امنیتی او برای خود فرمانروایی بلامنازع در چهار دیواری اشرف راه انداخته بود و هر آنچه می توانست با این نگون بختانی که در آن قلعه مخوف گرفتار آمده بودند، کرد. سخنان مشمئز کننده رجوی در رسای صدام حسین را در کلیپهای افشا شده از سازمان امنیت عراق براحتی می توان دید. رجوی فکر نمی کرد صدام آنقدر احمق باشد که براحتی قدرت خود را واگذار کند و همیشه فکر میکرد که پشت این هارت و پورتهای صدام واقعیتی هست. و برگ برنده ای دارد که در لحظه حساس رو میکند. ولی متاسفانه یا خوشبختانه چنین نبود. رجوی حتی در شب عید سال ۱۳۸۲ که بمبارانهای آمریکا شروع شده بود و می رفت که صدام سرنگون شود، نیز کاملا امیدوار بود که این اتفاق نیفتد و در پیام سال نو خود که نیمه شب و در سرما در بیابانهای اطراف جلولا برای ما قرائت شد، گفت که آتش جنگ به زودی فروکش خواهد کرد.
با سرنگونی صدام تکیه رجوی بر فنا شد. درست در لحظه ای که مجسمه های صدام حسین را داشتند در بغداد به زیر میکشیدند رجوی اعلام کرد که بایستی خودمان را با صاحبخانه جدید منطبق کنیم. از آن لحظه به بعد با تغییر رویه سیاسی و البته استراتژیک، به آستانبوسی آمریکایی ها رو آورد. تمام کسانی که بعد از جنگ در تشکیلات مجاهدین بوده اند می دانند که چگونه دست بوسی و آستانبوسی آمریکایی ها در دستور کار سران فرقه بود. از خرجهای میلیونی و هدایای گرانقیمت گرفته تا تقدیم اطلاعات تازه از ایران و همینطور از سران حزب بعث عراق و وساطت آمریکایی ها برای گـفتگوی آمریکایی ها با سران قبایل و عشایر عراق و الی آخر. آمریکا «ارباب بی مروت دنیا» بعد از اینکه ماموریتش در عراق تمام شد، فرقه رجوی را مثل دستمال مصرف شده ای پرتاب کرد و از عراق خارج شد و باز رجوی ماند و هزاران مشکل لاینحل.
این دستگاه و استراتژی نیاز به پشتیبان دارد. بدون پشتیبانی عملی از یک قدرت خارجی امکان دوام وقوام نخواهد یافت. چنانچه می بینیم این همه دوندگی و فعالیت سیاسی خارج از کشور آنها هیچگونه ثمری برایشان نداشته است. سناتور و نماینده و وزیر اسبق و مقام بازنشسته از «پنج قاره جهان» هیچ کدام دردی را دوا نمیکند.
رجوی اینبار سعی کرد شانس خود را در منطقه امتحان کند. عربستان سعودی تنها رقیب ایران در منطقه. خیلی سرمایه گذاری کرده اند. ولی اخیرا یک تحقیق سازمان امنیت عربستان که منتشر شد، نشان میدهد که چندان اشتیاقی از طرف مقابل برای سرمایه گذاری روی مجاهدین ندارند. سعودیها معتقدند که مجاهدین هیچ پایگاه توده ای در میان مردم ایران ندارند. اما مجاهدین همچنان نومید نشده اند یعنی راه دیگری ندارند. این تحلیل و تفسیر را نیز در ایندستگاه باید بررسی کرد. خبرهایی تایید نشده از مذاکرات سران فرقه برای انتقال ساکنان لیبرتی به عربستان نیز اخیرا منتشر شد که نمی تواند بدور از واقعیت باشد. ولی ظاهرا سعودی ها چنین کاری را نپذیرفته اند یعنی نمی خواهند بطور جدی با ایران وارد منازعه شوند. اگر هم نزاعی هست باید بصورت نیابتی باشد همچون یمن یا سوریه.
سرمایه گذاری رجوی روی بحران سوریه هم برایش نتیجه ای نداد. رجوی معتقد بود که سوریه هم مثل سایر کشورهای عربی بزودی بدست مخالفان می افتد و حسابی با مخالفان سوری رابطه برقرار کرد و چنانچه می بینید بخش مهمی از اخبار سایتها و تلویزیون فرقه به تحولات سوریه مربوط می شود. به این امید که پس از سرنگونی اسد، مخالفان دست آنها را بگیرند یا جای به او بدهند. ولی از بخت بد رجوی، سوریه هم چهار سال است که در آتش جنگ می سوزد، و البته این روزها همه قدرتهای جهانی به این نتیجه رسیده اند که بحران سوریه با جنگ به سرانجام نمی رسد و بایستی با گفتگو و البته با حضور اسد حل شود.
نتیجه اینکه، استراتژی و سیاست و ایدئولوژی مجاهدین خلق سالهاست که در بن بست بوده و در مقاطع مختلف با استفاده از عوامل خارجی سعی شده آنرا ظاهرا سرپا نگهدارند ولی چنانچه دیده ایم با برداشته شدن عوامل مربوطه این پایه های لرزان خبر از سقوط می دهد. تن دادن رجوی به خروج نیروها از عراق خود از مصادیق این تحلیل است. بنابه گفته سازمان ملل، کمتر از دو هزار نفر اکنون در لیبرتی بسر میبرند که روند خروج آنها در سال آینده سرعت خواهد گرفت. چنانچه همه می دانند نیرویی نیز که از تشکیلات عراق خارج شد، دیگر برای رجوی بعنوان نیروی فعال محسوب نمیشود. چنانچه می بینید نیروهای وفادار و ایدئولوژیک سابق که به آلبانی منتقل شده اند چگونه بدنبال زندگی خود رفته و از دوران تشکیلاتی خود از عباراتی مثل «دوران سیاه زندگی» یا «شرایط سخت گذشته» نام می برند و هیچکدام حتی نامی از سازمان در صفحه فیس بوک خود نمی زنند.
این جبر تاریخ است برای نیرویی که با تحلیل های غلط و غیر منطقی از شرایط جامعه خود به حرکات نابخردانه دست میزند و متاسفانه بر این تحلیل های خود پافشاری می کند و واقعیتهای بیرونی خود را نمی بیند یا نمی خواهد ببیند.
محمد ب، وبلاگ باند رجوی