در هفته های اخیر وب سایت رسمی سازمان مجاهدین خلق با انتشار خبر خودکشی یک زن در استان کرمانشاه سعی کرده است کثرت این پدیده در استان های غربی ایران را با حکومت و شرایط حاکم بر جامعه مرتبط کند. هر چند که نمی توان نقش شرایط اجتماعی را در وقوع چنین حوادثی کتمان کرد اما نکته ی مهم این جریان این است که آیا پرونده ی خود مجاهدین خلق یا به عبارت دقیق تر فرقه ی رجوی دراین مورد پاک است.
در گذار جوامع خاورمیانه از سنت به مدرنیته و با ورود تکنولوژی به این جوامع، تقابل ها و تناقض هایی در جوامع رخ میدهد که عواقب اجتناب ناپذیر آن، گاه بسیار وخیم است. خودسوزی و خودکشی زنان یکی از عواقب تقابل میان محدودیت های سنتی زنان این جوامع و توانمندی های واقعی زنان در جهان مدرن است. خودسوزی و خودکشی در کشورهای خاورمیانه همچون افغانستان، عراق و ایران نوعی اعتراض به شرایط حاکم و دادخواهی در قبال جامعه ی مردسالار است. بنابر پژوهش ها میزان خودسوزی ها و خودکشی ها در استان های غربی ایران چون ایلام و کردستان و کرمانشاه از میانگین کشوری بیشتر است. به عقیده ی جامعه شناسان بافت فرهنگی و سنتی این استان ها در بروزچنین حوادث دلخراشی بی تأثیر نیست. اما در این مقال قصد داریم به بررسی این پدیده ی شوم در سازمان مجاهدین خلق بپردازیم که داعیه حمایت از حقوق زنان و دمکراسی آن گوش فلک را کر کرده است.
بر اساس تحقیقات موجود، متوسط آمار خودکشی زنان در جهان 15 نفر در هر 100 هزار نفراست، در حالی که در جامعه ی 4000 نفری مجاهدین خلق در طول سه دهه گذشته، آمار خودکشی و خودسوزی بسی بیشتر بوده است. خودکشی ها در فرقه ی مجاهدین خلق بر دو قسم هستند، خودکشی های خودسرانه که فرد به خواست خود و در پی متحمل شدن شرایط سخت حاکم بر فرقه مرتکب می شود و خودکشی هایی که در اثر القائات فرقه و تشویق اعضا به فدا کردن خود برای رهبری صورت می گیرد که نمونه اش عملیات های انتحاری وخودسوزی هاست. برای هر دو قسم این پدیده در فرقه ی مجاهدین خلق شواهد و نمونه هایی زیادی وجوددارد.
زهرا میرباقری از اعضای جدا شده از فرقه ی رجوی در مصاحبه ای درباره ی خودکشی ها می گوید:” این گروه خانم ها را مجبور به ازدواج ها و طلاق های اجباری میکرد و کودکان را از مادران خود جدا می کردند و به خارج از کشور می فرستادند. آن ها ظلم ها و ستم های زیادی به همه افراد گروه روا می داشتند. مرجان و فائزه اکبری و مهری موسوی بر اثر فشارهای بسیار دست به خودکشی زدند. جنایت های سازمان به حدی بود که هیچ کس توان ادامه ی فعالیت را در آن نداشت.”
جدا شده ی دیگری از مجاهدین با نام مستعار مراد در مقاله ای در این باره می نویسد:” یکی از چندش آورترین اقداماتی که در فرقه ی رجوی اتفاق می افتاد خودسوزی است. خودکشی با قرص سیانور یا حتی به ضرب گلوله خود شخص به طور کلی و خودسوزی به طور دقیق، یکی از اقداماتی ست که نیروها در پروسه ی آموزش های تشکیلاتی برای آن آماده می شوند! روال کار هم به این شکل است که فرد، در حین آموزش های تشکیلاتی و ایدئولوژیک، به نقطه ای از پوچی درون می رسد که به این نتیجه می رسد که مرگش سودمند تر از حیات و زندگی اش است!”
وی می افزاید:” فرد از ابتدای ورود به فرقه، به صورت شبانه روزی، با این مسئله مواجه است که او فردی گناهکار و خائن به خدا و خلق و از همه مهم تر رهبری است و از طر ف دیگر به دلیل بن بست ذهنی حاکم بر فرقه و به دلیل این که از سوی مسئولین و به طور خاص رهبری فرقه، مستمراً به نیروها گفته می شود که تنها راه سعادت و برون رفت شما از این خیانت و گناهی که چه در خارج از مناسبات سازمان و چه در زمان بودنتان در سازمان دارید این است که خودتان را تمام عیار فدای رهبری کنید!”
از همین رو بود که اعضا ملزم بودند که به هنگام عملیات، هر زمان که بیم دستگیری شان می رفت، قرص سیانور زیر زبانشان را ببلعند تا زنده شان به دست نیروهای امنیتی ایران نیفتد. آرش صامتی پور عضو جدا شده از مجاهدین خلق یکی از این نمونه هاست. وی هنگامی که برای عملیات خمپاره اندازی در تهران موفق عمل نکرد، قرص سیانور خود را بلعید اما وقتی دید که قرص فاسد شده مؤثر نبود، نارنجکی را که در دستش بود منفجر کرد، او البته زنده ماند هرچند که یک دست خود را از دست داد.
مسعود خدابنده عضو رده بالای جدا شده از فرقه رجوی درباره ی آرش صامتی پور در مقاله ای خطاب به مریم رجوی می نویسد:” علتش را پرسیدم. گفت تصمیمش به خودکشی به خاطر این بود که به وی باورانده بودید که شکنجه هایی که تحمل خواهد کرد بسیا بدتر از خودکشی خواهد بود. و باز ادامه داد که البته حال می فهمد که شخصاً می دانستید که اگر فرد خودکشی نکند، چند روزی طول نخواهد کشید به کنه پستی رهبری فرقه و در رأس آن شخص شما و همسر جنایتکار فراری تان پی ببرد.”
خودسوزی های القا شده یکی دیگر از روش های فدا کردن اعضا در فرقه ی رجوی است که در پی دستگیری مریم رجوی توسط پلیس فرانسه، ده ها مورد آن رخ داد. در خاطرات مراد از زمان دستگیری مریم رجوی می خوانیم:” به تک تک نیروها گفتند که بایستی گزارش بنویسند و تقاضای خودسوزی بدهند! جالب اینجا که اگر کسی این درخواست را به صورت کتبی نمی داد، شدیداً مورد برخورد تشکیلاتی قرار می گرفت.”
نهایتاً در پی دستگیری مریم رجوی، چندین تن از اعضای مجاهدین در شهرهای اروپایی خود را به آتش کشیدند و در پی این اقدام های وحشتناک دو زن به نام های صدیقه مجاوری و ندا حسنی جان خود را از دست دادند. صحنه های دلخراشی که مجاهدین در اروپا آفریدند، بار دیگر تهدید ی که جهان از سوی مجاهدین مواجه است را به نمایش گذاشت.
مواردی که از خودکشی و خودسوزی در این مقال ذکر شدند، مشتی ست نمونه ی خروار چرا که گزارش ها از خودکشی و خودسوزی اعضا بر اثر فشار های محیط خفقان و سرکوب در فرقه ی رجوی کماکان منتشر می شود. آقای شمس ا.. محمدی شاید از آخرین نفراتی باشد که در سال 1391 در این فرقه دست به خودکشی زد و به احتمال بسیار زیاد موارد بسیار دیگری از این نوع مرگ های دهشتناک در فرقه ی رجوی وجود دارد که رسانه های سازمان اجازه نمی دهند که افشا شود چرا خودسوزی های سال 2003 در اروپا، به اندازه ی کافی مجاهدین خلق را به عنوان فرقه ای مخرب به جهان معرفی کرد.
اکنون ماشین تبلیغاتی مجاهدین خلق در واکنشی عجولانه و مذبوحانه به انتقادها و افشاگری هایی که هر روز علیه فرقه ی رجوی منتشر می شود، سعی می کند با بزرگ نمایی معضل خودکشی زنان دراستان های غربی ایران فرافکنی کند، که فرافکنی همواره یکی از مکانیزم های دفاعی بسیار معمول در میان سران فرقه ی مخرب رجوی بوده است.
مزدا پارسی